(1526) گفت یا عمر چه حکمت بود و سِر |
|
حبس آن صافى در این جاى کدر[1] |
(1527)آب صافی در گلی پنهان شده |
|
جان صافی بستهْ ابدان شده |
(1528)گفت: تو بحث شگرفی میکنی |
|
معنیی را بند حرفی میکنی |
(1529)حبس کردی معنی آزاد را |
|
بند حرفی کردهای تو باد را |
(1530)از برای فایده این کردهای |
|
تو که خود از فایده در پردهای |
(1531)آنکه از وی فایده زاییده شد |
|
چون نبیند آنچه ما را دیده شد |
(1532)صد هزاران فایده است و هر یکی |
|
صد هزاران پیش آن یک اندکی |
(1533)آن دم لطفش که جزء جزءهاست |
|
فایده شد کلّ کلّ خالی چراست |
(1534)تو که جزئی، کار تو با فایده است |
|
پس چرا در طعن کلّ آری تو دست |
(1535)گفت را گر فایده نبود، مگو |
|
ور بود، هل اعتراض و شکر گو |
سِر: یعنی راز .
چه حکمت بود و سِر: یعنی فایده این کار چیست؟
آن صافی: یعنی جان، روح.
کدر: درد آلود و ناصاف.
شگرف: عجیب و غریب، بزرگ و باشکوه، جذاب و دل کش، بحث عقلی.
معنیی را بند حرفی میکنی: یعنی معانی را در این حروف والفاظ نمی توان بیان کرد.
باد را بند کردن: به کنایه، کارى عبث و ناممکن.
در پرده بودن: به کنایه، اطلاع نداشتن، محجوب شدن، در حجاب بودن.
چون نبیند آنچه ما را دیده شد: یعنی خدایی که هم? فایده ها از اوست آنچه را ما می بینیم، می بیند واز حکمت کارهاب او سؤال کردن خطاست.
آن دم لطفش که جزء جزءهاست فایده شد: یعنی همین نطق که جزوی از وجود کوچکی از آفرینش است درش فایده ها است.
کلّ کلّ خالی چراست: یعنی چه طور ممکن است که کل هستی بی فایده باشد.
دست آوردن در چیزى: به کنایه، دخل و تصرف کردن.
هل: صیغهى امر است از مصدر هشتن و هلیدن بمعنى بر زمین نهادن و ترک گفتن.
سالک، باز از حکمت و سرّ در قفس شدن روح و جان سؤال میکند. مردِ جانآشنا میگوید: تو سؤال بس مهم و عجیبی میکنی. نمیتوان معانی بلند و عالی را در این حروف و الفاظ گنجاند. تو این سؤال را برای فایده میپرسی، اما تو فایدهْ حقیقی را نمیشناسی و از آن در پرده و حجابی و نمیتوانی آن را ببینی. انسانِ در پرده و حجاب چگونه میتواند حکمت را درک نماید و از نور روشناییبخش آفتابِ معرفت بهره گیرد. خدایی که همهْ فایدهها از اوست، آنچه را ما میبینیم، میبیند و سؤال از حکمتِ کارهای او خطاست. در کار حق صدهزاران فایده است و صد هزاران فایدهای که من و تو میبینیم، بسیار اندک و بیارزش است. همین نطق تو که جزئی از وجود کوچک توست فایدهای از آفرینش است. چطور ممکن است که «کُلّ کلِّ» هستی بیفایده باشد. پس تو نباید سؤالی مطرح کنی که طعنهزدن به کلّ هستی است.
اگر نمیخواهی نظر مرا بپذیری و باز هم از فایده و حکمت کارهای حق میپرسی، بهتر است که چیزی نگویی. اگر قبول داری که کار حق بیحکمت و بیفایده نیست، پس بهجای اعتراض، سپاسگزار حق باش.
[1] - نسخهْ 715 پس از عنوان ودر آغاز این قسمت سه بیت اضافی دارد که در نسخهْ 667 و677 نیر با خط دیگری در حاشیهْ نسخه افزوده شده است. نیکلسن هم این سه بیت را الحاقی دانسته ودر زیر نویس آورده است:
از عمر چون آن رسول این را شنید روشنیی در دلش آمد پدید
محو شد پیشش سؤال و هم جواب گشت فارغ از خطا واز صواب
اصل را دریافت، بگذشت از فروع بهر حکمت کرد در پرسش شروع
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |