گفت ای ناصح خمش کن چند چند |
|
پند کم ده زانک بس سختست بند |
سختتر شد بند من از پند تو |
|
عشق را نشناخت دانشمند تو |
آن طرف که عشق میافزود درد |
|
بوحنیفه و شافعی درسی نکرد |
تو مکن تهدید از کشتن که من |
|
تشنهی زارم به خون خویشتن |
عاشقان را هر زمانی مردنیست |
|
مردن عشاق خود یک نوعنیست |
او دو صد جان دارد از جانهدی |
|
وآن دوصد را میکند هر دمفدی |
هر یکی جان را ستاند دهبها |
|
از نبی خوان عشرةامثالها |
گر بریزد خون من آندوسترو |
|
پایکوبان جان برافشانمبرو |
زنجیر وبندنامرئی عشق بسیارمحکترازآن است که باپند اندرزگویان بشودآنراازقلب بازکرد. هرچه مرازعشق بازداری ،من عاشق ترمی شوم ، درآنجا که عشق دردانسان رامی افزاید ،ابوحنیفه وشافعی نتوانستند درسی دهند،زیرا عشق یافتنی است نه خواندنی،اکسیرعشق رانمی توان درلابلای اوراق کتب ومجادلات فقهی وکلامی پیداکرد ،بلکه عشق بارقه ای است که ناگهان برتاریکخان? درون آدمی ساطع می شود ویکسره اوراسودایی وشیدایی می کند. عاشقان صادق وعارفان کامل نه تنها ازکشته شدن باکی ندارند بلکه باتضرع وزاری ،تشن? خون خود هستند، وبااشتیاق تمام خواست? خودرادرمشیت الهی مستهلک می سازند. عاشقان راهرلحظه مرگ ورجعتی است،بریدن پیوندهای محکم آمال وامیال پست نفسانی وحیوانی ،کارهرکسی نیست ،تنها باتیغ آخت? عشق حقیقی می توان این رسن های حیوانی رابرید ،بنابراین مرگ عاشقان شدن های متوالی ومتکامل است ."جان هدی" روح مطلق وهستی پروردگار است که هردم عاشق رامی کشد وباز جان می دهد.عاشق دربرابر هرجانی که فدای حضرت معشوق می کند، ده برابر عوض می گیرد .ازقرآن کریم این مطلب رابخوان که: هرعمل نیکی،ده برابر پاداش دارد.[1]
گر بریزد خونم آن روحالامین |
|
جرعه جرعه خون خورم همچونزمین |
چون زمین وچون جنینخونخوارهام |
|
تا که عاشق گشتهام اینکارهام |
شب همیجوشم در آتش همچودیگ |
|
روز تا شب خون خورم مانندریگ |
من پشیمانم که مکرانگیختم |
|
از مراد خشم اوبگریختم |
گو بران بر جان مستم خشمخویش |
|
عید قربان اوست و عاشقگاومیش |
آب کوزه چون در آب جوشود |
|
محو گردد در وی و جو اوشود |
وصف او فانی شد و ذاتشبقا |
|
زین سپس نه کم شود نهبدلقا |
خویش را بر نخل اوآویختم |
|
عذر آن را که ازوبگریختم |
درراه معشوق هررنجی راتحمل می کنم وسرانجام ازاین تنگنارها خواهم شد. من ازاین که حیله ای درحق معشوقم بکار برده ام پشیمانم .ونیز ازاینکه ازقهر وانتقام اوگریخته ام نادم وپشیمانم.به معشوق بگویید که: خشم وانتقام خود رابرروح عاشق ومست من جاری کند .آن معشوق درحکم عید قربان است ومن عاشق به منزل? گاومیش ، آماده ام که درراه وصال اوقربان شوم. عاشق می گوید: اگرمن کشته شوم، حاصلی درراه خیر وصلاح به دنبال آن خواهد بود وفنای نفس باعث می شود که ذرات وجود من درراه حق به دیگران یاری کند وآنها رابه حیات معنوی برساند. هرگاه جوی آبی دیدی کوز? خودرادرون جوی بریز.چگونه ممکن است که آب ازجوی فرار کند .هرگاه آب کوزه به آب جوی بپیوندد درآن محو می شود وخودبه جوی مبدّل می گردد. "خویش رابرنخل اوآویختم" یعنی به سوی اوبرمی گردم حتی اگر این کار به منزله دارزدن خود باشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |