(1609)جانها در اصل خود عیسی دمند |
|
یک زمان زخماند وگاهی مرهماند |
(1610)گر حجاب از جانها برخاستی |
|
گفت هر جانی مسیح آساستی |
جانها در اصل: یعنی در اصل خلقت وذاتاً، و پیش از آن که آلودهى طبع و نفس شوند.
عیسیدم: یعنی زندگیبخش، زندهکننده مردگان. مشهور است که عیسى علیه السلام بیماریهاى دشوار را چاره مىکرد و مرده از گور بر مىانگیخت و کور و کر مادرزاد را شفا مىبخشید و این اثر نفس پاک و دم گیراى وى بود بدین جهت دم عیسوى و نفس مسیحایى، مثل است براى تاثیر همت و دعاى پاکان.
گر حجاب از جانها برخاستی: نتیج? بیت قبل است، یعنی هر که عیسى وار از آلودگیها پاک شود و حجاب صورت از پیش جان فرا افکند به سخن و دم، کار عیسى تواند کرد.
گفت هر جانی مسیح آساستی: یعنی هر انسانی رهیده از آلودگی همان آثار از وى بظهور تواند رسید که از عیسی به ظهور دسیده است، و به قول خواجه حافظ:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آن چه مسیحا مىکرد
دیوان حافظ، ص 97
( 1598) جانها در اصل و حقیقت دم عیسوى دارند گاهى مرهم و زمانى زخمند.( 1599) اگر پرده از روى جانها برخیزد گفتار هر جان دم عیسوى است.
مقصود مولانا، این است که همه جانها در اصل آفرینش و پیش از آن که آلودهى طبع و نفس شوند و به حجاب صورت و مادهى مقید گردند، دم عیسوى دارند و مرده زنده توانند کرد و معالجات شگفت توانند نمود و همه کس داراى همان قدرت و استعداد است که عیسى داشت، ولى عیسى از آلایش پاک شده و حجاب طبع و غبار تن از چهرهى جان بر گرفته و آن استعداد را بفعلیت آورده بود و هر که عیسى وار از آلودگیها پاک شود و حجاب صورت از پیش جان فرا افکند بسخن و دم، کار عیسى تواند کرد و همان آثار از وى بظهور تواند رسید.
خلاصه این که مولانا میگوید: روح و جان هر انسانی مانند عیسی(ع) توانایی زنده کردن، را دارد به شرط آن که در حجاب امور مادی و این جهانی گرفتار نشود و همواره تحت قدرت پروردگار باشد.
(1611)گر سخن خواهی که گویی چون شکر |
|
صبر کن، از حرص این حلوا مخور |
(1612)صبر، باشد مشتهای زیرکان |
|
هست حلوا آرزوی کودکان |
(1613)هر که صبر آورد،گردون بر رود |
|
هر که حلوا خورد واپس تر رود |
سخن چون شکر سخنی است که خوش آیند باشد و تأثیر کند.
صبر: در تعبیرات علم اخلاق، خود دارى از جزع است نسبت بامرى مکروه و نامطلوب. در تعبیرات مولانا، صبر کنایت است از رنج ناپایدار و خلاف نفس که متعقب بخوشیهاى جاودان و لذتهاى شگرف باشد
حلوا: جنس شیرینى دست پخت، آمیخته با شکر یا عسل و یا شیرهى انگور و یا گز انگبین بهمراه آرد برنج یا گندم یا مغز بادام و گردو و پسته به ضمیمهى روغن یا بدون آن، در عرف عام در مورد آن جنس که از آرد و روغن و شکر یا شیره مىپزند، استعمال مىشود. و در تعبیرات مولانا،حلوا کنایت است از لذت و منفعت ناپایدار و زود گذر و بر هواى نفس رفتن که پایان آن، رنجها و آلام گوناگون و پایدار است و نظر بدین معنى حلوا را آرزوى کودکان و صبر را مشتهاى زیرکان مىشمارد و مقصود وى آنست که سخن بلند و حکمت آمیز و متضمن اسرار گفتن، نتیجهى پاکى دل و ضمیر و خلاف نفس است و بىتحمل رنج و ریاضت نفس، سخن مطلوب و کلام موثر، انشا نتوان کرد .
گردون بر رود: به آسمان کمال ارتقا یافت.
واپس تر رود: یعنی عقب می افتاد، تنزل می کند.
( 1611) اگر مىخواهى سخن شیرین بگویى از حرص بپرهیز و از خوردن حلواى هوس خود دارى کن.
( 1612) صبر و پرهیز شیوه مردان بزرگ و حلوا آرزوى بچهها است.( 1613) هر کس صبر کرد به آسمان کمال ارتقا یافت و هر کس حلوا خورد عقب افتاد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |