سزا نباشد آنکه دانشمند نیست، خوشبخت شمرده شود و آنکه مهربان نیست، ستوده به شمارآید . [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
قصه بازرگان وطوطی(8)
شنبه 92 آبان 25 , ساعت 7:49 صبح  

  (1590)زَلّتِ او به ز طاعت‌ نزد حق

 

پیش کفرش‌ جمله ایمان‌ها خلَق

(1591)هر دمی او را یکی معراج خاص

 

بر سر تاجش نهد صد تاج خاص

(1592)صورتش بر خاک‌، و جان بر لا‌مکان

 

لامکانی‌ فوق و هم سالکان

(1593)لامکانی‌ نه که در فهم آیدت

 

هر دمی در‌ وی خیالی زایدت

(1594)بل مکان و لامکان در حکم او

 

همچو در حکم بهشتی‌ چار جو

(1595)شرح این کوته کن و رخ زین بتاب

 

دم مزن، والله اعلم‌ بالصواب

(1596)باز مى‏گردیم ما اى دوستان            

 

سوى مرغ و تاجر و هندوستان‏

  (1597)مرد بازرگان پذیرفت این پیام            

 

کاو رساند سوى جنس از وى سلام‏

زلت: یعنی لغزش، گناه غیر عمد، در اصطلاح شرع، آنست که مکلف بهنگام اداء عملى مشروع، در کارى خلاف شرع افتد، گناه صغیره‏اى که بدون قصد و عمد باشد.

 طاعت: اشاره به عبادتی است که برای اسقاط تکلیف انجام گیرد و از روی اعتقاد و درک حکمت تکالیف شرع نباشد.

کفر: خلاف ایمان است تا ایمان را چگونه تفسیر کنند، اگر بگوییم که ایمان، بر زبان آوردن شهادتین (أشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه) است، کفر، ناگفتن آن خواهد بود و اگر ایمان را عبارت از معرفت خدا و اعتقاد به نبوت پیمبر (ص) و معاد بگیریم، کفر، اعتقاد نداشتن، بدین امور است و اگر مجموع اعتقاد و شهادت و اداء اعمال دینى باشد با عدم هر یک از این سه امر، کفر حاصل است. پس کفر بی‌اعتقادی به پروردگار و تعلیمات دین و انکار اوامر الهی است، اما کفر مرد راه خدا، در واقع شک و انکاری است که موجب بیداری و تعمق و تحقیق می‌شود. [1]

خلق: کهنه و ژنده، مجازا بى‏ارزش و خوار مایه، رسوا.

معراج: در لفظ به معنی نردبان است و در اصطلاح، سفری است که پیامبر اسلام مطابق روایات از خانه عمو‌زاده‌اش (ام‌هانی) به مسجد‌الاقصی فرمود و از آن‌جا به پیش‌گاه خداوند رفت و بازگشت. [2]

معراج خاص: نحوه و کیفیت اتصال جان هر ولى بحق که آن مناسب است با درجه‏ى کمال و صفاى باطن وى.

مکان: قرار گاه و محل چیزى که مانع از فرو افتادن آن باشد، چیزى که جسم بدان منتقل شود و از آن بیرون آید و با حصول جسم، چیز دیگر در آن نگنجد، [3]

لا مکان: مرتبه و حد وجودى که برتر از مکانست، عالم عقول و نفوس، عالم غیب، عالم الهى.

چارجو: چهار نهر بهشتى، جوى آب پاک ناگندا، جوى انگبین پالوده از موم، جوى شیر طعم ناگشته، جوى باده و شراب خوش. قرآن کریم [4]

جنس: یعنی همجنسان او، طوطیان دیگر.

سلام: دراینجا علاوه بر سلام رساندن، رساندن پیغام طوطی مراد است.

( 1590) لغزش او در نزد خدا از طاعت دیگران بهتر و کفرش از ایمان تمام خلق خوبتر است.( 1591) هر دمى او را معراج مخصوصى است و بر سر تاجش تاجهاى مخصوص مى‏نهد.( 1592) صورتش در خاک و جانش در اوج لا مکان جاى گرفته همان لا مکانى که از وهم سالکان راه برتر و بالاتر است.( 1593) این لا مکانى نیست که در وهم تو بگنجد و هر لحظه در باره او خیالى از خود ببافى.( 1594) بلکه مکان و لا مکان در اختیار او است همان طور که چهار جوى معروف بهشت در حکم اهل بهشتند.( 1595) دیگر سخن کوتاه کن و دم مزن که خدا داناتر است. ( 1596) اکنون دوستان عزیز بیایید بر گردیم بحکایت تاجر و طوطى و هندوستان.( 1597) بازرگان قبول کرده بود که پیام طوطى را بدوستان هندوستانیش برساند.

 

مولانا می گوید: جانهاى اولیا و مردان خدا وقتى که از بند تقلید و هواى نفسانى رها مى‏شوند با روح کلى و یا حق تعالى جنسیت و مشابهت حاصل مى‏کنند و مدد فیض، پیاپى بدانها مى‏رسد و آنها مى‏توانند که بجناب قدس هم درین زندگى اتصال یابند. این پیوستگى و اتصال معراج روحانى است که اولیا بدان اختصاص دارند پس در عین اینکه در جمع خلق نشسته‏اند بسوى حق پرواز مى‏گیرند و با اینکه جسم و صورت حسى آنها در قید مکان است معنى آنها در لا مکان بال و پر مى‏گشاید ولى چون بعضى تصور مى‏کنند که لامکان امرى است در طول مکان و ما وراى جا و محل و از آن سوى فلک اطلس مولانا توضیح مى‏دهد که مقصود از لامکان در صفت حق و مجردات آن نیست که در وهم عادى متصور مى‏شود و بعضى آن را بالاى فلک نهم فرض مى‏کنند بلکه مقصود آنست که خداى تعالى در مکان نمى‏گنجد و مانند اجسام نیست که سطحى یا بعدى بر آن محیط شود، او در مکان نمى‏گنجد و لیکن هیچ مکان هم از وى خالى نیست و در همه جا و همه چیز جلوه گر است، جانهاى پاک نیز اینگونه شمول و وسعتى دارد و محدود بحدود مکان نیست، جان ولى کامل در همه جا متجلى است و بر همه محیط است و گاه چنان در تجرد پیش مى‏تازد که از احکام وجود حسى نیک نیک بدور مى‏افتد و از اوصاف تعین جدا مى‏گردد و گاه بعالم حس و تعین باز مى‏آید چنان که گویى همان هستى محدود و متعین است و این هر دو حالت براى او اختیارى است و به اصطلاح نه کثرتش مانع وحدت است و نه وحدت حاجت کثرت، اینست معنى آن که مکان و لا مکان در حکم اوست.

با توجه به این معانی مولانا می‌گوید‌: زلت مرد حق از طاعت اهل ظاهر و کفر او از ایمان لفظی آنها بهتر است و ایمان آنها در برابر چنین کفر بیدار کننده‌‌ای، کهنه و بی‌اززش است. مرد حق، گویی هر لحظه به حضور پروردگار می‌رود، زیرا پیوند مرد کامل با خدا چنان است که هر دم کشف و شهودی به او دست می‌دهد و رازی از رازهای غیب بر دل او می‌گشایند و هر یک از این راز‌ گشایی‌ها تاجی بر تاج‌های دیگرش می‌افزاید.

مولانا می‌گوید‌: مردحق جسم ناتوانش روی زمین است اما در همان لحظه جان او در جایی است که حد و مرز مکانی ندارد، در (عالم غیب) در‌جایی‌که فوق و‌هم سالکان است و آنها که هنوز به کمال نرسیده‌اند از آن توهمی نادرست دارند. به ما گفته‌اند که پس از هفت آسمان آن‌چه ماورای آسمان‌ها‌ست، لامکان است، اما این هم خیالی بیش نیست که در وهم ما می‌آید. لامکان را کسی می فهمد که روح او به لامکان بپیوندد. چنین کسی به جایی می‌رسد که مکان (عالم محسوس مادی‌) و لامکان (عالم غیر قابل ادراک با حس ظاهر)، هر دو، در اختیار او هستند، درست مانند جوی‌های بهشت که بهشتیان را سیراب می‌کنند. مطابق قرآن کریم در بهشت چهار جوی شیر، عسل، شراب، و آب گوارا جریان دارد.



[1]   - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: کفر.

[2]   - تفسیر ابو الفتوح، طبع طهران ج 3، ص 323- 310

[3]   - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: مکان.

[4]   - سوره محمد آیه 15


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 278 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401904 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]