( 1865)لطف وسالوس جهان خوش لقمهای است |
|
کمترش خور، کآن پر آتش لقمهای است |
( 1866)آتشش پنهان و ذوقش آشکار |
|
دود او ظاهر شود پایان کار |
( 1867)تو مگو آن مدح را من کی خورم؟ |
|
از طمع میگوید او، پی میبرم |
( 1868)مادحت گر هجو گوید بر ملا |
|
روزها سوزد دلت زآن سوزها |
( 1869)گر چه دانی او ز حرمان گفت آن |
|
کآن طمع که داشت از تو شد زیان |
( 1870)آ ن اثر میماندت در اندرون |
|
در مدیح این حالتت هست آزمون |
( 1871)آن اثر هم روزها باقی بود |
|
مایهْ کبر و خِداع جان شود |
( 1872)لیک ننماید، چو شیرین است مدح |
|
بد نماید، زآنکه تلخ افتاد قدح |
سالوس : یعنی چرب زبانی و فریب با ظاهرحق به جانب.
لقمه پر آتش : یعنی چیزی که زیان آن آشکار نیست و این تعبیر، یادآور آیهْ شریفه سورهْ بقره است که: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»:کسانى که کتمان مىکنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهاى کمى مىفروشند، آنها جز آتش چیزى نمىخورند؛ (و هدایا و اموالى که از این رهگذر به دست مىآورند، در حقیقت آتش سوزانى است.) و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمىگوید؛ و آنان را پاکیزه نمىکند؛ و براى آنها عذاب دردناکى است.[1] وآیه:«.. إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا»: ..(در حقیقت،) تنها آتش مىخورند؛ و بزودى در شعلههاى آتش (دوزخ) مىسوزند.[2]
مدح را من کی خورم؟: یعنی باور کردن وتحت تأثیر آن واقع شدن.
پی می برم: یعنی راه می گشایم ونفوذ می کنم ،یا درمی یابم.
او زحرمان گفت : یعنی به این دلیل هجو گفت که به آرزوی خود از طریق تو نرسیده بود.
پایان کار: کنایه است از مکافات اخروى.
قدح : یعنی بدگویی و نقص کسى گفتن. ، مانند دوای جوشانده یا قرص تلخ و بد مزه است که درون تو را میشوراند.
مدیح: سخنى که در ستایش گویند،
خِداع: فریفتن، فریب.
( 1865) مهربانى و سالوس این عالم لقمه خوش مزهایست ولى کمتر بخور که درون آن پر از آتش است.( 1866) مزه شیرین آن آشکار و آتشش پنهان است و دود این آتش در پایان کار آشکار مىشود.( 1867) تو نگو که من مىدانم مدح کننده من از روى طمع سخن مىگوید و من هرگز او را بر خود نمىخرم و از سخن او مغرور نمىشوم.( 1868) اگر همین مداح مقصودش از طرف تو بر آورده نشده و هجو ترا بر زبان راند تا مدتى دلت مىسوزد و متأثر مىشوى.( 1869) در صورتى که مىدانى او این سخنان را براى آن گفت که طمعش از تو قطع شده بود.( 1870) اثر این هجو گویى طرف مدتها در دل تو باقى مىماند و در مدح هم همین حال را دارى. ( 1871) اثر او هم که کبر و غرور است با اینکه مىدانى از راه طمع گفته مدتها در دل تو باقى خواهد ماند. ( 1872) مدح خوش نما است چون شیرین است و قدح و هجو بد نما است چون تلخ است.
جهان و لذات مادى مانند تملق و چاپلوسى خلق است که ظاهرى فریبنده و باطنى کشنده دارد و مانند ستایشهاى دروغین هرگز نمىپاید زیرا چاپلوسان و مدح گویان پى مال و قدرت مىروند و هر جا که مال و قدرت باشد مدح سرایى مىکنند، عاشق مال و قدرتاند نه کسى که داراى مال و قدرت است، جهان نیز هر یک چند در دست کسى و یا گروهى است، خوشى جهان نیز بصورت، آرامش مىبخشد ولى هزاران درد بدنبال دارد که کمترین آنها صرف عمر است در امرى زوال پذیر و باز ماندن از خوشیهاى راستین.
در این ابیات، مولانا تأثیر مدح و تأثیر قدح یا هجو را مقایسه میکند و خلاصه کلامش این است که هجو و قدح، تأثیر فوری دارد و تو را خشمگین میکند، اما مدح، مثل حلوا خوش خوراک است و پس از آنکه دیگر کسی مدح تو را نگوید، رنجآور میشود.
او می گوید: اثر هجو در درون تو میماند. در مورد مدح هم میتوانی این حالت را در درون خود امتحان کنی. یکی از آثار بد مدح این است که در درون انسان تکبر میآفریند و جان را دچاره خدعه و فریب میکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |