در نبودِ برادرتان، به بهترین شکلی که دوستدارید در نبودتان از شما یاد کند، از او یاد کنید . [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
داستان رسول روم(15)
دوشنبه 92 آبان 6 , ساعت 3:54 صبح  

فرق جبر و معیّت، جبر محمود نه جبر مذموم

اقسام نفس از امّاره و مطمئنّه و لوّامه و مُسَوِّله،

(1474)لفظ جبرم عشق را بی‏صبر کرد

 

وآن که عاشق نیست، حبس جبر کرد

    (1475)این معیّت با حق است و جبر نیست

 

این تجلی مه است و ابر نیست

    (1476)ور بود این جبر جبر عامه نیست

 

جبر آن امّارهْ خود کامه نیست

    (1477)جبر را ایشان شناسند ای پسر

 

که خدا بگشادشان در دل بصر

    (1478)غیب و آینده بر ایشان گشت فاش

 

ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش

    (1479)اختیار و جبر ایشان دیگر است

 

قطره‏ها اندر صدف‏ها گوهر است

معیّت: حالت چیزى که همراه دیگرى باشد، همراه بودن حق با اشیا در جمیع مراتب و احوال به اعتبار آن که قوام آنها بدوست و بدون او نتوانند بود،

نفس اماره: فرمان روا، فرمان ده، مقصود نفس اماره است، مطابق تفسیر غزالى در احیاء العلوم: نفسى که به طبیعت بدنى مى‏گراید و بطلب لذات و شهوات حسى بر مى‏انگیزد و دل را به گرایشات ماده مى‏کشاند و آشیانه‏ى زشتیها و اخلاق نکوهیده است. نفسى که توبه کند و ز آن پس توبه را بشکند بى‏آن که بفکر توبه افتد و یا بر شکستن توبه افسوس خورد و سر گرم لذات و شهوات باشد. مقابل:

نفس مطمئنه : نفسى که فروغ دل پذیرد و از صفات بد جدا افتد و به اخلاق پسندیده متخلق شود، مطابق تعریف غزالى : نفسى که توبه کند و تا پایان عمر بر توبه‏ى خود ثبات ورزد و اندیشه‏ى گناه بر دل نگذارند و خطاهاى گذشته را تدارک کند. در مقابل: نفس لوامه، در تعبیر غزالى نفسى که به اندازه‏ى بیدارى از غفلت بنور دل روشن شود و هر گاه بحکم سرشت ظلمانى گناهى از وى سر زند خویش را ملامت کردن گیرد و وارد میدان توبه شود، نفسى توبه کار که در طاعت مهم و ترک گناهان بزرگ، استقامت ورزد و لیکن از ارتکاب تقصیرى بى‏آن که عامد باشد مصون نماند و چون مرتکب گناهى شود پشیمانى آغاز کند و خویش را در ملامت گیرد و عزم جزم کند که دیگر بار، با سر گناه نشود. در مقابل: نفس مُسَوِّلِه، نفسى که بر توبه ثابت قدم باشد ولى در بعضى موارد، شهوت بر وى چیره گردد و بر عمل بد گمارد و او همواره خواستار آن باشد که بر شهوت غالب آید و توبه کند اما عمل توبه را بتاخیر اندازد و امروز و فردا کند.[1]

خودکامه: کسى که بمیل و هواى خود کار کند و گوش بمشورت ندهد، خود سر، مستبد.

لاش:مخفف «لا شى‏ء» یعنی بی ارزش.یا به زبان مرغزى یعنی غارت

 ( 1475) اینکه گفتم جبر نیست بلکه معیت با حق است بلى این ابر نیست بلکه تجلى ماه است. ( 1476) اگر این را جبر بخوانیم جبرى که سایرین و عامه مى‏گویند نیست و جبرى که نفس اماره و نفس خود خواه بوجود آورده‏اند نمى‏باشد.( 1477) این جبر را کسانى مى‏شناسند که خداوند در دل آنها بصیرت و بینایى قرار داده.( 1478) گذشته و آینده و غیب و شهود در جلو ایشان ظاهر و آشکار است.( 1479) جبر و اختیار آنها غیر از جبر و اختیارى است که سایرین مى‏گویند بلى قطره وقتى در صدف افتاد گوهر است نه قطره آب.

در ابیات گذشته مقرر گشت که تحول فکر از مرحله‏ى شک تا سر حد یقین و از تردد خاطر تا درجه‏ى عزم و تصمیم، فعل حق تعالى است، این مطلب بنحو قاطع، جبر را ثابت مى‏کند . مولانا مى‏گوید آن چه من گفتم جبر نیست و آثار معیت حق تعالى است او همواره تأکید می‏کند که سالک تا هنگامی‏که به راه است و به وصال حق نرسیده، جبر برای او گمراه کننده است. بسیاری از افراد کاهل و تنبل به جبر می‏چسبند، تا مسئولیت خود را ندیده بگیرند. از این‌گونه جبر، به جبر عامه و جبر نفس امارهْ خودکامه تعبیر می‏کند. سپس می‏گوید: عاشق از رنج راه عشق خشنود است، اما کسی که در تمام مسائل، لفظ جبر را بر زبان می‏آورد، در حقیقت رنج‌ها را با ناخشنودی می‏پذیرد. این‌گونه جبر را عشق نمی‏‏پذیرد و تحمل نمی‏‏کند. حبس کردن همه چیز در لفظ جبر، کار کسانی است که عاشق نیستند.

مولانا می گوید: آن‌چه می‏گویم اعتقاد به معیّت با حق است نه اعتقاد به جبر؛ مثل تابش ماه که راه را روشن می‏کند، نه این‌که مانند ابر تاریکی پدید آورد. اگر بگویید که این هم جبر است، باز جبر به مفهوم عوام نیست که به دنبال نفس اماره می‏روند و هر گناهی می‏کنند و می‏گویند: خدا خواسته است که من چنین و چنان کنم. به عبارت دیگر اگر فرض کنیم که جبر است این جبر بمعنى نادیدن خود است نه ترک عمل و طاعت به استناد تاثیر قدرت خدا که جبریان بدان متمسک مى‏شوند و بفرمان نفس اماره سر از بندگى و فرمانبردارى باز مى‏کشند، پیش تر گفتیم که اولین «جبر محمود» و دومین «جبر مذموم» نام دارد.

اما جبر در نظر مردانِ خدا ـ‌ که در دل آنها بصیرت و چشم باطن گشوده است ـ اسرار غیب را می‏دانند و آینده را می‏بینند. برای آنها ماضی و مستقبل مطرح نیست. علم آنها متصل به علم جاویدان الهی است و محدود به زمان و مکان نمی‏‏شود. مردان خدا هم ممکن است جبر و اختیار را مطرح کنند اما جبر و اختیار آنها در مقایسه با جبر و اختیار عوام، مثل مروارید در مقابل قطره آب است. در دلِ روشن آنها جبر و اختیار، مفهوم عالی الهی می‏یابد، همان‌طور‌که به اعتقاد قدما قطرهْ باران در درون صدف به مروارید تبدیل می‏شود.



[1]   - احیاء العلوم، ج 4، ص 33- 32، تعریفات جرجانى، کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: نفس.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 125 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402363 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]