(1558) بود بازرگان و او را طوطیى |
|
در قفس محبوس، زیبا طوطیى |
(1559)چون که بازرگان سفر را ساز کرد |
|
سوى هندستان شدن آغاز کرد |
(1560) هر غلام و هر کنیزک را ز جود |
|
گفت بهر تو چه آرم گوى زود |
(1561)هر یکى از وى مرادى خواست کرد |
|
جمله را وعده بداد آن نیک مرد |
(1562)گفت طوطى را: چه خواهى ارمغان |
|
کارمت از خطهى هندوستان؟ |
سفر را ساز کرد: یعنی وقتی سفر را آغاز کرد، عازم سفرشد.
مرادى خواست کرد : یعنی هرکسی خواسته هایش را بیان کرد.
جمله را: یعنی به همه.
آن نیک مرد : یعنی بازرگان
ارمغان: یعنی هدیه
(1563)گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان |
|
چون ببینی، کن زحال من بیان |
(1564)که فلان طوطی که مشتاق شماست |
|
از قضای آسمان در حبس ماست |
(1565)برشما کرد او سلام و داد خواست
|
|
وز شما چاره ره و ارشاد خواست |
(1566)گفت: میشاید که من در اشتیاق |
|
جان دهم، اینجا بمیرم از فراق |
(1567)این روا باشد که من در بند سخت |
|
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت |
(1568)این چنین باشد وفای دوستان |
|
من در این حبس و شما در گلستان |
(1569)یاد آرید ای مِهان زین مرغ زار |
|
یک صبوحی در میان مرغزار |
(1570)یاد یاران، یار را میمون بود |
|
خاصه کآن لیلی و این مجنون بود |
(1571)ای حریفان با بت موزون خود |
|
من قدحها میخورم از خون خود |
(1572)یک قدح می نوش کن بر یاد من |
|
گر نمیخواهی که بدهی داد من |
(1573)یا به یاد این فتاده خاک بیز |
|
چون که خوردی، جرعهای بر خاک ریز |
داد خواست: خواهش کرد که به فریاد برسید.
ارشاد: راهنمایی و تعلیمات مرشد به سالک در چگونگی رهایی از علایق این جهانی و رفع وابستگیها برای ادراک حقایق و شناخت اسرار غیب است.
مِهان: یعنی ای بزرگان ، نشانهْ احترام به طوطیان دیگر است وهم نشانهْ آن که این طوطی به دلیل محبوس بودن خود را خوار می بیند
صبوح : نوشیدن می در بامدادان.
حریف بت موزون: کسی که به معشوق رسیده است.
موزون: سنجیده، مجازا داراى تناسب اندام یا حرکات متناسب
من قدحها میخورم از خون خود :طوطی محبوس در هجران به طوطیان هند میگوید: شما با معشوق خود همنشین هستید، اما من در اندوه هجرانم، چنانکه گویی به جای شراب، خونم در جام ریختهاند.
بدهی داد من : به فریاد من برسید و برای من کاری کنید که من نیز راه پیوستن به معشوق را بیابم.
فتاده خاک بیز: فرد نیازمند و اسیر در دست خاک و گرفتار امور مادی این جهانی است.
یکی از تعلیمات عارفانه مولانا، مسئله چشیدن درد فراق و اشتیاق مردِ راه خدا و سالک حریم قدس الهی است. در داستان طوطی و بازرگان، طوطی در حقیقت انسانی است که از خواسته و جلوه خویشتن گذشته و پای بر آرزوهای نفسانی نهاده و به درد فراق مبتلا گشته است. سخن از عشق آسمانی است که مولانا از زبان طوطی بیان میکند و به طوطیان هندوستان پیام میرساند و از پردهنشینان حریم قدس، رهِ چاره میطلبد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |