( 1824) بس دراز است این حدیث خواجه گو |
|
تا چه شد احوال آن مرد نکو؟ |
( 1825) خواجه اندر آتش و درد و حنین |
|
صد پراکنده همىگفت این چنین |
( 1826) گه تناقض گاه ناز و گه نیاز |
|
گاه سوداى حقیقت گه مجاز |
( 1827) مرد غرقه گشته جانى مىکند |
|
دست را در هر گیاهى مىزند |
( 1828) تا کدامش دست گیرد در خطر |
|
دست و پایى مىزند از بیم سر |
حنین: ناله وزاری از سر دلسوختگی
پراکنده: سخنى بىربط و از هم گسیخته، مجازا پوچ و بىمعنى.
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز:یعنی سخنان بازرگان باهم ارتباط منطقی نداشت ومتناقض بود. گاه فخر می فروخت وگاه عجز ونیاز خود را برزبان می آورد. گاه به پروردگار می اندیشید وبه حقیقت روی می آورد وگاه دوباره به عالم ظواهر وبه مجاز دل می بست ونمی دانست چه کند وچه بگوید.
دست را در هر گیاهى مىزند: این مصراع ترجمهْ این مثل معروف است که « الغَریقُ یَتَشَبّثُ بکُلِّ حشیش»
از بیم سر: یعنی از ترس جان
( 1824) این سخن طولانى است اکنون حکایت خواجه را بگو که چه حالى پیدا کرد. ( 1825) خواجه در آتش درد و غم مىسوخت و چون طفلى که از مادر جدا شده باشد مىگریست و سخنان پرت و متفرق بر زبان مىآورد.( 1826) سخنان متناقض گفته گاه ناز و گاه نیاز مىکرد گاه از حقیقت و گاه از مجاز دم مىزد. ( 1827) چون مرد غریقى که بهر گیاهى دست برده و متوسل مىگردد.( 1828) تا ببیند کدام یک از آنها از خطر نجاتش مىدهد و براى نجات خود دست و پا مىکند.
چکیده کلام مولانا در این ابیات این است که : هنگام عروض حوادث ناگوار وسخت اکثر مردم بوسائلى متشبث مىشوند که شایستهى توسل نیستند از قبیل رمالان و افسونگران و جادوان و نظایر آنها. همانند شخص غریق ، خلاف منطق و عقل عمل کرده ، معیار ارزش اشیا را از دست مىدهد و رشتهى فکرش گسیخته مىشود و کارش دور از صواب مىافتد و براى حفظ جان دست در چیزى مىزند که در خور نیست و او را نگاه نتواند داشت .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |