(1632) لقمه و نکته ست کامل را حلال |
|
تو نهاى کامل مخور مىباش لال |
(1633) چون تو گوشى او زبان نى جنس تو |
|
گوشها را حق بفرمود انصتوا |
(1634) کودک اول چون بزاید شیر نوش |
|
مدتى خامش بود او جمله گوش |
(1635) مدتى مىبایدش لب دوختن |
|
از سخن تا او سخن آموختن |
(1636) ور ندارد گوش و تىتى مىکند |
|
خویشتن را گنگ گیتى مىکند |
نکته ولقمه: مردکامل اگر از نعمت دنیا بهره مند باشد وهرنکته یی که به ذهنش می آید بگوید گناه ندارد.
تو نهاى کامل مخور مىباش لال اما تو ای سالک که هنوز در راهی، باید در خوردن امساک کنی وهرسخنی را نگویی.
انصتوا: برگرفته است از آیهى کریمه: وَ إِذا قُرِئَ اَلْقُرْءانُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا (هر گاه قرآن بخوانند بدان گوش دهید و خاموش باشید).[1]
تىتى: نانى بشکل مرغ و دیگر جانوران که بجهت تسلى طفلان سازند. نظیر: قاقا در محاورات کنونى، لفظى که مرغان را بسوى دانه بدان دعوت کنند مجازا لفظى نامفهوم و مهمل.
( 1632) خوردن لقمه و گفتن نکته براى مرد کامل حلال است پس تو که کامل نیستى این لقمه را نخور و این نکته را نگو و لال باش.( 1633) تو چون گوش هستى و او از جنس تو نبوده او چون زبان است و خداى تعالى فرمود وقتى که قرآن مىخوانند ساکت باش و گوش کن.( 1634) کودک نوزاد که مشغول شیر خوردن است مدتى ساکت بوده و همه را گوش مىدهد.( 1635) و بایستى مدتى لب ببندد و از سخن گویان سخن یاد بگیرد.() تا یاد نگیرد از صد کلمه یک کلمه هم نتواند گفت و اگر چیزى بگوید زائد و بىمعنى است. ( 1636) اگر گوش نداشته باشد تىتى مىکند و خود را لال معرفى مىنماید.
(1637) کر اصلى کش نبود آغاز گوش |
|
لال باشد، کى کند در نطق جوش |
(1638) ز آن که اول سمع باید نطق را |
|
سوى منطق از ره سمع اندر آ |
(1639) ادخلوا الابیات من ابوابها |
|
و اطلبوا الاغراض فى اسبابها |
(1640) نطق کان موقوف راه سمع نیست |
|
جز که نطق خالق بىطمع نیست |
(1641) مبدع است او تابع استاد نى |
|
مسند جمله و را اسناد نى |
(1642) باقیان هم در حِرَف هم در مقال |
|
تابع استاد و محتاج مثال |
ادخلوا الابیات : برگرفته است از آیهى کریمه: وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها. (بخانهها از درهاى آنها در آیید.)[2]
موقوف: باز بسته و متوقف بر چیزى دیگر.
طمع: مخفف طمع است بمعنى حرص و آز و توقع بىاندازه.
مبدع: سازندهى چیزى بىمثال و نظیر، پدید آورندهى هست از نیست هستى بخش بدون ماده و زمان، اسم فاعل از ابداع.[3]
حِرَف: جمع حرفه بمعنى کسب و پیشه.
کر اصلى: کر مادرزاد.
نطق و تکلم: عبارت است از ادا کردن اصوات و الفاظى که بحسب وضع و قرار داد بر معانى مخصوص دلالت مىکند و آن الفاظ را بوسیلهى تلقین و از راه گوش مىآموزند و هر گاه کسى از مادر، کر متولد شود بالطبع لال هم خواهد بود،
( 1637) کر اصلى که از اول گوش نداشته لال خواهد بود و کى مىتواند سخن بگوید. ( 1638) پس براى گفتن اول شنیدن لازم است و براى رسیدن به منزلگاه باید از راه سامعه داخل شد.( 1639) که فرمودهاند بخانهها از درشان وارد شوید و روزى را از راه اسباب طلب کنید. ( 1640) آن نطقى که تابع سامعه نیست نطق خداوند جهان است.( 1641) او مبدع است و تابع هیچ استادى نیست و تمام چیزها مستند باو بوده و او بچیزى اسناد داده نمىشود. ( 1642) جز خدا همگى چه در پیشه و صفت و چه گفتگو و نطق تابع استاد و معلم بوده و محتاجند که چیزى را دیده یا بشنوند و مثل او را بتوانند بگویند یا نشان دهند.
به گفتهْ مولانا کلام خدا، خواه معنى قائم بنفس باشد چنان که اشعریان مىگویند و یا به معنى ایجاد سخن چنان که دیگران معتقداند مانند صفات دیگر حق تعالى از ذات و یا فعل او ناشى مىشود و بر هر یک از این دو فرض، از حاجت و نقص بدور است زیرا وجوب وجود و غناى مطلق مستلزم دورى از نقص و حاجت است و بنا بر این، حق تعالى در هیچ صفت و فعلى نیازمند غیر نیست، بر خلاف سائر اشیا و از جمله انسان که باقتضاى وجود امکانى، ناقص و محتاجاند، حق تعالى سخن آموز است و از چیزى و کسى سخن نمىآموزد و مبدا و منشا ذوات و آثار آنهاست بىآن که تصور حاجتى در مورد او میسر و صواب باشد.
[1] - الاعراف، آیهى 204.
[2] - البقرة، آیهى 189.
[3] - تعریفات جرجانى، کلیات ابو البقا، در ذیل: ابداع
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |