مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : «ای رسول خدا ! به من کاری بیاموز که چون انجامش دهم، خدا در آسمان، وزمینیانْ دوستم بدارند» .حضرت فرمود : «به آنچه نزد خداوند است، رغبت کن، تا خداوند دوستت بدارد و به آنچه نزد مردم است، بی میلی نشان بده، تا مردمْ دوستت بدارند» [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
قصه بازرگان وطوطی(24)
شنبه 92 آذر 2 , ساعت 8:1 صبح  

تأسّف و حسرت، باعث فوت لذّت است،

غیرت عادى و غیرت خدا و خاصان او،

 (1721)این دریغاها خیال دیدن است

 

وز وجود نقد خود بُبریدن است

(1722)غیرت حق بود و با حق چاره نیست

 

کو دلی کز عشق حق صدپاره نیست

(1723)غیرت آن باشد که او غیر همه است

 

آن که افزون از بیان ودمدمه است

غیرت: مکروه داشتن شرکت غیر است در حق خود واز نظر عرفی استعمال مى‏شود در حمایت زن و فرزند و آن چه ناموس مى‏گویند از تجاوز دیگران و هیجان نفس از ادراک یا فرض تعدى کسان دیگر بدان چه انسان حمایت آن را بر خود لازم مى‏پندارد و مورد آن، بنحو اغلب و اکثر، انتفاع شهوانى است و منشا آن حس مالکیت و انحصار طلبى شدیدى است که در انسان پدید مى‏آید بصورتى که از اموال تجاوز مى‏کند و هم جنس را شامل مى‏شود و گاه شکلى جنون آمیز بخود مى‏گیرد چنان که صاحب آن، از نگاه غیر بدان چه موضع غیرت است بر خود مى‏پیچد و آن را تجاوزى بحق خود مى‏انگارد و بعضى اوقات چنان در خشم مى‏آید که متجاوز مفروض را دشمن مى‏دارد و بقتل او کمر مى‏بندد. اما غیرت درکلام مولانا ودر این جا یعنی عاشق می‌خواهد معشوق با همه وجود از آن او باشد و به دیگری توجه نکند، از سوی دیگر معشوق نیز می‌خواهد که سراپای عاشق برای او در تب و تاب باشد و این‌گونه غیرت، برای حق شایسته است، زیرا که «او غیر همه است» و بنده عاشق اگر به راستی عاشق باشد فقط برای حق تب و تاب دارد و بس.

افزون از بیان و دمدمه است: یعنی بالاتر از آن است که با زبان عشق مجازی و صدای عاشقان عالم خاک با او گفتگو شود.

دمدمه: هلاک، نیست کردن

( 1721) این افسوسها بریدن از خود و آرزوى دیدن او است.( 1722) غیرت خداوندى این طور است نصیب دل هر کس شد جز بودن با حق چاره‏اى ندارد در این وقت کجا دلى است که از حکم حق صد پاره نشده باشد. ( 1723) غیرت یعنى آن که او غیر همه و خارج از وهم و قیاس و گفتگو است و جز با او نتواند بود و هیچ کس و هیچ چیز جاى او را نتواند گرفت.

مولانا از عشق آسمانی سخن می‌گوید: این دریغا گفتن‌، نتیجه آن است که عاشق آرزوی مشاهده جمال معشوق را دارد و در این راه، وجود نقد خود، یعنی هستی مادی و این جهانی را فراموش می‌کند. استاد فروزانفر می‌گوید: مولانا بر مرگ تن خاکی هرگز تأسف نمی‌خورد و حتی پیکر او را با شادی به گورستان برده‌ اند. آن‌چه در سراسر مثنوی دردگران مولاناست، گرفتاری جان در قفس تن و باز‌ماندن او از مشاهده جمال حق است، و هر‌جا‌که این «نی» ناله می‌دارد، سخن از همین درد است. مولانا به صراحت می‌گوید: که همه دل‌های آگاه عاشق حق‌اند و این دریغاها و این فریادها باز‌تاب غیرت حق است.

جان از خدا سخن مى‏گوید و منبع لذّتهاست،

(1724)ای دریغا اشک من دریا بُدی

 

تا نثار دلبر زیبا بُدی

(1725)طوطی من، مرغ زیرکسار من

 

ترجمان فکرت و اسرار من

(1726)هر چه روزی داد و ناداد آیدم

 

او ز اوّل گفته، تا یاد آیدم

(1727)طوطی‌ای کآید ز وحی آواز او

 

پیش از آغاز وجود آغاز او

(1728)اندرون توست آن طوطی نهان

 

عکس او را دیده تو بر این و آن

(1729)می‌برد شادیت را، تو شاد از او

 

می‌پذیری ظلم را چون داد از او

ای دریغا: یعنی ای کاش.

دلبر زیبا: یعنی معشوق شایسته ومعشوق حقیقی.

ناداد: خلاف عدل و داد، ظلم و ستم.

داد: مى‏توان گفت که بمعنى عطا و موهبت است و «ناداد» خلاف آن و مرادف منع و امساک است.

زیرکسار: یعنی دارای سری آگاه و تیز هوش‌.

طوطی من، مرغ زیرکسار من: منظور همان معشوق حقیقی یا خود حق است که افکار واسرار ما رامی داند.

طوطی‌ای کآید ز وحی آواز او: یعنی آواز این مرغ زیرکسار و این دلبر زیبا، وحی است و پیش از آن که کائنات در وجود آیند، او وجود داشته است.

اندرون توست آن طوطی نهان: یعنی این مرغ آسمانی، در دل مرد آگاه خانه و لانه گزیده است و این مضمون که «دل خانه خداست» با تعبیرات مختلف در حدیث «‌القلب حرم الله‌» و یا در کلام عرفا آمده است؛ به گفته صفای اصفهانی:

خدا در دل سودا‌ زدگان است، بجویید

 

مپویید زمین را و مجویید سما را

عکس او را دیده تو بر این و آن: یعنی بازتاب هستی او را در موجودات جهان خاکی می‌بینیم.

می‌برد شادیت را: یعنی اگر تو به راستی عاشق باشی، از هر نیک و بدی که بر سرت آید، خشنود خواهی بود

ظلم را چون داد از او: یعنیاگر عاشق باشی رنج‌های راه عشق را ستم معشوق نخواهی شمرد که آن‌جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست.

 ( 1724) اى کاش بقدر دریاها اشک داشتم و نثار راه آن دل بر زیبا مى‏شد.( 1725) اى طوطى عزیز اى مرغ زیرک من که ترجمان رازهاى درونى و عواطف و احساسات من بوده‏اى.( 1726) او هر چه هر روز بمن داد یا نداد با همان وضع بوجود آمدم اول هر چه را او گفت بیادم آمده و دانستم.( 1727) طوطى‏اى که آواز او از وحى سرچشمه گرفته و آغاز او پیش از آغاز هستى بوده است.( 1728) آن طوطى در درون تو پنهان است و تو عکس او را در خارج در این و آن دیده‏اى.( 1729) او خوش دلى تو را زایل مى‏کند و تو باو شادمان هستى او بتو ظلم مى‏کند و ظلم او را چون عدالت مى‏پذیرى.

مولانا می‌گوید‌: هر داد و بی‌داد‌ی که بر سر من آید، حق از آغاز آن را می‌دانسته و در جان آدمی آن را باز گفته است. آن روز‌ها که جان از قید تن آزاد بود به او گفته شد که پیوستن با تن خاکی، و بریدن از عالم غیب‌، رنج‌آور است که: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ»

مولانا می‌گوید‌: اگر تو به راستی عاشق باشی، از هر نیک و بدی که بر سرت آید، خشنود خواهی بود و رنج‌های راه عشق را ستم معشوق نخواهی شمرد که آن‌جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست.

نکتهْ حائز اهمیّت در بیت آخر این است که:هر کس هر چیزى را که دوست دارد و مى‏طلبد براى آنست که خود و سایه‏ى جان خود را در آن مى‏بیند و بنا بر این مى‏توان گفت که آدمى خود را دوست مى‏دارد و عاشق خود است و نباید بر کسى منتى داشته باشد بدین لحاظ که طالب دوستى اوست، دشمنى را نیز بر این قیاس کنید، مولانا نتیجه مى‏گیرد که اصل خوشى جانست، ما بى‏سبب بر عکس آن، عشق مى‏ورزیم و اگر صورت آرزو و امید ما در هم شکست افسوس مى‏خوریم زیرا آن تصویر روحى یا خیالى را بر هر چه بیفکنیم براى ما محبوب و لذت بخش است، اینست معنى: مى‏برد شادیت را تو شاد از او.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 279 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401905 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]