( 1855)یک دو پندش داد طوطی بینفاق |
|
بعد از آن گفتش سلام، الفراق |
( 1856)خواجه گفتش فی امان الله، برو |
|
مر مرا اکنون نمودی راه نو |
( 1857)خواجه با خود گفت کین پند من است |
|
راه او گیرم ، که این راه روشن است |
( 1858)جان من کمتر زطوطی کی بود |
|
جان چنین باید که نیکو پی بود |
بینفاق: یعنی از روی خلوص وصداقت.
سلام الفراق: یعنی خدا حافظ. ، دیگر میان ما جدایی افتاد.
نمودی راه نو: یعنی زندگی جدیدی به من عطا کردی.
نیکو پى: مجازا مبارک قدم، خجسته پى.
جان چنین باید که نیکو پی بود: یعنی جانی که از بندگی تن واز جلوه های زندگی این جهانی آزاد شود، به هر راهی برورد قدم های او مبارک است ودر راه حق است.
( 1845) طوطى پندهایى بخواجه داده پس از آن گفت خدا حافظ دیگر میانه ما جدایى افتاد.( 1846) اى خواجه خدا حافظ من بوطن خود مىروم و امیدوارم که تو نیز روزى چون من آزاد شوى.() خواجه گفت برو در امان خدا که مرا اندرز سودمندى داده راه نویى در پیش پاى من نهادى.( 1847) خواجه بخود آمده گفت این واقعه براى من پند بزرگى بود باید از راهى رفت که او رفته و این راه روشنى است.( 1848) جان من البته کمتر از طوطى نیست و جان وقتى خوب است که عاقبت بخیر گردد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |