(1145)صورت از معنا، چو شیر از بیشه دان |
|
یا چو آواز و سخن زاندیشه دان |
(1146)این سخن و آواز، از اندیشه خاست |
|
تو ندانی بحر اندیشه کجاست |
(1147)لیک چون موج سخن دیدی لطیف |
|
بحر آن دانی که باشد هم شریف |
(1148)چون ز دانش موجِ اندیشه بتاخت |
|
از سخن و آواز او، صورت بساخت |
(1149)از سخن، صورت بزاد و باز مُرد |
|
موج، خود را باز اندر بحر برد |
(1150)صورت از بیصورتی آمد برون |
|
باز شد، که انا الیه راجعون |
معنى: آن چه از لفظ مقصود است، آن چه قائم بغیر است، هر چه مجرد باشد، خدا، در تعبیر مولانا[1]:
گفت المعنى هو اللَّه شیخ دین بحر معنیهاى رب العالمین
بحر اندیشه : پروردگار است.
موج سخن دیدی لطیف: یعنی سخن خوب، موجی از دریای اندیشههای خوب است.
بحر آن دانی که باشد هم شریف: یعنی دریای اندیشه هم خود موجی از دریای علم الهی است.
موج، خود را باز اندر بحر برد: این صورتهای لفظی و مادی و این جهانی همواره ظاهر میشوند و باز به دریای خود باز میگردند.
باز شد که انا الیه راجعون: یعنی مانند انسان که مرگ، او را به سوی خدا باز میگرداند و سخن هم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ »[2] میگوید.
( 1145) صورت نسبت بمعنى مثل غرش شیر است از بیشه یا مثل سخن و آواز است از فکر و اندیشه.( 1146) البته سخن و آواز از اندیشه برخاسته و تو چگونگى دریاى اندیشه را نمىدانى.( 1147) ولى چون موج سخن را لطیف و امواج صوتى را فرح بخش دیدى پى مىبرى که آن از دریاى شریف و منبع فرح بخش برخاسته.( 1148) چون امواج اندیشه از دریاى دانش برخیزد صورتى چون خود از آواز و سخن بوجود مىآورد. ( 1149) بلى دریاى اندیشه موج زد و از موج او صورتى بنام سخن بوجود آمد و بلا فاصله معدوم گردیده و موج خود را بدریا برد.( 1150) صورتى از بىصورتى بوجود آمده باز به اصل خود برگشت و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
مولانا در برابر «صورت» و وجود عارضی، غالباً «معنی» را به وجودِ حقیقی یا حقیقتِ وجود بهکار میبرد. در واقع معنا یعنی خدا. بنابراین صورت ما نشانهْ وجود پروردگار است؛ همانطور که آواز و سخن از وجودِ اندیشه و شیر از وجود بیشهای حکایت میکند. انسان! تو اندیشه را درک میکنی اما نمیدانی که بحر اندیشه کجاست! آن دریای اندیشه خداست. سخن خوب، موجی از دریای اندیشههای خوب است. دریای اندیشه هم خود موجی از دریای علم الهی است که در الفاظ و آواها، صورت مادی یا این جهانی پیدا میکند. این صورتهای لفظی و مادی و این جهانی همواره ظاهر میشوند و باز به دریای خود باز میگردند. مانند انسان که مرگ، او را به سوی خدا باز میگرداند و سخن هم «انّا الیه راجعون» میگوید. همواره این صورتهای لفظی و آوایی مانند تنهای خاکی ما از نیستی بیرون میآیند و دوباره به نیستی باز میگردند. سخن، از دریای اندیشه بر میخیزد؛ اندیشهای که خود نیز از دریای علم الهی است. اندیشهْ ما همانند تیری است که خداوند پرتاب میکند و سرانجام به او باز میگردد. نظیر این تمثیل[3]:
تو چو عقلى ما مثال این زبان این زبان از عقل دارد این بیان
نتیجه این مىشود که صورت از چیزى که صورت نداشت و یا از حالت تجرد و بىصورتى پدید آمد و هم بدان باز رفت و این مثالى است از ظهور ممکنات و امور مادى از حق تعالى که بهمه جهت مجرد است و بتعبیر دیگر نمودار ظهور مطلق است در مقید که مقتضاى اسم «الاول» است و باز گشت اعیان ممکنات بواجب تعالى و یا مقید بمطلق بمقتضاى اسم «الاخر». إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |