اتحاد و اتصال جان پاکان و مردان حق بیکد یگر
(73) آن خیالى که شه اندر خواب دید |
|
در رخ مهمان همىآمد پدید |
( 74) شه به جاى حاجیان فا پیش رفت |
|
پیش آن مهمان ِغیب ِخویش رفت |
( 75) هر دو بحرى، آشنا آموخته |
|
هر دو جان بىدوختن بر دوخته |
( 76) گفت: معشوقم تو بوده ستى، نه آن |
|
لیک کار از کار خیزد در جهان |
( 77) اى مرا تو مصطفى من چون عُمَر |
|
از براى خدمتت بندم کمر |
حاجب: دربان، رئیس یا عضو تشریفات دستگاه خلافت یا حکومت که وظیفهى او پذیرایى و راهنمایى و تعیین مراتب کسانى بوده است که بحضور خلیفه یا سلطان بار مىیافتهاند.
فا پیش: فا درین ترکیب تبدیل یافتهى (با) ست و فا پیش رفتن، پذیره شدن است.
بحرى: کسى که راههاى دریا را مىشناسد، کسى که سلوک باطن کند و طرق سیر باطن را بشناسد .
آشنا: شنا و سباحت.
کار از کار خیزد: مثل است.
( 73) الغرض آن خیالى که شاه شب دوشین در خواب دیده بود نورش بجبین مهمان امروزى آشکارا دیده مىشد.( 74) شاه عوض حاجب و دربان خودش به استقبال مهمان غیبى خود شتافت.(75) وقتى که باین مهمان عزیز رسید گفتى گل و شکر بهم آمیختهاند گفتى این دو با هم مدتها آشنا بوده و جانشان بهم پیوسته است. ( 76) شاه گفت اى مهمان عزیز در واقع معشوق من تو بودهاى نه کنیزک ولى در این عالم کارها بهم پیوسته و هر کار ممکن است بصورت دیگرى جلوه کند.( 77) اى آن که تو چون محمد مصطفى (ص) بوده و من در خدمتت چون عمر هستم من بخدمت تو کمر خواهم بست.
دربیت 75 مولانا می گوید: دیگر او شاه نبود، ازاین جهان بریده بود.وهر دو بحر آشنایی بودند که شنا کرده درآن را آموخته بودند.وجان آنها به هم مرتبط ودوخته بود، بی آن که دوخت ودوزی درکار باشد .این سخن مولانا اشاره گونهاى است باتحاد و اتصال جانهاى پاکان و مردان حق بیک دیگر چنان که فرموده است:
جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهاى شیران خداست[1]
ودر بیت 77 مولانا می گوید : دراسلام آنچه اصل ومحور اساسی است پیامبر (ص) است ودراین بیت شاه، طبیب الهی را از این نظر اصل می داند وخود را با همهْ قدرت وتشکیلات پادشاهی، مانند عمر می بیند که پس از اسلام آوردن درخدمت مصطفی(ص) بوده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |