هر که به حکمت شناخته شود . چشمها او را به دیده وقار و شکوه بنگرند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
داستان پیر چنگی(13)
جمعه 92 آذر 29 , ساعت 7:57 صبح  

تأثیر عقل و جان و عشق

عقل جزوى عشق را ادراک نمى‏کند و منکر است،

( 1992)عاشق، از خود چون غذا یابد رحیق

 

عقل، آن‌جا گم شود، گم ای رفیق

  ( 1993)عقل جزئی، عشق را منکر بود

 

گر چه بنماید که صاحب سرّ بود

  ( 1994)زیرک و داناست، اما نیست نیست

 

تا فرشته لا نشد اهریمنی است

  ( 1995)او به قول و فعل، یار ما بود

 

چون به حکم حال آیی، لا بود

  ( 1996)لا بود، چون او نشد از هست نیست

 

چون که طوعا لا نشد، کرها بسی است

  ( 1997)جان کمال است و ندای او کمال

 

مصطفی گویان، ارحنا یا بلال

  ( 1998)ای بلال افراز بانگ سلسله‌ات

 

زآن دمی‏کاندر دمیدم در دلت

  ( 1999)زآن د‌می‏کآدم از آن مد‌هوش گشت

 

هوش اهل آسمان بیهوش گشت

  ( 2000) مصطفى بى‏خویش شد ز آن خوب صوت            

 

شد نمازش از شب تعریس فوت‏

  ( 2001) سر از آن خواب مبارک بر نداشت            

 

تا نماز صبحدم آمد به چاشت‏

  ( 2002) در شب تعریس پیش آن عروس            

 

یافت جان پاک ایشان دستبوس‏

  ( 2003) عشق و جان هر دو نهانند و ستیر             

 

گر عروسش خوانده‏ام عیبى مگیر

رحیق: باده ناب

نیست:یعنی فانی،کسی که از سرهستی خود وعلائق خود گذشته است.

طوعا: به میل خود

کُرها: به خلاف میل

ارحنا یا بلال: (اى بلال ما را ببانگ نماز آسایش بده) حدیث نبوى است.[1]

بلال به رباح: موذن و خزانه دار بیت المال حضرت رسول (ص) از اهل حبشه ولى در مکه متولد شده بود، او بنده‏ى أمیة بن خلف بود و ابو بکر او را خرید و آزاد کرد، بت پرستان قریش از او خواستند که از اسلام بر گردد و بتان را بستاید، بلال بر ایمان خود ثابت ماند و پیوسته «احد احد»مى‏گفت، این ثبات، خشم قریش را بر انگیخت چنان که در گرمگاه روز او را بر روى سنگهاى افروخته مى‏انداختند و سنگ آسیایى بر روى سینه‏اش مى‏نهادند با این شکنجه سخت هم، بلال ثابت قدم بود، سرانجام ریسمانى در گردنش مى‏افکندند و بدست اطفالش مى‏سپردند تا او را در دره‏ى مکه مانند دیوانگان مى‏گردانیدند و آزار مى‏دادند و مسخره مى‏کردند، وقتى ابو بکر او را خرید و آزاد کرد وى از دست آنها خلاص شد. بلال اولین کسى است که اذان گفت، او در روز عید و وقتى که پیمبر (ص) براى استسقا بیرون مى‏رفت پیشا پیش پیغمبر با عصایى بلند داراى نوک آهنین، حرکت مى‏کرد، این عصا را بعربى (عنزه) مى‏گفتند. بنا به اکثر روایات، وى پس از وفات پیمبر (صم) اذان نگفت و بشام هجرت گزید و در دمشق بسال (20) از هجرت وفات یافت و در این هنگام شصت و چند ساله بود.[2]

بانگ سلسله‌ات:یعنی آواز خوش آیندت

آن دم:یعنی دمی که آدم ابوالبشر ازآن دهشت زده شد واهل آسمان« فرشتگان» هم تاب شنیدن وادراک آن را نداشتند.

تا نماز صبحدم آمد به چاشت: یعنی به اوایل روز وپس از آفتاب زدن.

شب تعریس: مطابق روایات اسلامى، حضرت رسول اکرم (ص) در یکى از سفرها و بر حسب روایت ابو هریره در باز گشت از خیبر، یک شب تا نزدیک صبح راه مى‏پیمود تا همه کوفته شدند و بمنزلى فرود آمدند و تا بر آمدن آفتاب بیدار نشدند چنان که نماز صبح فوت گردید، بگفته‏ى ابو هریره پیمبر (ص) بلال را فرموده بود که بیدار بماند و وقت نماز را پاس دارد لیکن خواب بر او نیز غالب آمد، پیمبر از آن منزل حرکت کرد و آن گاه فرود آمد و نماز صبح را قضا فرمود.[3]

تعریس: آنست که بشب در منزلى فرود آیند و پس از اندک استراحت بار بر گیرند.

ستیر: پوشیده، عفیف و پارسا.

( 1992) عاشق براى غذاى جان از دست حق شراب مى‏گیرد بهمین جهت است که در آن جا عقل بکلى گم مى‏شود. ( 1993) عقل جزئى منکر عشق است اگر چه مى‏نمایاند که راز دار است.( 1994) بلى مى‏نماید که زیرک و دانا است ولى بطور قطع نیست فرشته اگر نیست نشده و لا نگردید یقیناً اهریمن است.( 1995) او در گفتار و رفتار با ما همراه است ولى بعالم حال که برویم نیست و معدوم صرف است‏.( 1996) بلى معدوم است و آن که به اختیار از هستى نیست نشد به اکراه معدوم خواهد شد.( 1997) جان چون کمال است نداى او هم کمال است چنانچه حضرت رسول در مراجعت از غزوه خیبر در اواخر شب فرمود ارحنا یا بلال اى بلال ما بخواب مى‏رویم و در وقت نماز با آواز اذان خود اسباب استراحت روح ما را فراهم کن.( 1998) اى بلال از آن دمى که من بر دلت دمیده‏ام دم زده و بانگ اذانت را که چون آب صاف گواراست بلند کن. ( 1999) از آن دمى که آدم از آن بى‏هوش گردید و هوش اهل آسمانها از هوش رفت.( 2000) حضرت رسول از آن صداى روح بخش بى‏هوش گردید و در آن شب که شب تعریس نام دارد نماز صبح از ایشان فوت گردید.( 2001) و سر از آن خواب مبارک بر نداشت تا آفتاب بالا آمد.( 2002) در شب تعریس عروس عشق در خواب دست بوس جان ایشان گردید. ( 2003) اگر عروس گفتم اعتراض نکن چه عشق و جان هر دو نهان و در حجابند.

مولانا معتقد است کمال عشق آن‌جاست که عاشق از همهْ نیازهای مادی و این جهانی آزاد می‏شود و از خود غذایی می‏یابد که باده ناب است. عقل این مرحله را درک نمی‏‏کند و در آن گیج می‏شود و لذا عقل، حالات عاشقان را نمی‏‏پذیرد و عاشقی را در شمار دیوانگی می‏آورد، هر چند که همین عقل می‏تواند بسیاری از اسرار را در‌یابد.

عقل، زیرکی دارد و صاحب سرّ است، اما فانی نیست و اگر فرشته هم باشد تا از هستی خود نگذرد، اهریمن است؛ چنان‌که شیطان از سر هستی خود برنخاست و فرمان حق را گردن ننهاد. عقل در سخن و عمل به ما یاری می‏دهد، اما از نظر احوال روحانی و معنوی هیچ است، زیرا به میل خود فانی نشده است اما او را به خلاف میل فانی می‏شماریم.

مولانا در ادامه می‏گوید: سخن از جانی است که سیر به سوی پروردگار دارد و کمال او از کمال حق است و ندای او ندای کمال است و چنین جانی مانند بلال بن رباح حبشی مؤذن و یار وفادار پیامبر، ندایش به پیامبر آسایش می‏بخشید، به همین دلیل پیامبر فرمود: ای بلال! با بانگ نمازت به ما آسایش بده. مولانا حدیث نبوی را چنین تفسیر می‏کند: ای بلال! از آن دمی‏که من در تو دمیده‌ام زنجیر پیوسته آوازت را به صدا در آور؛ از آن دمی‏که آدم ابوالبشر از آن دهشت زده شد و اهل آسمان، (فرشتگان) هم تاب شنیدن و ادراک آن را نداشتند.

درپایان این قسمت مولانا قضیه شب تعریس را چنین توجیه می کند که: قضا شدن نماز پیامبر در شب تعریس به دلیل آن بود که مصطفی نیز با آن دمِ خدایی همراز بود واز استغراق در سیر باطنی،به عبادت ظاهری نپرداخت« تا نماز صبحدم آمد به چاشت».



[1]   - احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص 21.

[2]   - طبقات ابن سعد، ج 1، ص 386- 385، الإستیعاب، ج 1، ص 60- 59،

[3]   - مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، سخن مولانا اشارتى بدین روایت است،


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 513 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401625 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]