(1733)ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ |
|
کان چنان ماهی نهان شد زیر میغ |
(1734)چون زنم دم؟ کآتش دل تیز شد |
|
شیر هجر آشفته و خون ریز شد |
(1735)آن که او، هشیار خود تند است و مست |
|
چون بود چون او قدح گیرد به دست؟ |
(1736)شیر مستی کز صفت بیرون بود |
|
از بسیط مرغزار افزون بود |
(1737)قافیه اندیشم و دلدار من |
|
گویدم مندیش جز دیدار من |
آن ماه پنهان در زیر میغ: همان مرغ ملکوت است، روح وجان پاک آدمی است «کاید ز وحی آواز او».
شیر هجر آشفته: یعنی هجران وفراق آن ماه ِ نهان شده مانند شیری خشمگین دارد مرا نابود می کند.
آن که او: یعنی عاشق سرمست.
چون بود چون او قدح گیرد به دست؟: یعنی آن روز که هشیار بودم تند ومست بودم، حالا که قدح شراب عشق را به دست من دادهاند، پیداست که چه آشوبی به پا خواهم کرد.
بسیط مرغزار: یعنی فراتر و برتر از پنهاى مرغزار است.
قافیه اندیشم: یعنی شعر من قافیه نمیخواهد زیرا شعر من اشتیاق دیدار حق است.
گویدم مندیش جز دیدار من: یعنی شعر حقیقى آنست که بىاختیار و تکلف و بمدد عشق و جوشش معنى بر زبان آید و عشق بزبان شاعر سرود گفتن آغاز کند نه آن که به نیروى فکرت و تتبع در اسلوبهاى شاعران دیگر و احاطه بر لغت بسرایند.
( 1733) (در اینجا مولوى بیاد شمس افتاده مىگوید) آه و دریغ و افسوس که همچون ماه زیر ابر و مه پنهان گردید.( 1734) چگونه سخن گویم که آتش دلم تیزتر شده و هجران چون شیر آشفته خونریزى بمن حملهور گردیده.( 1735) آن که در هشیارى چون مست تند خواست اگر قدحى سر کشد چه حالى خواهد داشت.( 1736) شیر مستى که در وصف نمىگنجد بالاتر و برتر از پنهاى مرغزار است.( 1737) من چه مىگویم در فکر شعر و قافیهام ولى دل دارم مىگوید جز بدیدار من میندیش.
مولانا همانگونه که خود اشاره نمود، آن چنان شور عشق سراسر وجودش را فرا گرفته است که فریاد «ای دریغا، ای دریغ» سر داده است که بیانگر آرزوی بازگشت به نیستان است. درد هجران وفراق آن ماه ِ نهان شده دارد مانند شیری خشمگین مولانا را به فریاد وا داشته است ، به گونه یی که می گوید: من آن روز که هشیار بودم، تند و مست بودم؛ حالا که قدح شراب عشق را به دست من دادهاند، پیداست که چه آشوبی به پا خواهم کرد؛ شیر مستی خواهم شد که در وصف نمیگنجد و در مرغزار این دنیای کوچک مادی نمیتواند بماند. مولانا میگوید: شعر من قافیه نمیخواهد زیرا شعر من اشتیاق دیدار حق است، و این چیزی نیست که با ضوابط فنون ادبی و بحث الفاظ، کاری داشته باشد.درحقیقت در این ابیات مولانا به این نکته نیز اشاره داردکه: شعر حقیقى آنست که بىاختیار و تکلف و بمدد عشق و جوشش معنى بر زبان آید و عشق بزبان شاعر سرود گفتن آغاز کند نه آن که بنیروى فکرت و تتبع در اسلوبهاى شاعران دیگر و احاطه بر لغت بسرایند، در حالت نخستین شاعر مقهور معنى است و تا آن جا که سلطنت معنى بر دل روانست، شعر بر زبان مىآید ولى هر گاه عشق بر دل غلبه کند و شاعر را از خود باز ستاند، در آن حالت زبان را طاقت گفتار و شرح، بر جاى نمىماند و بدین جهت شعر خوب و دل انگیز بىالهام عشق صورت نمىبندد اما اگر غلبهى عشق قوت گیرد نیروى شاعرى را بیک بارگى از کار مىافکند و حالت حیرت سراپاى گوینده را فرا مىگیرد پس شاعرى محتاج است بمقدارى از حال که مناسب استعداد باشد و چون حالت بیش از ظرفیت باشد شعر و وصف، روى در پرده مىکشد بدین مناسبت مولانا از قافیه اندیشیدن عذر مىخواهد و نیز معشوق یا حالت باطنى خویش را «قافیه اندیش» مىنامد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |