از اخلاق نادان، پاسخ دادن پیش از شنیدن است . [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
داستان طوطی وبازرگان(49)
پنج شنبه 92 آذر 21 , ساعت 12:3 عصر  

تفسیر « ما شاءَ اللهُ کان »

توفیق معنوی

علم انسانى مانند قطره تغیّر مى‏پذیرد بر خلاف علم خدا،

قدرت حق بر اعاده معدوم،

         



              


( 1888)این همه گفتیم، لیک اندر بسیج



 

بی‌‌عنایات خدا هیچیم، هیچ

( 1889)بی‌عنایات حق و خاصان حق

 

 

گر ملک باشد، سیاهستش ورق

( 1890)ای خدا، ای فضل تو حا‌جت روا

 

 

با تو یاد هیچ کس نبود روا

( 1891)این قدر ارشاد تو بخشیده‌ای

 

 

تا بدین، بس عیب ما پو شیده‌ای

 ( 1892)قطره‏اى دانش که بخشیدى ز پیش            

 

 

متصل گردان به دریاهاى خویش‏

  ( 1893)قطره‌ای علم است اندر جان من

 

 

وارهانش از هوا وز خاک تن

( 1894)پیش از آن کین خاکها خسفش کنند

 

 

پیش از آن کین بادها نشفش کنند

( 1895)گر چه چون نشفش کند، تو قادری

 

 

کش از ایشان و‌استانی، و اخری

( 1896)قطره‌‌ای کو در هوا شد یا که ریخت

 

 

از خزینه قدرت تو کی گریخت

( 1897)گر در آید در عدم یا صد عدم

 

 

چون بخوانیش، او کند از سر قدم

بسیج: یعنی آمادگی و در این‌جا یعنی سلوک و پذیرفتن رنج راه حق.

خاصان حق: یعنی مردان کامل، واصلان به حق.

ورقش سیاه است: به کنایه، پر شدن نامه‏ى عمل از گناه، نظیر: سیاه نامه، سیه نامه. یا نامه اعمال او بی‌عنایات حق و خاصان حق، ارزشی ندارد و موجب خشنودی پروردگار نخواهد شد.

فضل: احسان و بخشش بدون علت و غرض و بى‏سابقه‏ى خدمت و طاعت.

حاجت روا: برآورنده‏ى حاجت.

قطره‏ى دانش: علم جزئى و استعداد بشرى است که هر گاه بوسیله‏ى تربیت درست و تعلیم صواب و کافى پرورش نیابد مانند قطره‏ى باران و آب دریا متغیر مى‏گردد و از میان مى‏رود، دریاها، علوم کلى و کمال یقین است که مانند دریاى حسى، پلید نمى‏شود و تغییر نمى‏پذیرد، این استعداد و آمادگى براى کمال علمى وقتى رشد مى‏کند که انسان شهوت پرست نباشد و بهر سوداى فاسد عمر خویش را تباه نکند، شهوت و آرزو مانند باد و خاک است که آب را خشک مى‏کند و بخود مى‏کشد، آن دو عامل فساد نیز استعداد انسان را نیست و نابود مى‏کنند.

خسف: یعنی فرو بردن،

نشف: یعنی جذب رطوبت شدن یابخود کشیدن جسم نم و رطوبت را، ورچیدن.

واستاندن: یعنی پس گرفتن چیزى،

 از سر قدم کردن: به کنایه، نهایت فرمانبردارى است، نظیر: بسر آمدن.

 ( 1888) این همه را گفتیم ولى در موقعى که براه مى‏افتیم اینها همه بدون عنایت خداوند هیچ است.( 1889) بدون عنایت حق و اولیاى حق اگر ملک هم باشد روزگارش سیاه است.() اى خداوند قادرى که از کم و کیف منزه هستى تو از ظاهر و باطن ما آگاهى. ( 1890) اى خدا اى کسى که فضل و رحمت تو هر حاجت و مطلبى را بر مى‏آورد با وجود تو روا نیست که‏ هیچ کس را یاد کنیم.( 1891) این قدر راهنمایى را هم تو عطا فرموده و با او بسى از عیبهاى ما را پوشیده‏اى.( 1892) قطره دانش که از اول بما بخشیدى لطف کن و او را بدریاهاى خویش متصل ساز.( 1893) قطره دانشى که در جان من است از هوا و از خاک تن برهانش.( 1894) برهان پیش از آن که این خاکها او را بر خود کشد و قبل از اینکه هواها او را در خود فرو برده بخشکاند. ( 1895) اگر چه در صورتى هم این قطره را خاک و هوا فرو برند تو قادرى که از آنها پس بگیرى.( 1896) قطره‏اى که بخاک فرو رفته یا در هوا مستحیل شده از دائره قدرت تو بیرون نرفته است.( 1897) اگر پاى بعدم گذارد و معدوم صرف شود چون تو او را بخوانى سر قدم ساخته بسوى تو مى‏شتابد.

مولانا می گوید: اعجاب و خود بینى یکى از مراتب خود پرستى و خود خواهى است که با وجود آدمى سرشته شده است و ریشه‏اى دوزخى و عمیق دارد، بر کندن این چنین درخت فساد که در حکم خود کشتن است سهل و آسان نیست، بعقیده‏ى مولانا پیروزى در این پیکار بمدد خدا یا پیران و گزینان حق تعالى حصول تواند یافت، توفیق معنوی و روحانی بدون عنایات پروردگار و اولیای حق ناممکن است. مولانا می‌گوید: اگر حاجات ما روا می‌شود، به واسطه فضل خداوند است، نه شایستگی ما.

سپس سخن از آگاهی محدود انسان است که در برابر دریا‌ها‌ی علم حق، قطره‌ای بیش نیست و مولانا در‌خواست اتصال علم جزئی خود به علم کلی الهی را می‌نماید. البته مولانا به خوبی می‌داند که پیوستن علم جزئی ما به علم الهی، مشروط به ترک امور نفسانی و نیازهای خاکی است، اما همین را هم از فضل حق انتظار دارد.

مولانا نگران است که تن خاکی و علایق این جهانی، همین قطره نا‌چیز علم جزئی را محو و نابود کنند و به‌طور کل ما را اسیر نفسانیّات خود سازند، اما به لحاظ روحیات روحانی حاکم بر او می‌گوید: این نگرانی بی‌مورد است و پروردگار قادر است که آن را از خاک و هوا باز‌ستاند، زیرا هر حرکت و کیفیتی، باز در پنجه قدرت حق است. در بیت آخر می‌گوید: بار خدایا! من اطمینان دارم اگر این قطره جزئی دانش و یا هر چیز دیگری نابود شود، باز هم به مجرد فراخوان تو برای آمدن، سرش را هم به پا تبدیل می‌کند و با کله می‌آید..


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 148 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401774 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]