دانش را فراگیرید که فرا گرفتنش، حسنه است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
قصه بازرگان وطوطی(14)
شنبه 92 آبان 25 , ساعت 8:3 صبح  

سالک در خدمت پیر  واستاد راهنما باید خاموش نشیند،

(1632) لقمه و نکته ست کامل را حلال                 

 

تو نه‏اى کامل مخور مى‏باش لال‏

(1633) چون تو گوشى او زبان نى جنس تو            

 

گوشها را حق بفرمود انصتوا

(1634) کودک اول چون بزاید شیر نوش                

 

مدتى خامش بود او جمله گوش‏

(1635) مدتى مى‏بایدش لب دوختن                       

 

از سخن تا او سخن آموختن‏

(1636) ور ندارد گوش و تى‏تى مى‏کند                   

 

خویشتن را گنگ گیتى مى‏کند

نکته ولقمه: مردکامل اگر از نعمت دنیا بهره مند باشد وهرنکته یی که به ذهنش می آید بگوید گناه ندارد.

تو نه‏اى کامل مخور مى‏باش لال اما تو ای سالک که هنوز در راهی، باید در خوردن امساک کنی وهرسخنی را نگویی.

انصتوا: برگرفته است از آیه‏ى کریمه: وَ إِذا قُرِئَ اَلْقُرْءانُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا (هر گاه قرآن بخوانند بدان گوش دهید و خاموش باشید).[1]

   تى‏تى: نانى بشکل مرغ و دیگر جانوران که بجهت تسلى طفلان سازند. نظیر: قاقا در محاورات کنونى، لفظى که مرغان را بسوى دانه بدان دعوت کنند مجازا لفظى نامفهوم و مهمل.

 ( 1632) خوردن لقمه و گفتن نکته براى مرد کامل حلال است پس تو که کامل نیستى این لقمه را نخور و این نکته را نگو و لال باش.( 1633) تو چون گوش هستى و او از جنس تو نبوده او چون زبان است و خداى تعالى فرمود وقتى که قرآن مى‏خوانند ساکت باش و گوش کن.( 1634) کودک نوزاد که مشغول شیر خوردن است مدتى ساکت بوده و همه را گوش مى‏دهد.( 1635) و بایستى مدتى لب ببندد و از سخن گویان سخن یاد بگیرد.() تا یاد نگیرد از صد کلمه یک کلمه هم نتواند گفت و اگر چیزى بگوید زائد و بى‏معنى است‏. ( 1636) اگر گوش نداشته باشد تى‏تى مى‏کند و خود را لال معرفى مى‏نماید.

محتوای این ابیات درمجموع این است که مولانا به دنبال مقایسهْ مرد کامل با مرد نا پخته وسالکان نا آگاه، به مثال دیگری می پردازد ورابطهْ شنیدن را با سخن آموختن مطرح می کند. مرد کامل وپیوسته به حق، در حکم زبان است وباید بگوید، ولی کسی که در راه است فقط باید بشنود.چرا که خداوند به گوش ها فرمان داده است که سکوت کنید.سالک مانند طفل باید هر کلمه یی را بارها بشنود و با تقلید آن ، سخن گفتن بیاموزد . مولانا نظر بدین اصل مرید را به گوش تشبیه مى‏کند که وظیفه‏اى جز شنیدن ندارد.   

 

حق تعالى‏ مُبْدِع است و نطقش حاجت به سامعه ندارد،

 

  (1637) کر اصلى کش نبود آغاز گوش            

 

لال باشد، کى کند در نطق جوش‏

(1638) ز آن که اول سمع باید نطق را            

 

سوى منطق از ره سمع اندر آ

(1639) ادخلوا الابیات من ابوابها                  

 

و اطلبوا الاغراض فى اسبابها

(1640) نطق کان موقوف راه سمع نیست            

 

جز که نطق خالق بى‏طمع نیست‏

(1641) مبدع است او تابع استاد نى            

 

مسند جمله و را اسناد نى‏

(1642) باقیان هم در حِرَف هم در مقال            

 

تابع استاد و محتاج مثال‏

 ادخلوا الابیات : برگرفته است از آیه‏ى کریمه: وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها. (بخانه‏ها از درهاى آنها در آیید.)[2]

موقوف: باز بسته و متوقف بر چیزى دیگر.

طمع: مخفف طمع است بمعنى حرص و آز و توقع بى‏اندازه.

مبدع: سازنده‏ى چیزى بى‏مثال و نظیر، پدید آورنده‏ى هست از نیست هستى بخش بدون ماده و زمان، اسم فاعل از ابداع.[3]

حِرَف: جمع حرفه بمعنى کسب و پیشه.

کر اصلى: کر مادرزاد.

نطق و تکلم: عبارت است از ادا کردن اصوات و الفاظى که بحسب وضع و قرار داد بر معانى مخصوص دلالت مى‏کند و آن الفاظ را بوسیله‏ى تلقین و از راه گوش مى‏آموزند و هر گاه کسى از مادر، کر متولد شود بالطبع لال هم خواهد بود،

( 1637) کر اصلى که از اول گوش نداشته لال خواهد بود و کى مى‏تواند سخن بگوید. ( 1638) پس براى گفتن اول شنیدن لازم است و براى رسیدن به منزلگاه باید از راه سامعه داخل شد.( 1639) که فرموده‏اند بخانه‏ها از درشان وارد شوید و روزى را از راه اسباب طلب کنید. ( 1640) آن نطقى که تابع سامعه نیست نطق خداوند جهان است.( 1641) او مبدع است و تابع هیچ استادى نیست و تمام چیزها مستند باو بوده و او بچیزى اسناد داده نمى‏شود. ( 1642) جز خدا همگى چه در پیشه و صفت و چه گفتگو و نطق تابع استاد و معلم بوده و محتاجند که چیزى را دیده یا بشنوند و مثل او را بتوانند بگویند یا نشان دهند.

به گفتهْ مولانا کلام خدا، خواه معنى قائم بنفس باشد چنان که اشعریان مى‏گویند و یا به معنى ایجاد سخن چنان که دیگران معتقداند مانند صفات دیگر حق تعالى از ذات و یا فعل او ناشى مى‏شود و بر هر یک از این دو فرض، از حاجت و نقص بدور است زیرا وجوب وجود و غناى مطلق مستلزم دورى از نقص و حاجت است و بنا بر این، حق تعالى در هیچ صفت و فعلى نیازمند غیر نیست، بر خلاف سائر اشیا و از جمله انسان که باقتضاى وجود امکانى، ناقص و محتاج‏اند، حق تعالى سخن آموز است و از چیزى و کسى سخن نمى‏آموزد و مبدا و منشا ذوات و آثار آنهاست بى‏آن که تصور حاجتى در مورد او میسر و صواب باشد.



[1]   - الاعراف، آیه‏ى 204.

[2]   - البقرة، آیه‏ى 189.

[3]   - تعریفات جرجانى، کلیات ابو البقا، در ذیل: ابداع


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 63 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402301 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]