هم در بیان مکر خرگوش
(1116) در شدن خرگوش بس تاخیر کرد |
|
مکر را با خویشتن تقریر کرد |
(1117) در ره آمد بعد تاخیر دراز |
|
تا به گوش شیر گوید یک دو راز |
خویشتن تقریر کرد: یعنی اندیشه خود را چند مرتبه از نظر گذراند و در آن دقت کرد.
یک دو راز:یعنی رازهایی که خرگوش در ذهن خود ساخته بود تا شیر را باگفتن آنها فریب دهد ودر مهلکه بیندازد.
( 1116) خرگوش در حاضر شدن نزد شیر زیاد تأخیر کرده و در بین راه حیلهاى که در نظر گرفته بود اندیشیده در پیش خود چند مرتبه از نظر گذراند و در آن دقت کرد.( 1117) بعد از تأخیر زیادى از راه رسید تا رازهایى را بگوش شیر برساند.
(1118)تا چه عالمهاست در سودای عقل |
|
تا چه با پهناست این دریای عقل |
(1119)صورت ما اندرین بحر عذاب |
|
میدود چون کاسهها بر روی آب |
(1120)تا نشد پُر بر سر دریا چو طشت |
|
چون که پر شد طشت در وی غرق گشت |
(1121)عقل، پنهان است و ظاهر عالمی |
|
صورت ما موج، یا از وی نمی |
(1122)هر چه، صورت میوسیلت سازدش |
|
زآن وسیلت، بحر دور اندازدش |
(1123)تا نبیند دل، دهنده رازرا |
|
تا نبیند تیر، دور انداز را |
عقل: در تعبیر عرفا، بر مرتبهْ وحدت و نیز ظهور و تجلی حق در مرتبهْ علم که تعیّن اول است اطلاق میشود. گاهی نیز آن را بر حقیقت انسانی اطلاق نمودهاند.[1]
تا چه با پهناست این دریای عقل: یعنی چنان وسعت وعمقی دارد که دنیا ها در آن است، دریایی بیکرانه است.
بحر عِذاب :جمع عذب است دریایی از نوشیدنیهای شیرین و گوارا.
چون کاسهها: یعنی صورت ما وزندگی جسمی ومادی ما مثل کاسه یی خالی شناور است.
چون که پر شد طشت در وی غرق گشت: یعنی صورت وزندگی مادی ما اگر پرشود غرق خواهد شد ودیگر ازحیات مادی اثر نخواهیم دید، به عبارت دیگر شناخت عوالم دریای عقل نیازمند ترک حیات مادی است.
صورت ما: یعنی حیات مادی وزندگی مادی ما.
از وی نمی: یعنی حیات مادی ما رطوبتی است از دریای عقل یا حقیقت انسان.
زآن وسیلت، بحر دور اندازدش:حیات مادی ما بسیاری ازچیزها را وسیله انجام خواستههای خود قرار میدهد اما دریای حقیقت این وسیلهها را نمیپذیرد؛ مثلاً اگر کسی بخواهد با استدلال و تکیه بر موازین این جهانی به معرفت حق دست یابد امکان ندارد و دریای حق او را به دلیل همین وسیلهْ نامناسب از خود دور میکند.
تا نبیند دل، دهنده رازرا: یعنی مادام که انسان بکمال حقیقت نرسد و از خود فانى نگردد حرکت و جنبشى دارد و افعال را بخود نسبت مىدهد و دعوى معرفت مىکند و لاف علم و دانش مىزند ولى چون بکمال معرفت نائل آید در آن بحر ژرف غرق مىشود و زبانش کند و لال مىگردد چنان که گفتهاند: من عرف اللَّه کل لسانه. و سعدى در بیان این معنى گفته است[2]:
اى مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این بىخردان در طلبش بىخبرانند کان را که خبر شد خبرى باز نیامد
( 1118) در عالم عقل چه سوداهائى وجود داشته و این دریاى بىپایان چقدر وسیع و پهناور است.() عقل بشرى دریاى بىپایان است ولى دریا غواص لازم دارد.( 1119) صورت ما در آبهاى شیرین این دریا چون کاسهاى روى آب حرکت مىکند.( 1120) تا این کاسه پر نشده روى آب است ولى وقتى پر شد در آب این دریا غرق مىشود.( 1121) در پاى عقل از نظر ما پنهان بوده و آن چه براى ما ظاهر و هویدا است جهان است و صورت ما بمنزله موجیست از بحر عقل. ( 1122) هر چه این صورت وسیله برمىانگیزد دریا از آن وسیله دورش ساخته و خلاف مقصود او را پیش مىآورد. ( 1123) مادامى که دل شخص راز را نفهمد تا وقتى نبیند که چه کس تیرهاى او را از نشانه منحرف مىکند.
مولانا از عقل و جان، ذات الهی را اراده میکند. مرتبهْ وحدت و ظهور و تجلّی حق، چنان وسعت و عمقی دارد که دنیاها در آن وجود دارد و دریای بیکرانه است؛ دریایی از نوشیدنیهای شیرین و گوارا است. روی این دریای بیکرانهْ صورت ما، زندگی جسمی و مادی، مثل کاسهای خالی شناور است و اگر پر شود غرق خواهد شد و دیگر از حیات مادی اثری نخواهیم دید؛ یعنی شناخت عوالم دریای عقل، نیازمند ترک حیات مادی است.
مولانا می گوید: عقل با همهْ عظمتش پنهان است و به چشم ظاهربین ما نمیآید و آنچه میبینیم عالم ماده است که تجلیات عقل هم در آن دیده میشود. صورت و حیات مادی ما موجی یا نمی از دریای عقل (ذات حق) است. حیات مادی ما بسیاری ازچیزها را وسیله انجام خواستههای خود قرار میدهد اما دریای حقیقت این وسیلهها را نمیپذیرد؛ مثلاً اگر کسی بخواهد با استدلال و تکیه بر موازین این جهانی به معرفت حق دست یابد امکان ندارد و دریای حق او را به دلیل همین وسیلهْ نامناسب از خود دور میکند.
ودر بیت آخر این ابیات می گوید: اسرار حق را خداوند در دل انسان وارد میکند بیآنکه خود او آگاه باشد که چگونه این اسرار را آموخته است. بندهْ واصل به حق، مثل تیری در دست مشیت به نقطههای دور پرتاب میشود، بیآنکه بداند تیرانداز کیست. در این مرحله «من» وجود جداگانهای ندارد تا بگوید: مرا چه کسی و به کجا میبرد؟!
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |