( 1873)همچو مطبوخ است و حَب، کآن را خوری |
|
تا به دیری، شورش و رنج اندری |
( 1874)ور خوری حلوا، بود ذوقش دمی |
|
این اثر چون آن نمیپاید همی |
( 1875)چون نمیپاید، همی پاید نهان |
|
هر ضدی را تو به ضدّ او بدان |
( 1876)چون شکر، پاید نهان تأثیر او |
|
بعد حینی دُمّل آرد، نیش او |
( 1877)نفس، ازبس مدحها، فرعون شد |
|
کن ذلیل النفس هونا لا تسد |
( 1878)تا توانی بنده شو سلطان مباش |
|
زخم کش چون گوی شو چوگان مباش |
( 1879)ورنه چون لطفت نماند وین جمال |
|
از تو آید آن حریفان را ملال |
مطبوخ: در اصطلاح اطبا، آب دارویى که بجوشانند، جوشانده.
حب: در تعبیرات پزشکى، دارویى که بکوبند و بشکل دانهى گندم یا نخود و عدس و نظایر آنها بسازند.
شورش: تغییر حالتى که در درون و معدهى آدمى پس از خوردن دوا پدید مىآید، حالت قى.
نیش: آلتى آهنین سر تیز که بدان سر رگ و زخمهاى بسته را گشایند، نیشتر، نشتر.
فرعون شد: در عرفان واخلاق اسلامی فرعون بارزترین نمونهْ تکبر وخود بینی است، ومولانا نفسِ دوستدار مدح وستایش را به فرعون تشبیه می کند.
کن ذلیل النفس هونا لا تسد:« با افتادگی نفس را خوارکن، سروری وسیادت مجوی» اشاره است به آیهى شریفه: «وَ عِبادُ اَلرَّحْمنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً» (و بندگان خداى آنها هستند که از روى تواضع بر زمین به آهستگى مىروند.)[1]
زخم کش: تحمل کنندهْ ضربه، متحمل و بردبار.مانند گوی که ضربهْ چوگان را تحمل میکند.
( 1873) قدح و هجو چون جوشانده دوا و حب مسهل است که بعد از خوردن مدتى حال تو را منقلب مىکند و در رنج هستى.( 1874) ولى اگر حلوا بخورى شیرینیش دقیقهاى بیش باقى نیست و مثل زهر جوشانده دوا دوام ندارد.( 1875) چون اثرش نمىماند بدان که آن اثر پنهان شده و معدوم نگردیده است زیرا اثر ضد او هم معدوم نشده و مدتى باقى بود.( 1876) شیرینى حلوا که اثرش پنهان شد پس از مدتى بصورت دمل بیرون آمده نیشتر مىخواهد.( 1877) نفس پس از آن که مدح و تملق فراوان شنید بمرحله فرعونیت پا گذاشت پس تو نفس خود را پست کرده و بزرگى مفروش که خداى تعالى فرموده بندگان خداوند مهربان کسانیند که روى زمین بطور عادى راه مىروند.( 1878) تا مىتوانى بنده باش و سلطان مباش و چون گوى باش که ضربت بخورى نه چون چوگان که ضربت بزنى.( 1879) و گر نه وقتى جمال تو لطافت خود را از دست داد حریفان از تو ملول مىشوند.
تأثیر مدح که در ظاهر ناپایدار است، در باطن، دوام بسیار دارد و بیشتر میماند. مولانا مدح را به شیرینی و عواقب آن را به دُمل تشبیه کرده است که نیاز به نشتر دارد تا شکافته شود و چرکش را در آورد. در عرفان و اخلاق اسلامی، فرعون بارزترین نمونهْ تکبر و خودبینی است و مولانا نفس دوستاران مدح و ستایش را به فرعون تشبیه میکند و سفارش میکند که با افتادگی، نفس را خوار کن. سروری و سیادت مجوی. مدح اگر چه در ظاهر مطلوب نفس است، ولی سرانجام خوبی ندارد.
مولانا می گوید: ستایش و مدح، خود پسندى را پرورش مىدهد و این صفت در آغاز کار ضعیف است ولى پس از تکرار و انتشار مدح، حس تکبر و عجب نفسانى قوت مىگیرد و گاه تا بدعوى خدایى نیز مىکشد مانند سائر صفات که تکرار و تمرین آنها مایهى قوت و رسوخ آنهاست بدین جهت مولانا اندرز مىدهد که نفس را بخوارى عادت باید داد و جهات ضعف آن را در پیش چشم باید داشت تا ستایش گمراهش نکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |