( 1775) هر که محراب نمازش گشت عین |
|
سوى ایمان رفتنش مىدان تو شین |
( 1776) هر که شد مر شاه را او جامه دار |
|
هست خسران بهر شاهش اتجار |
( 1777) هر که با سلطان شود او همنشین |
|
بر درش بودن بود حیف و غبین |
( 1778) دست بوسش چون رسید از پادشاه |
|
گر گزیند بوس پا باشد گناه |
( 1779) گر چه سر بر پا نهادن خدمت است |
|
پیش آن خدمت خطا و زلت است |
( 1780) شاه را غیرت بود بر هر که او |
|
بو گزیند بعد از آن که دید رو |
( 1781) غیرت حق بر مثل گندم بود |
|
کاه خرمن غیرت مردم بود |
( 1782) اصل غیرتها بدانید از اله |
|
آن خلقان فرع حق بىاشتباه |
محراب: این کلمه را مشتق از حرب« جنگ» می دانند ومی گویند: عبادتگاهِ صدر مساجد را از این نظر محراب گفته اند که جای جهاد با نفس است. اما وزن کلمهْ محراب وزن اسم آلت است نه اسم مکان، ودر این معنی باید مَحرَب( بر وزن مفعَل) باشد .نظر دیگر این است که محراب معرّب ( مهر آو یا مهر آوه یا مهرآبه) است به معنی خانهْ مهر ومعبد مهر، واین کلمه در دورهْ رواج مهر پرستی به رواق طاقدیسی معبد ها اطلاق می شده وپس از ساختن مساجد اسلامی نیز عین همان طاقدیس در مساجد بناشده و واژهْ فارسی مهر آب به آن اطلاق شده است.به هر حال محراب به معنی نقطه یی است که نماز گزار روبه آن می ایستد.
عین: مشهود و معاینه شده. مشاهدهْ حق
شین: زشتى، زشت. ناپسند
اتجار: تجارت کردن.
شستن: لهجهاى است در نشستن، مقابل: ایستادن:
هم ناظر روى تو هم مست سبوى تو هم شسته بنظاره بر طارم تو جانا
دیوان، ب 1012
غبین: گول خوردن در معامله.
بو: در تعبیرات مولانا، مطلق اثر است خواه رایحه یا چیز دیگر، بو گزیدن استدلال به آثار و پى بردن از اثر به موثر که روش حکما و متکلمین و بدایت کار صوفى است.
شاه وسلطان: اشاره به پروردگار است.
( 1775) هر کس که محراب نمازش بحقیقت مشهود گردید دیگر ایمان ظاهرى و گرویدن به آن عیب است. ( 1776) هر کس جامهدار پادشاه شد تجارت کردن او بر خلاف شئون شاه است.( 1777) کسى که با سلطان همنشین گردید حیف است که بر در خانه سلطان بنشیند.( 1778) اگر از طرف سلطان اجازه دستبوسى یافت اگر پاى بوسى بگزیند گناه است.( 1779) اگر چه پا بوسى عرض خدمت است ولى پس از اجازه دستبوسى لغزش و خطا محسوب مىگردد.( 1780) شاه بر کسى که روى خود را نشان داده اگر ببویى قناعت کند متغیر خواهد شد. ( 1781) غیرت حق چون گندم و غیرت خلق چون کاه است.( 1782) اصل غیرت مخصوص حق و غیرت خلق فرع آن است.
محتوای ابیات این است که: کسی که عالم غیب را می بیند ودر عبادت، روی به جمال حق دارد، فراتر از آن است که از ایمان حرف بزند و به دنبال ایمان برود، زیرا ایمان داشتن مربوط به زمانی است که دیدار حق وادراک عالم غیب تحقق نیافته است. مولانا برای توضیح بیشتر مثال هایی می آورد ومی گوید: عبادات واعمال ظاهری واسطه یی است برای وصول به حق، وکسی که واصل باشد، ذکر وفکر او از این عبادات ارزنده تر است.شرف دیار وحضور حق به ترک هرچیزی می ارزد. برای جامه دار شاه، هرزیانی در راه این تقرب سود است.همنشین شاه باید در صدر نشیند ، نه بردرگاه. خلاصه این که: کسی که به دیدار حق ومشاهدهْ جمال حق رسیده باشد ، اگر هنوز به واسطه های شناخت حق روی آورد، پروردگار ازاین کار اوخشم می گیرد.پس اعمال ظاهرى و عبادات واسطه و میانجى وصول و شهوداند و پس از حصول مقصود و همنشینى با معشوق، مانند دلالگان باید بیرون در بمانند[1]:
چونک با معشوق گشتى همنشین دفع کن دلالگان را بعد ازین
هرکه از طفلى گذشت و مرد شد نامه و دلاله بر وى سرد شد
داستان آن عاشق که بمعشوق راه یافت و نامههایى که در ایام فراق نوشته بود از بغل بیرون کشید و شروع بخواندن کرد و معشوقش گفت داستان روزگار هجران را در وصال خواندن خلاف ادب و موجب تباهى وقت است،[2] هم اشارتى بدین اصل تواند بود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |