خدایا ! حقایق را چنانکه هست به مابنمای . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
داستان پیر چنگی(12)
جمعه 92 آذر 29 , ساعت 7:55 صبح  

زنان در فرهنگ اسلامى:

مساوات زن و مرد در وصول بمقام ولایت و درجه ارشاد،

معنى زن و مرد در تعبیرات مولانا،

تفاوت روح حیوانى و جان قدسى، جان منبع خوشیهاست،

  

( 1985) این حمیراء لفظ تانیث است و جان            

 

نام تانیث‏اش نهند این تازیان‏

  ( 1986)لیک، از تأنیث جان را باک نیست

 

روح را با مرد و زن اشراک نیست

  ( 1987)از مونث وز مذکر بر‌‌تر است

 

این نه آن جان است کز خشک و تر است

  ( 1988)این نه آن جان است کافزاید زنان

 

یا گهی باشد چُنین، گاهی چنان

  ( 1989)خوش کننده است و خوش و عین خوشی

 

بی‏خوشی نبود خوشی ای مرتشی

  ( 1990)چون تو شیرین از شکر باشی، بود

 

کان شکر گاهی زتوغایب شود

  ( 1991)چون شکر گردی ز تأثیر وفا

 

پس شکر کی از شکر باشد جدا

تازیان: یعنی اعراب.

لیک، از تأنیث جان را باک نیست: یعنی کلمه جان (روح) مؤنث حساب می‏شود، اما این تأنیث مجازی نشانهْ مردی و زنی نیست. روحی که به سوی خدا می‏رود فراتر از این تفاوت‏ها و مقایسه‌هاست.

این نه آن جان است کز خشک و تر است: یعنی آن روح متعالی غیر از جانی است که حیات مادی و طبیعی به ما می‏دهد و از خشک و تر این دنیا پدید می‏آید.

خوش کننده است و خوش و عین خوشی: یعنی روحی که عین لذت و سرچشمه شادی‌ها و لذت‌هاست.

ای مرتشی:یعنی مرتشی یعنی رشوه گیر،رشوه خوار، مجازا، کسى که مایه از دیگران ستاند و بخود هیچ باشد. خطاب به افراد ناآگاه است که از خود سخنی ندارند و آن‌چه می‏گویند از دیگری مایه گرفته‌اند.

کان شکر گاهی زتوغایب شود: یعنی تا هنگامی‏که تو شادی و علت شادی را جدا از هم می‏بینی، شادی تو پایدار نیست.

 پس شکر کی از شکر باشد جدا: یعنی هنگامی که چون عین شادی شدی دیگر نمی‌توان شادی تو را از تو جدا کرد.

 ( 1985) حمیراء الف تانیث دارد و دلالت بر جنس ماده‏ مى‏کند اعراب جان را نام تانیث نهاده‏اند. ( 1986) ولى جان از تانیث متاثر نمى‏شود زیرا که روح با نر و ماده شرکت ندارد.( 1987) از مذکر و مؤنث برتر و والاتر است این آن جانى نیست که از خشک و تر ساخته شده و از عناصر بوجود آمده است.( 1988) این جانى نیست که از نان زنده بوده و بر آن افزوده شود یا گاهى چنین و گاهى چنان باشد.( 1989) این جان خوش کننده و خوش و عین خوشى است اى طالب بدان که عین خوشى هیچ گاه بى‏خوشى نخواهد بود.( 1990) اگر تو بوسیله شکر شیرین شده باشى ممکن است روزى شکر نباشد.() آن که بى‏وفا باشد زهر محض است نه شکر بار الها بهترین وفا را بما ارزانى فرما.( 1991) اگر از برکت وفا خود شکر شوى دیگر کى ممکن است خود شکر از شکر جدا شود.

در زبان تازیان، جان (کلمه روح) مؤنث حساب می‏شود، اما این تأنیث مجازی نشانهْ مردی و زنی نیست. روحی که به سوی خدا می‏رود فراتر از این تفاوت‏ها و مقایسه‌هاست. آن روح متعالی غیر از جانی است که حیات مادی و طبیعی به ما می‏دهد و از خشک و تر این دنیا پدید می‏آید. این روح که به سوی حق می‌رود، جانی نیست که به نان و امور مادی وابسته باشد؛ روحی که عین لذت و سرچشمه شادی‌ها و لذت‌هاست.

استاد فروزانفر در شرح این ابیات تحقیقی دلنشینی دارد، او می گوید: محقیقین از عرفا، در وصول بمقام ولایت و اتصال بحق، میان مردان و زنان تفاوتى قائل نبوده‏اند چه بعقیده‏ى ایشان آدمى از راه دل بخدا مى‏پیوندد، دل است که محل تابش انوار الهى است و دیگر اعضا هر یک براى وظیفه‏اى جسمانى آفریده شده‏اند چنان که دندان براى خاییدن و معده و دیگر عضوهاى درونى براى هضم و دفع ماده‏ى غذایى، تفاوت اعضاء تناسل که مجراى شهوت جنسى است و براى تولید و تکثیر نسل آفریده شده، موجب قرب و بعد و اتصال و انفصال از حقیقت نتواند بود و بدین جهت نام بسیارى از زنان را در طبقات مشایخ آورده‏اند، ابو الفرج عبد الرحمن بن الجوزى در کتاب صفة الصفوة، نام عده‏ى بسیارى از زنان را که بمقام عالى در زهد و معرفت و تصوف رسیده‏اند، دوشا دوش مشایخ بزرگ از قبیل: معروف کرخى و جنید و ابو بکر شبلى آورده است، جامى نیز در نفحات الأنس ترجمه‏ى حال چند تن از زنان را در عداد مشایخ صوفیه ذکر مى‏کند، محیى الدین در فتوحات نیز عقیده‏اى معتدل درباره‏ى زنان و حتى ترجیح آنها بر مردان در بعضى از احکام اظهار نموده است[1] . فرید الدین عطار نظر صوفیان را درین باره بدین گونه بیان مى‏کند: «اگر گویند که ذکر او (رابعه عدویه) در صف رجال چرا کردى گویم خواجه‏ى انبیا علیه الصلاه و السلام مى‏فرماید که: «ان اللَّه لا ینظر الى صورکم» کار به صورت نیست، به نیت نیکوست اگر رواست ثلثان دین از عایشه‏ى گرفتن هم رواست از کنیزکان او فایده گرفتن، چون زن در راه خداى تعالى مرد باشد و او را زن نتوان گفت چنان که عباسه‏ى طوسى گفت: چون فردا در عرصات آواز دهند که یا رجال اول کسى که پاى در صف رجال نهد، مریم بود. کسى که اگر در مجلس حسن بصرى حاضر نبودى مجلس نگفتى لا جرم ذکر او در وصف رجال توان کرد بل که از روى حقیقت آن جا که این قوم‏اند همه نیست توحیدند، در توحید وجود من و تو کى ماند تا به مرد و زن چه رسد چنان که ابو على فارمدى گوید رحمه اللَّه علیه که: نبوت عین عزت و رفعت است مهترى و کهترى در وى نبود، پس ولایت نیز همچنین بود.»[2]

زنانى که بمقام ارشاد نائل مى‏شدند بمریدان خرقه مى‏پوشانیدند.[3]معنى مردى، بعقیده‏ى مولانا قوت شهوت و آرزو خواهى که مایه‏ى تولید است، محسوب نمى‏شود، مردى آنست که از سر هواى نفس بر خیزند و از تلقینات و عادات اثر نپذیرند و در برابر میل و هواى ضعف زنانه از خود نشان ندهند، این حالت را، مولانا «مردى پیغمبرى» و مردى مصطلح را «نرى خر» مى‏نامد:

            گر بدش سستى نرى خران                          بود او را مردى پیغمبران‏

            ترک خشم و شهوت و حرص آورى             هست مردى و رگ پیغمبرى‏

مثنوى، ج 5، ب 4026- 4025

برین قاعده، بلوغ، رستن از هوى و رسیدن بکمال انسانى است و کسى که بدین صفت متحقق نشده باشد، طفل است هر چند که سالیان دراز بر وى گذشته باشد:

            خلق اطفالند جز مست خدا             نیست بالغ جز رهیده از هوا

مثنوى، ج 1، ب 3430

براى تکمیل این بحث مهم، اضافه مى‏کنیم که زنان در فرهنگ اسلامى بپایه‏ى بلند رسیده بودند، در کتب تاریخ و اجازات علما و فقها نام صدها تن از زنان ذکر شده است که اجازه‏ى روایت حدیث به شاگردان خود که از محدثین بنام بوده‏اند، اعطا کرده‏اند، نام اینگونه زنان دانشمند را در منتخب مشیخه‏ى سمعانى و العبر ذهبى و شذرات الذهب و امثال این کتب مى‏توانید ملاحظه کنید، براى نمونه کافى است بدانید که معجم شیوخ ابو عبد الله محمد بن محمود معروف به (ابن النجار) مولف حاشیه تاریخ بغداد و از علما و محدثین مشهور (متوفى 643) مشتمل بوده است بر ذکر چهار صد تن از زنان که بوى اجازه‏ى روایت داده بودند[4] عده‏اى از بانوان نیز بمقام اجتهاد رسیده و فتوى مى‏داده‏اند[5]

ساختن خانقاه مخصوص براى زنان که شیخ آن، هم از بانوان بود از اعمال نیکى است که بزرگان پیشین بدان اهتمام ورزیده‏اند.[6]

شارحان مثنوى این فکر بلند را که متضمن اعتقاد به مساوات مردان و زنان است با تاویلات بى‏مزه، پست و نازل ساخته و گفته‏اند که چون مولانا حمیراء را بر روح مجرد یا ذات حق اطلاق کرده بود، این ابیات عذر خواهى است از تعبیر مونث نسبت بجان یا ذات خداى تعالى.



[1]   - فتوحات مکیه، ج 3، ص 117

[2]   - تذکرة الاولیاء، طبع طهران، 1346، ص 72.

[3]   - الدرر الکامنه، طبع حیدر آباد دکن، ج 1، ص 300. نیز، ج 2، ص 6.

[4]   - (الحوادث الجامعة، طبع بغداد، ص 205)

[5]   - (الجواهر المضیئة، طبع حیدر آباد دکن، کتاب النساء، ص 279- 276، قصص العلماء میرزا محمد تنکابنى، ص 92).

[6]   - (الحوادث الجامعة، ص 274).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 0 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401626 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]