مساوات زن و مرد در وصول بمقام ولایت و درجه ارشاد،
معنى زن و مرد در تعبیرات مولانا،
تفاوت روح حیوانى و جان قدسى، جان منبع خوشیهاست،
( 1985) این حمیراء لفظ تانیث است و جان |
|
نام تانیثاش نهند این تازیان |
( 1986)لیک، از تأنیث جان را باک نیست |
|
روح را با مرد و زن اشراک نیست |
( 1987)از مونث وز مذکر برتر است |
|
این نه آن جان است کز خشک و تر است |
( 1988)این نه آن جان است کافزاید زنان |
|
یا گهی باشد چُنین، گاهی چنان |
( 1989)خوش کننده است و خوش و عین خوشی |
|
بیخوشی نبود خوشی ای مرتشی |
( 1990)چون تو شیرین از شکر باشی، بود |
|
کان شکر گاهی زتوغایب شود |
( 1991)چون شکر گردی ز تأثیر وفا |
|
پس شکر کی از شکر باشد جدا |
تازیان: یعنی اعراب.
لیک، از تأنیث جان را باک نیست: یعنی کلمه جان (روح) مؤنث حساب میشود، اما این تأنیث مجازی نشانهْ مردی و زنی نیست. روحی که به سوی خدا میرود فراتر از این تفاوتها و مقایسههاست.
این نه آن جان است کز خشک و تر است: یعنی آن روح متعالی غیر از جانی است که حیات مادی و طبیعی به ما میدهد و از خشک و تر این دنیا پدید میآید.
خوش کننده است و خوش و عین خوشی: یعنی روحی که عین لذت و سرچشمه شادیها و لذتهاست.
ای مرتشی:یعنی مرتشی یعنی رشوه گیر،رشوه خوار، مجازا، کسى که مایه از دیگران ستاند و بخود هیچ باشد. خطاب به افراد ناآگاه است که از خود سخنی ندارند و آنچه میگویند از دیگری مایه گرفتهاند.
کان شکر گاهی زتوغایب شود: یعنی تا هنگامیکه تو شادی و علت شادی را جدا از هم میبینی، شادی تو پایدار نیست.
پس شکر کی از شکر باشد جدا: یعنی هنگامی که چون عین شادی شدی دیگر نمیتوان شادی تو را از تو جدا کرد.
( 1985) حمیراء الف تانیث دارد و دلالت بر جنس ماده مىکند اعراب جان را نام تانیث نهادهاند. ( 1986) ولى جان از تانیث متاثر نمىشود زیرا که روح با نر و ماده شرکت ندارد.( 1987) از مذکر و مؤنث برتر و والاتر است این آن جانى نیست که از خشک و تر ساخته شده و از عناصر بوجود آمده است.( 1988) این جانى نیست که از نان زنده بوده و بر آن افزوده شود یا گاهى چنین و گاهى چنان باشد.( 1989) این جان خوش کننده و خوش و عین خوشى است اى طالب بدان که عین خوشى هیچ گاه بىخوشى نخواهد بود.( 1990) اگر تو بوسیله شکر شیرین شده باشى ممکن است روزى شکر نباشد.() آن که بىوفا باشد زهر محض است نه شکر بار الها بهترین وفا را بما ارزانى فرما.( 1991) اگر از برکت وفا خود شکر شوى دیگر کى ممکن است خود شکر از شکر جدا شود.
در زبان تازیان، جان (کلمه روح) مؤنث حساب میشود، اما این تأنیث مجازی نشانهْ مردی و زنی نیست. روحی که به سوی خدا میرود فراتر از این تفاوتها و مقایسههاست. آن روح متعالی غیر از جانی است که حیات مادی و طبیعی به ما میدهد و از خشک و تر این دنیا پدید میآید. این روح که به سوی حق میرود، جانی نیست که به نان و امور مادی وابسته باشد؛ روحی که عین لذت و سرچشمه شادیها و لذتهاست.
استاد فروزانفر در شرح این ابیات تحقیقی دلنشینی دارد، او می گوید: محقیقین از عرفا، در وصول بمقام ولایت و اتصال بحق، میان مردان و زنان تفاوتى قائل نبودهاند چه بعقیدهى ایشان آدمى از راه دل بخدا مىپیوندد، دل است که محل تابش انوار الهى است و دیگر اعضا هر یک براى وظیفهاى جسمانى آفریده شدهاند چنان که دندان براى خاییدن و معده و دیگر عضوهاى درونى براى هضم و دفع مادهى غذایى، تفاوت اعضاء تناسل که مجراى شهوت جنسى است و براى تولید و تکثیر نسل آفریده شده، موجب قرب و بعد و اتصال و انفصال از حقیقت نتواند بود و بدین جهت نام بسیارى از زنان را در طبقات مشایخ آوردهاند، ابو الفرج عبد الرحمن بن الجوزى در کتاب صفة الصفوة، نام عدهى بسیارى از زنان را که بمقام عالى در زهد و معرفت و تصوف رسیدهاند، دوشا دوش مشایخ بزرگ از قبیل: معروف کرخى و جنید و ابو بکر شبلى آورده است، جامى نیز در نفحات الأنس ترجمهى حال چند تن از زنان را در عداد مشایخ صوفیه ذکر مىکند، محیى الدین در فتوحات نیز عقیدهاى معتدل دربارهى زنان و حتى ترجیح آنها بر مردان در بعضى از احکام اظهار نموده است[1] . فرید الدین عطار نظر صوفیان را درین باره بدین گونه بیان مىکند: «اگر گویند که ذکر او (رابعه عدویه) در صف رجال چرا کردى گویم خواجهى انبیا علیه الصلاه و السلام مىفرماید که: «ان اللَّه لا ینظر الى صورکم» کار به صورت نیست، به نیت نیکوست اگر رواست ثلثان دین از عایشهى گرفتن هم رواست از کنیزکان او فایده گرفتن، چون زن در راه خداى تعالى مرد باشد و او را زن نتوان گفت چنان که عباسهى طوسى گفت: چون فردا در عرصات آواز دهند که یا رجال اول کسى که پاى در صف رجال نهد، مریم بود. کسى که اگر در مجلس حسن بصرى حاضر نبودى مجلس نگفتى لا جرم ذکر او در وصف رجال توان کرد بل که از روى حقیقت آن جا که این قوماند همه نیست توحیدند، در توحید وجود من و تو کى ماند تا به مرد و زن چه رسد چنان که ابو على فارمدى گوید رحمه اللَّه علیه که: نبوت عین عزت و رفعت است مهترى و کهترى در وى نبود، پس ولایت نیز همچنین بود.»[2]
زنانى که بمقام ارشاد نائل مىشدند بمریدان خرقه مىپوشانیدند.[3]معنى مردى، بعقیدهى مولانا قوت شهوت و آرزو خواهى که مایهى تولید است، محسوب نمىشود، مردى آنست که از سر هواى نفس بر خیزند و از تلقینات و عادات اثر نپذیرند و در برابر میل و هواى ضعف زنانه از خود نشان ندهند، این حالت را، مولانا «مردى پیغمبرى» و مردى مصطلح را «نرى خر» مىنامد:
گر بدش سستى نرى خران بود او را مردى پیغمبران
ترک خشم و شهوت و حرص آورى هست مردى و رگ پیغمبرى
مثنوى، ج 5، ب 4026- 4025
برین قاعده، بلوغ، رستن از هوى و رسیدن بکمال انسانى است و کسى که بدین صفت متحقق نشده باشد، طفل است هر چند که سالیان دراز بر وى گذشته باشد:
خلق اطفالند جز مست خدا نیست بالغ جز رهیده از هوا
مثنوى، ج 1، ب 3430
براى تکمیل این بحث مهم، اضافه مىکنیم که زنان در فرهنگ اسلامى بپایهى بلند رسیده بودند، در کتب تاریخ و اجازات علما و فقها نام صدها تن از زنان ذکر شده است که اجازهى روایت حدیث به شاگردان خود که از محدثین بنام بودهاند، اعطا کردهاند، نام اینگونه زنان دانشمند را در منتخب مشیخهى سمعانى و العبر ذهبى و شذرات الذهب و امثال این کتب مىتوانید ملاحظه کنید، براى نمونه کافى است بدانید که معجم شیوخ ابو عبد الله محمد بن محمود معروف به (ابن النجار) مولف حاشیه تاریخ بغداد و از علما و محدثین مشهور (متوفى 643) مشتمل بوده است بر ذکر چهار صد تن از زنان که بوى اجازهى روایت داده بودند[4] عدهاى از بانوان نیز بمقام اجتهاد رسیده و فتوى مىدادهاند[5]
ساختن خانقاه مخصوص براى زنان که شیخ آن، هم از بانوان بود از اعمال نیکى است که بزرگان پیشین بدان اهتمام ورزیدهاند.[6]
شارحان مثنوى این فکر بلند را که متضمن اعتقاد به مساوات مردان و زنان است با تاویلات بىمزه، پست و نازل ساخته و گفتهاند که چون مولانا حمیراء را بر روح مجرد یا ذات حق اطلاق کرده بود، این ابیات عذر خواهى است از تعبیر مونث نسبت بجان یا ذات خداى تعالى.
[1] - فتوحات مکیه، ج 3، ص 117
[2] - تذکرة الاولیاء، طبع طهران، 1346، ص 72.
[3] - الدرر الکامنه، طبع حیدر آباد دکن، ج 1، ص 300. نیز، ج 2، ص 6.
[4] - (الحوادث الجامعة، طبع بغداد، ص 205)
[5] - (الجواهر المضیئة، طبع حیدر آباد دکن، کتاب النساء، ص 279- 276، قصص العلماء میرزا محمد تنکابنى، ص 92).
[6] - (الحوادث الجامعة، ص 274).
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |