من غلام موج آن دریای نور |
|
که چنین گوهر بر آرد در ظهور |
اجازه به فرمایید برای تبین این فصل نخست مقدمه یی را تحت عنوان مقام وجایگاه انسان از منظر مولانا داشته باشیم، سپس به اصل موضوع به پردازیم. مولانا درستایش انسان می گوید: مقام انسان بس رفیع است . وبی نیاز ازهرعامل لذت بخش بیرونی است . وفراترازاین حتی لذائذ بیرونی نشئت گرفته ازانسان است. اومی گوید:هرشرابی غلام این قد وصورت است،هم? مستان برانسان حسادت می ورزند. ای انسان تواصلا هیچ نیازی به شراب سرخ ومی انگوری نداری. سرخاب رارهاکن که توخود صورتی سرخ همچون گل داری.هیچ نیازی به بزکهای دنیایی نداری ،ای کسی که صورت زُهره مانندت همچون آفتاب چاشتگاه است. ای کسی که سرخاب ها ازرنگ توگدایی می کنند. شراب که پنهانی درخمره می جوشد ازاشتیاق روی تو آنچنان می جوشد. ای انسانی که توخودهمه دریایی،نَم رامی خواهی چه کار؟ وای کسیکه تماما وجودی،چرا به دنبال عدم ونیستی برآمده ای؟ ای انسان توکه مظهر کامل حقی چرااسیر عوارض سطحی ونمودهای بی بود دنیوی شده ای؟.ای ماه تابان،گرد وغبار رامی خواهی چه کار؟ای که ماه تابان دربرابر جمال توخجل وشرمنده است. ای انسان توخود زیبا ومحبوبی وکانون هم? زیبایی هاهستی. چرا منّت شراب رامی کشی؟ تاج کرامت الهی برتارکت نهاده شده است وگردن بند عطایای ربّانی برسینه ات آویزان .[1] اشاره به مضمون آی? شریفه سور? اسری:"ولقد کرّمنا بنی آدم"« انسان راگرامی ساختیم» مولانا همان انسان کامل ستوده را درسیمای محمد(ص) تصویر می کند که پروردگار درسور? کوثربه اومی فرماید:" انّا اعطیناک الکوثر.
هر شرابی بندهی این قد و خد |
|
جمله مستان را بود بر تو حسد |
هیچ محتاج می گلگون نهای |
|
ترک کن گلگونه تو گلگونهای |
ای رخ چون زهرهات شمسالضحی |
|
ای گدای رنگ توگلگونهها |
باده کاندر خنب میجوشدنهان |
|
ز اشتیاق روی تو جوشدچنان |
ای همه دریا چه خواهی کردنم |
|
وی همه هستی چه میجوییعدم |
ای مه تابان چه خواهی کردگرد |
|
ای که مه در پیش رویترویزرد |
تاج کرمناست بر فرقسرت |
|
طوق اعطیناک آویز برت |
ای انسان تو دروالاترین درج? شرافت وکرامت قرار گرفته ای،تورانزیبد که به نمودهای طبیعی مقیّد شوی وخودرامحتاج بدان ها دانی. انسان جوهراست وآسمان وافلاک وکل دنیا عرض او.هم? کائنات جهان فرع وپله اند ومقصود نهایی انسان است. ای کسی که عقل وتدبیر وهوش ها،غلام توست،چراخودرااینچنین ارزان می فروشی. « مفروش خویش ارزان که توبس گرانبهایی» . خدمت کردن به تو برجمیع موجودات هستی واجب است.چراباید جوهرازعرض یاری طلب کند. انسان که زبد? جهان هستی است ومدار آن، روا نیست که بجز حق ازموجودات استمداد جوید.دریغا که دانش راازکتاب ها طلب می کنی.دریغا که لذّت راازشیرینی می جویی.پس به علم مستعار بسنده مکن که دانش حقیقی درکتاب روح آدمی است. توای انسان دریایی ازدانشی که درحجاب ظاهر ناچیزت نهفته شده ای. جهانی درجسمی محدود پنهان شده است. اشاره است به این کلام منسوب به مولاعلی (ع):
" اتزعمانّک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الاکبر"
« ای انسان پنداری که جسمی خُردی ،حال آنکه جهان بزرگ درتو منطوی شده است».
صورت ظاهر انسان کوچک وناچیزاست،ولی جهانی بزرگ دروجود اونهفته شده است. الحق ترقیات علمی انسان این حقیقت رانشان داده است. شراب وآهنگ وآمیزش جنسی چه ارزشی دارد که تو ازآنها حظّ وفایده ببری اینها درشأن انسان نیست که اوبدانها محتاج باشد. گویی که آفتابی ازذرّه ای وام می خواهد، وزهره ای ازخمره ای جام شراب طلب می کند. اظهارنیاز انسان به پدیده های مبتذل زندگی حیرت انگیزاست. توای انسان،جانی بدون چون وچندی ،بااین حال اسیر چون وچند شده ای. وتو به مثاب? آفتابی که دچارکسوف شده ای. شگفتا ازاین ظلم برخویشتن.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |