( 93) دست بگشاد و کنارانش گرفت |
|
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت |
( 94) دست و پیشانیش بوسیدن گرفت |
|
وز مقام و راه پرسیدن گرفت |
( 95) پرس پرسان مىکشیدش تا به صدر |
|
گفت: گنجى یافتم، آخر به صبر |
( 96) گفت: اى نور حق و دفع حرج |
|
معنى الصبر مفتاح الفرج |
( 97) اى لقاى تو جواب هر سؤال |
|
مشکل از تو حل شود، بىقیل و قال |
( 98) ترجمانى هر چه ما را در دل است |
|
دست گیرى هر که پایش در گِل است |
( 99) مرحبا یا مجتبى یا مرتضى! |
|
اِن تَغِب جاءَ القَضاء ضاقَ الفَضا |
(100) أنتَ مولىَ القُوم مَن لا یَشتَهى |
|
قَد رَدى، کلاّ لَئِن لم یَنتَه |
(101) چون گذشت آن مجلس و خوان کرم |
|
دست او بگرفت و برد اندر حرم |
کنارانش گرفت: درآغوش گرفتن
پرس پرسان: سوال ،پرسه جو
صبر: خود دارى و تحمل و ترک جزع نسبت بامرى ناخوش و مکروه، خویشتن دارى از شتاب در حصول امرى، درنگ و تامل.
حَرَج: به معنی فشار وتنگی،وبه فشار روحی ودلتنگی نیز اطلاق می گردد.
الصبر مفتاح الفرج: حدیث نبوى است.[1]
صبر: دراصطلاح عرفا به معنی شکیبایی برناملایمات وشکوه نکردن است.
لقاء: به معنی دیدار وملاقات است .
بی قیل وقال: یعنی پیر وراهنمای سیر وسلوک پاسخش به سؤالات سالک چنان شفاف وروشن است که به قیل وقال وجرّ وبحث نیاز ندارد.وسالک را به هدف وسر منزل مقصود می رساند.
إذا جاء القضاء ضاق الفضا: مثلى است که در شعر سنایى هم آمده است:
تنگ شد بر ما فضاى عافیت بىهیچ جرم این چنین باشد إذا جاء القضاء ضاق الفضا[2]
کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ: آیهى قرآن است.[3]
شاه پیش مهمان خود رفت اگر چه شاه بود ولى چون درویش مسکینى در محضر او حاضر شد. ( 93) مهمان عزیز را در آغوش گرفت و چون عشقى که فقط در دل و جان منزل دارد او را در کنار خود جاى داد. ( 94) دست و پیشانیش را بوسیده از احوالات و وقایع سفر او سؤالاتى کرد.( 95) کم کم پرسش خود را از مطالب عادى بمقامات عالى بالا برد و در آخر گفت من بوسیله صبر گنجى یافتهام. ( 96) میهمان را مخاطب نموده گفت: اى نور خداوندى و اى دفع کننده هر سختى اى معنى و حقیقت الصبر مفتاح الفرج.( 97) اى کسى که فقط ملاقات با تو جواب هر پرسشى است و بىگفتگو هر مشکلى بوسیله تو حل مىشود.( 98) اى آن که ترجمان اسرار نهانى ما بوده و هر کس را پاى در گل مانده و در مانده شده باشد تو او را دستگیر و نجات دهنده هستى. ( 99) مرحبا خوش آمدى اى بر گزیده و عزیز خدا اگر تو از دیده من دور شوى قضا بر من فرود آمده و فضا در نظرم تنگ خواهد شد.( 100) آقا و بزرگ قوم تو هستى و کسى که تو را نمىخواهد هلاک خواهد شد.( 101) چون از مجلس فراغت یافتند شاه دست مهمان را گرفته به حرمسرا برد.
محتوای این ابیات ،بیان کننده تأثیر دیدار معشوق و ولیّ حق است . مولانا می گوید:همچنان که دیدار معشوق براى عاشق پاسخ گوى هر سؤال و گشایندهى هر دشوارى است وصول به ولى کامل و مرد خدا براى طالب همین حالت را دارد زیرا پیر تمام مطلوب مرید است چنان که معشوق تمام آرزوى عاشق است و پس از وصول بمطلوب و معشوق، مشکلى در راه نمىماند علاوه بر آن که پیر مشرف است بر خواطر سالک و از این رو ترجمان و باز گویندهى اسرار و ضمائر او نیز تواند بود و چون مرید را بمقام کشف مىرساند و درِ اشراق را بر روى او مىگشاید،به نحوی که حاجت ببحث و مناظره ندارد و مشکلات راه را بىقیل و قال از پیش پاى سالک بر مىگیرد و از نظر دیگر سؤال و بحث تا وقتى است که وصول حاصل نشده و طالب در راه است ولى پس از رسیدن و یافتن دیگر محلى براى پرسش باقى نمىماند.
و مولانا در بیان این معنى مىفرماید:
تو سؤال و حاجتى دل بر جواب هر سؤال چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب[4]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |