برادرانِ راستین در میان مردم، از ثروتی که شخص از آن برخوردار شود و به ارث گذارد، بهترند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
قصه بازرگان وطوطی(6)
شنبه 92 آبان 25 , ساعت 7:45 صبح  

استاد فروزانفر مضمون این ابیات را شرحی بر مقام «رضا» می‌داند ومی گوید: دوستان در دوستى بجایى مى‏رسند که مراد محبوب را بر مراد و خواست خود ترجیح مى‏دهند، این حالت را بعربى« رضا» مى‏گویند، فى المثل مال و آسایش دو امر مطلوب و دل خواه هر کس‏اند ولى مى‏بینیم که پدر و مادر براى خاطر فرزند خود، از سر مالى که بهزار رنج بدست آورده‏اند بر مى‏خیزند و از آسایش چشم مى‏پوشند، مادرى شبهاى دراز بر بالین فرزند خود بیدار مى‏ماند و تیمار مى خورد تا مگر فرزندش آسوده بخسبد، همچنین است عاشق که در مراحل نخستین عشق به مال و جاه و ننگ و نام و آرامش خود پاى بند است ولى سر کیسه‏ى محکم بسته را براى میل معشوق خود مى‏گشاید و دست از نام و ننگ مى‏شوید و بر خیال آرامش خط بطلان مى‏کشد تا آن چه را که دل خواه معشوق است بحصول پیوندد، این چنین حالتى در بدایات محبت و عشق بظهور مى‏رسد و مردم بنحو کلى از آن بهره‏وراند و خواه بازرگان یا پیشه‏ور و کشاورز در حد خود از آن نصیبى دارند چنان که براى وصول بمطلوب خود ترک مراد مى‏گویند ولى این حالت نسبت بمراتب والاتر که در عشق و طلب، روى مى‏نماید چندان ارزشى ندارد و مى‏توان گفت که از مراتب نازلهْ عشق است از آن جهت که عاشق هنوز از بند مراد و خواهش خود نرسته است و جور و جفا در چشم وى برابر نشده و ارادت او باقى است هر چند که مراد معشوق را بر مراد خود ترجیح مى‏دهد.

از این مرحله برتر آنست که از خلاف مراد و دل خواه خود لذت مى‏برد و جور و جفاى معشوق را چنان خوش دارد که مهر و وفا را، و در این صفت چنان قوت مى‏گیرد که بسوى مراد خود نمى‏نگرد و از خواست معشوق بیش از آن خوشى بدو مى‏رسد که از رسیدن بخواست خویش، موجب این امر اینست که الم و رنج، انفعالى است که در نفس انسان بهنگام وجود اسباب رنج و الم حاصل مى‏شود و آن بستگى دارد بکیفیت بر خورد و تلقى آن اسباب و از این رو ممکن است که امرى نسبت بشخصى ایجاد الم و درد کند و نسبت بدیگرى نکند و یا همان امر از جانب دو تن براى آدمى اثر مختلف داشته باشد و یا در حالتى موجب الم گردد و در حالت دیگر بخلاف آن اثر کند. و چون سلطنت عشق بر دل عاشق مستولى گردد و کام و آرزوى او مغلوب اراده و خواهش معشوق شود و از غلبه‏ى اراده و کامروایى وى لذت بجان عاشق رسد در آن هنگام، از ناخوشى و ناکامى که معشوق بر وى راند و رنج و آزارى که بدو رساند، بیشتر لذت مى‏برد که از رسیدن بکام و آرزوى خود. و در اشاره بدین معنى، مولانا فرموده است:

            ناخوش او خوش بود در جان من             جان فداى یار دل رنجان من‏

مثنوى، ج 1، ب 1777

 دلیلش اینست که آزار و رنج و نامرادى، دل خواه معشوق است و کامروایى و آرامش، مطلوب عاشق و چون عاشق در عروض حالتى چنین که باز گفتیم از سر اراده و خواهش خود برخاسته است و میل او در خواهش معشوق فنا پذیرفته است بدین سبب هر چه معشوق را کامرواتر بیند چنانست که بمراد خود بیشتر رسیده است. مولانا این دلیل را بدین صورت تقریر مى‏کند:

            گر مرادت را مذاق شکرست             بى‏مرادى نى مراد دلبرست‏

مثنوى، ج 1، ب 1748

و این همه از آن جا ناشى مى‏شود که آن چه براى دیگران، سبب درد و رنجورى و شکایت است ، براى عاشق مایه‏ى خوشى و لذت و شکر مى‏شود . و ظاهرا، شیخ سعدى نظر بدین معنى گفته است:

            زهر از قبل تو نوشدارو             فحش از دهن تو طیباتست‏

غزلیات سعدى، ص 31

            مرا بهر چه کنى دل نخواهى آزردن             که هر چه دوست پسندد بجاى دوست رواست‏

همان مأخذ، ص 24

و از دگر سو، عشق بى‏صدق و راستى نتواند بود و بى‏استقامت و پایدارى بکمال نتواند رسید و بدین جهت قهر، محک و مایه‏ى آزمایش نقد صدق و استقامت است، معشوق بدین محک عاشق را در بوته‏ى آزمایش مى‏گدازد و مى‏آزماید و بمیزان بلا و درد، نقد وجودش را هر چه دقیق تر مى‏سنجد زیرا لذت و خوشى و یافتن کام، آرزوى عاشق است و صدق و استقامت را در نیل مراد نمى‏توان آزمود، ناکامى و بى‏مرادى است که معیار صدق و پایدارى جوانمردان است پس معشوق شعله‏ى قهر و بلا بر جان عاشق مى‏گمارد تا درجه‏ى او را در عاشقى بیازماید، عاشق صادق، قهر را بجان مى‏خرد تا از آزمایش، سربلند بیرون آید و آن گاه معشوق، آرزو خواه و مراد جوى وى گردد پس مى‏توان گفت که عاشق قهر را دوست تر مى‏دارد از آن رو که بوسیله‏ى آن، راستى و ثبات قدم خویش را در معرض امتحان مى‏گذارد. مولانا در این ابیات بدین نکته اشاره کرده و از سر این معنى سخن رانده است. و زین پس، عاشق را حالتى شریف تر و والاتر است و آن، استغراق اوست در وجود معشوق چنان که وجود وى بتمامت از معشوق پر و لبریز مى‏گردد و او را بهیچ روى ارادت و خواهشى باقى نمى‏ماند و منتظر است تا معشوق بر سر وى چه حکم راند و چه بر هستى او گمارد، او بخود و براى خود هیچ نمى‏خواهد، آن مى‏جوید که معشوق فرماید پس اگر لطف باشد و یا قهر بجان مى‏پذیرد و فرمان دوست را بر سر و چشم مى‏نهد و هیچ یک از صفات قهر و نعوت لطف پیش او تفاوت ندارد براى آن که ترجیح و گزینش از آثار بقاى وصف و خواهش و آرزو است و آن، با تسلیم و انقیاد و فنا که حاصل استغراق است مباینت دارد و بنا بر این، عاشق بر قهر و لطف بنحو مساوى عشق مى‏ورزد و هر یک را بجاى خود، بجان و دل مى‏پذیرد.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 274 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401900 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]