(1552)مرغ، کو اندر قفس زندانی است |
|
مینجوید رستن، از نادانی است |
(1553)روحهایی کز قفصها رستهاند |
|
انبیا رهبر شایستهاند |
(1554)از برون آوازشان آید ز دین |
|
که ره رستن تو را این است این |
(1555)ما به دین رستیم زین تنگین قفس |
|
جز که این ره نیست چاره این قفس |
(1556)خویش را رنجور سازی زار زار |
|
تا تو را بیرون کنند از اشتهار |
(1557)که اشتهار خلق بند محکم است |
|
در ره، این از بند آهن کی کم است؟ |
از برون آوازشان آید ز دین: یعنی آوازشان از طریق دینشان به ما میرسد
تنگین: یعنی ضیق، جای تنگ.
ما به دین رستیم زین تنگین قفس: یعنی راه رهایی جان، روی آوردن به دین است و ما خود نیز بهوسیله دین از قفس آزاد شدهایم.
رنجور سازی زار زار: یعنی خود را بیمار وناتوان نشان بده تا توجه خلق وشهرت وآواز? این جهانی، پای تو را دربند نکند
که اشتهار خلق بند محکم است: یعنی یکی از راههای رهایی این است که خود را از شهرت برهانی .
( 1552) البته مرغى که در قفس زندانى شده اگر براى استخلاص خود کوشش نکند نادان صرف است.( 1553) آن روحهائى که از قفس خلاصى یافتهاند انبیا و رهبران بشر هستند.( 1554) صدا مىزنند که راه خلاصى این است.( 1555) و ما باین وسیله از قفس خلاص شدیم و راهى جز این نیست. ( 1556) خود را رنجور و بىچاره ساز تا از شهرت میان خلق خلاص شوى. ( 1557) مشهور بودن میان مردم پاىبند محکمى است که کمتر از زنجیر آهنى نیست.() اکنون داستانى بشنو تا به ا سرار آن چه گفتیم واقف شوى.
جان اگر آگاه باشد برای رهایی خود از قفس تن تلاش میکند . رستن روح از قفس تن، بهمعنای مردن یا خود را کشتن نیست. انسان باید با رها شدن از هوای نفس و جنبههای مادی زندگی، روح خود را آزاد کند. که پیامبران چنین بودهاند و هرکس چنین باشد مانند آنهاست. آنان آوازشان از طریق دینشان به ما میرسد، زیرا راه رهایی جان، روی آوردن به دین است و ما خود نیز بهوسیله دین از قفس آزاد شدهایم. یکی از راههای رهایی این است که خود را از شهرت برهانی تا آوازه این جهانی، پای تو را دربند نکند و از پیمودن راه حق باز ندارد.
به گفتهْ استاد فروزانفر: اما نشانه این تحقق که باز گفتیم، بعقیدهى مولانا، عشق بحریت و آزادى از تقلید و پاى بند نبودن برسوم و علوم رسمى و بندگى هوى و آرزوى نفسانى است. مرغ جان در تنگناى قفس تن یا تقلید، بال و پر مىزند و مىکوشد که میلههاى قفس را بشکند و در فضاى آزاد و بىنهایت حریت و یا اتصال بعالم الهى که عین حریت است بال و پر بگشاید و هر مرغ جانى که بدین قفس خو گیر است، ازین آزادى و جهان خدایى بویى نبرده و بدین سبب در مضیقه و تنگناى تقلید و شهوت، خوش مىزید، و قصد آن عالم نمىکند.
مقصود مولانا در بیت( 1554) اینست که انبیا از قید هوى و تقلید و پیروى اوهام رسته بودند و بدون این معنى نبوت متحقق نمىشود و یا آن که هر کس بمقام تحقق برسد مثل اینست که بدرجهى نبوت نائل آمده است از آن جهت که پیوستگى بحق و یافتن الهام و سماع خطاب الهى امرى گسستنى نیست هر چند کسى که بدین مقام واصل گشت مأمور بتبلیغ نباشد آن گاه مىگوید که آواز برونى این رهبران از طریق دین بما مىرسد و شریعت و احکام دین فریادى است که ایشان از روى دل سوزى و غم گسارى بر مىکشند و راه نجات و رستگارى را بما مىآموزند.
ضمنا معلوم مىشود که انبیا آوازى هم از درون دارند که از راه باطن بجانهاى پاک مىرسد و گوش دل آن را مىشنود.
در پایان این ابیات مولانا راه کار ِرهایی از قفس تن ،ورسیدن به فضای ملکوتی آزادی را بیان می کند: گریزان شدن از شهرت وپست ومقام دنیایی،مولانا می گوید: برای خلاصی از این دام خطرناک ،اگرهم شده خود را بیمار وناتوان جلوه بده تا توجه خلق وشهرت وآوازهْ این جهانی پای تو را در بند نکند واز پیمودن راه حق باز ندارد. به گفتهْ استاد فروزانفر:این رنجورى که مولانا آن را سبب رستگارى و رهایى از شهرت مىشمارد، چه بسا بیمارى ظاهر و رنجورى جسم نباشد بلکه آن باشد که انسان بواسطه عمل، بخلاف عادات و سنن و رسومى که عامه مىپسندند و پاى بند آنها هستند خویش را از نظر آنها بیندازد تا نامطلوب شود و گمنام ماند و از آمد و شد و آمیزش با آنها آزاد و آسوده گردد و از زیانها و آفتهاى شهرت در امن و امان باشد زیرا شهرت بندى است محکم تر از بند آهنین، بند است از آن جهت که انسان بشهرت قانع مىشود و از ترقى باز مىماند. بند است از آن رو که مغرور مىگردد و بگرد خود حصارى از شهرت مىکشد و دقت و احتیاط را از دست مىدهد وز آن پس دمادم یکدیگر اشتباه مىکند. بند است براى آن که آدمى را برعایت خاطر عوام و ریاکارى وا مىدارد تا شهرت و آوازهاش در هم نشکند، محکم تر از بند آهن است بدلیل آن که بندى است نامحسوس و مرضى است نفسانى که مردم خواهان آن هستند و از داشتنش لذت مىبرند بلکه دیوانه مىشوند. مولانا به احتمال قوى نظر ملامتیان ((صوفیه ملامتیه)) را درین ابیات تایید و تقریر مىکند . و در داستان طوطى و بازرگان این روش را مطرح خواهد شد..
اینک حکایتى در فرار مولانا از شهرت:
«روزى حضرت مولانا رو به یاران عزیز کرده فرمود که چندانک ما را شهرت بیشتر شد و مردم بزیارت ما مىآیند و رغبت مىنمایند از آن روز باز از آفت آن نیاسودم، زهى که راست مىفرمود حضرت مصطفاى ما که الشهرة آفة و الراحة فى الخمول (شهرت آفت و گرفتارى است و آسایش در گمنامى است) و پیوسته اصحاب را از آفت شهرت حذر مىفرمود.»[1]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |