(1411) حق پدید است از میان دیگران |
|
همچو ماه اندر میان اختران |
(1412)دو سر انگشت بر دو چشم نه |
|
هیچ بینی از جهان؟ انصاف ده |
(1413)گرنبینی این جهان، معدوم نیست |
|
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست |
(1414)تو ز چشم انگشت را بردار هین |
|
آنگهانی، هر چه میخواهی ببین |
(1415)نوح را گفتند امّت: کو ثواب؟ |
|
گفت او: ز آن سوی «و استغشوا ثیاب» |
(1416) رو و سر در جامهها پیچیدهاید |
|
لاجرم با دیده، و نادیدهاید |
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست: یعنی نفس مانند انگشتی که برچشم نهاده باشی، مانع دیدن چشم دل است دری را که باید برسین? توبگشایند، می بندد.
تو ز چشم انگشت را بردار: کنایه است یعنی هوای نفس را رها کن.
گفت او: ز آن سوی «و استغشوا ثیاب»: اشاره دارد به آیه:«وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا»:و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند!.[1] مولانا از آیه شریفه سوره نوح، بهره میگیرد؛ در این آیه حضرت نوح از نافرمانی امت به پروردگار پناه میآورد که: هر چه آنها را فرا خواندم تا تو از گناهانشان درگذری، آنها انگشتان خود را به گوشها فرو کردند و جامههایشان را بر سر خود کشیدند، تا سخن مرا نشنوند و روی مرا نبینند. مولانا چنین تصور کرده است که آنها ثواب نیکوکاری را از جانب پروردگار انکار میکردند و میپرسیدند، کو؟ نوح به آنها میگفت: اگر جامهها را بر سر نکشید و جلوی خود را نگیرید، ثواب را میبینید. ثواب آن سوی جامه بر سر کشیدن است.
( 1411) همان طور که ماه از میان ستارگان بمحض نگاه تمیز داده مىشود حق هم از میان دیگران همان طور هویدا است. ( 1412) اما اگر دو سر انگشت خود را بر چشم نهى آیا از تمام جهان چیزى خواهى دید؟( 1413) اگر تو نمىبینى دلیل آن نیست که جهان معدوم است بلکه عیب جز در سر انگشتان نفس شوم تو نیست.( 1414) انگشت از چشم خود بردار تا هر چه مىخواهى ببینى. ( 1415) (در قرآن کریم از قول حضرت نوح باین مضمون مىفرماید: بار الها من هر چه قوم خود را بسوى بخشایش تو دعوت کردم انگشتان خود را بگوش خود نهاده و جامه خود را بسر کشیدند و مغرور شده سخت سرکشى آغاز کردند) مولوى اشاره باین آیه مىفرماید: امت نوح باو گفتند ثواب کو؟ فرمود آن طرف جامه سر کشیدن است.( 1416) سر و صورت خود را در جامه پیچیده با اینکه چشم دارند نمىبینند.
این ابیات استدلال است بر ظهور حق تعالى بنحو کمال و اینکه مانع شهود، از سوى ماست که حجابی از عادات زشت و اوهام بر روى بصیرت و فهم خویش افکندهایم، مولانا این نکته را بدین گونه بیان مىکند که حق تعالى را تشبیه مىکند بماه که نور او در شب از ستارگان بیشتر و پیداتر است ولى هر گاه ما انگشت بر روى چشم نهیم، ماه را با همهى روشنى و پیدایى نتوانیم دید پس ما هستیم که از خود مانعى براى دید ماه بوجود آوردهایم همچنین خداى تعالى و یگانه از میان کثرات و یا در وجود آنها نمایان است (از آن جهت که تمام موجودات مراتب اسما و صفات و تعین ذات او هستند) و لیکن ما دیدهى یکتا بین را در پردهى اوهام مستور داشتهایم و اگر ما نبینیم دلیل آن نیست که حق تعالى موجود و یا پدیدار نیست ،چرا که گفتهاند: «عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود»«نادیدن و نایافتن دلیل نابودن چیزى نیست» و همین که حجاب وهم و هوى را بر دریم خدا را آشکار و بىپرده از هر چیز در تجلى خواهیم یافت. نظیر آن:
هر که اندر حجاب جاویدست مثل او چو بوم و خورشیدست
گر ز خورشید بوم بىنیروست از پى ضعف خود نه از پى اوست
نور خورشید در جهان فاشست آفت از ضعف چشم خفاشست[2]
نظیر همین گفتار در معارف بهاء ولد آمده است: «همچنان که اگر انگشت برابر مردم دیده بدارى بسبب آن یک انگشت نه آسمان را بینى و نه خورشید را و نه زمین را ازین همه عالم بپردهى یک انگشت محروم شوى نیز سر انگشت نادانى پیش دیدهى دانش تو ایستاده است تا آن جهان را نبینى و ندانى»[3]
چکیدهْ کلام مولانا این است که: نفس مانند انگشتی که بر چشم نهاده باشی، مانع دیدن چشم دل است ودری را که باید به سینهْ تو بگشاید می بندد.
[1] - سوره نوح، آیه 7
[2] - حدیقهى سنایى، ص 68
[3] - معارف بهاء ولد، ج 1، ص 414.
کلید واژه: مثنوی، عرفان، حق، حجاب، هوی وهوس
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |