برترین ذخیره، دانشی است که بدان عمل شود و احسانی است که بدان منّت ننهند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
داستان پیرچنگی(17)
چهارشنبه 92 دی 11 , ساعت 9:43 صبح  

استدلال از وجود خزان و بهار بر بعث و حشر،

عالم حادث است بدلیل تجدّد احوال ظاهرى و باطنى،

( 2025)این درختان‏اند هم‌چون خاکیان

 

دست‌ها بر کرده‏اند از خاکدان

  ( 2026)سوی خلقان صد اشارت می‏کنند

 

و آن که گوشَستش، عبارت می‏کنند

  ( 2027)با زبان سبز و با دست دراز

 

از ضمیر خاک می‏گویند راز

  ( 2028) همچو بطان سر فرو برده به آب            

 

گشته طاوسان و بوده چون غراب‏

  ( 2029) در زمستانشان اگر محبوس کرد            

 

آن غرابان را خدا طاوس کرد

  ( 2030)در زمستان شان اگر چه داد مر گ

 

زنده شان کرد از بهار و داد برگ

  ( 2031)منکران گویند خود هست این قدیم

 

این چرا بندیم بر ربّ کریم

  ( 2032)کوری ایشان، درون دوستان

 

حق برویانید باغ و بوستان

  ( 2033)هر گلی کاندر درون بویا بود

 

آن گل از اسرار گل گویا بود

  ( 2034)بوی ایشان رغم انف منکران

 

گِرد عالم می‏رود پرده‌دران

  ( 2035) منکران همچون جُعَل ز آن بوى گل            

 

یا چو نازک مغز در بانگ دهل‏

  ( 2036)خویشتن مشغول می‏سازند و غرق

 

چشم می‏دوزند از لمعان برق

  ( 2037) چشم مى‏دزدند و آن جا چشم نى            

 

چشم آن باشد که بیند مأمنى‏

خاکیان: نوع آدمى بلحاظ آن که آدم را مطابق روایات پیشین از خاک آفریده‏اند.

خاکدان: زمین و کره‏ى ارض.

بط: بتشدید طا، در عربى، نوعى از مرغابى.

بستن: نسبت دادن چیزى بر خلاف واقع.

منکران: کسانی هستند که امور این جهانی را معلول تأثیر افلاک وکواکب وخاصه های طبیعی عناصر می دانند و می گویند هرچه هست حاصل نظام طبیعت است.

رغم انف: بخاک مالیدن بینى، مجازا بر خلاف میل. رغم، مشتق است از رغام بمعنى خاک. انف، نمودار کبر و خود بینى است بدین مناسبت، بینى کردن، بینى بالا کشیدن، بمعنى تکبر و اعراض، استعمال مى‏شود.

جعل: نوعى از سوسک درشت است که بر سرگین مى‏نشیند، بپارسى، سرگین گردانک و سرگین غلطانک مى‏گویند.

نازک مغز: مجازا، کم تحمل و عصبى که تحمل شنیدن آواز ندارد.

خویشتن مشغول می‏سازند و غرق: منکران از ادراک این شواهد تن مى‏زنند و وانمود می کنند که این حقایق و آثار آفرینش حق را نمی بینند.

 چشم مى‏دزدند و آن جا چشم نى:یعنی چشم شاهد بین ندارند بلکه خود دید و بینایى را فاقداند بواسطه‏ى آن که چشم آنها خاصیت خود را که ادراک واقع است از دست داده است.

مأمنى: دراینجا یعنی پناهگاه الهی.

مولانا خزان و بهار را مثالى مى‏گیرد براى مرگ و رستاخیز و بدین قرینه مى‏خواهد که بعث بعد الموت را بذهن خواننده نزدیک و در خور قبول سازد، این مضمون برگرفته است از روش استدلال قرآن کریم بر حشر و رستاخیز. نظیر آن از گفته‏ى مولانا:

            بعذار جسم منگر که بپوسد و بریزد                    بعذار جان نگر که خوش و خوش عذار بادا

            تن تیره همچو زاغى و جهان تن زمستان             که بر غم این دو ناخوش ابدا بهار بادا

دیوان، ب 1893، 1894

مى‏توان گفت که تجدد و حدوث احوال، دلیل است بر وجود صانعى حکیم.

مولانا در این ابیات از تجدید حیات طبیعت، درختان و گیاهان سخن می‏گوید و تشبیه دلاویزی دارد که شاخه‏های درختان مانند دست‏های انسان است که هنگام دعا و نیاز به سوی آسمان بالا می‏رود و با اشاره سخن می‌گوید و اگر گوش دل تو باز باشد، عبارت و سخن آنها را هم می‏شنوی. اما منکران که امور این جهان را معلول تأثیر افلاک و کواکب و ویژگی‌های طبیعی عناصر و طبایع می‏دانند و معتقدند که هر چه هست حاصل نظام طبیعت است، بدیهی است که مرگ را نیز پایان حیات مادی می‏شمارند و به آن سوی مرگ و بازگشت انسان و حشر و قیامت اعتقادی ندارند و می‏گویند نباید این امور را فعل پروردگار بدانیم: «این چرا بندیم بر ربّ کریم». در مقابل متکلمین و علماى مذاهب، تغیر و تبدل احوال جسم را از حرکت و سکون و اجتماع و افتراق بر حدوث آن، دلیل مى‏شمارند و بدین سبب عالم را حادث مى‏دانند، هر حادثى بعقیده‏ى آنها بناچار باید محدث و آفریدگارى داشته باشد و ازین مقدمات، نتیجه مى‏گیرند که عالم، آفریده و مصنوع آفریدگار و صانعى حکیم است، در مقابل آنها دهریان و علماى طبیعى یا بگفته‏ى قدما طبایعیان معتقد هستند که عالم قدیم است و تغیر و تبدل احوال جسم و حدوث موالید، زاده‏ى حرکات افلاک است، از حرکات افلاک، اختلاف امزجه بحصول مى‏پیوندد که بعضى مقتضى حیات و برخى مرگ آور است و بنا بر این، دهریان بعثت و رستاخیز را نیز باور نداشته‏اند، مولانا نیز به استدلال متکلمین تمسک جسته و علاوه بر تبدل احوال ظاهر، تعاقب احوال باطن را از قبض و بسط و خوف و رجا و وجود و سکر که امور غیر اختیارى است بر وجود خداى تعالى و تصرف او در ظاهر و باطن دلیل آورده است، آن گاه مى‏گوید منکران از ادراک این شواهد تن مى‏زنند زیرا چشم شاهد بین ندارند بلکه خود دید و بینایى را فاقداند بواسطه‏ى آن که چشم آنها خاصیت خود را که ادراک واقع است از دست داده است.

مولانا می‏گوید: به کوری چشم آنها، دوستان حق در درون خود می‏بینند که چگونه حق معرفت اسرار غیب را به آنها می‏دهد و درون آنها را مانند باغ و بوستان خرّم می‌سازد. آنها مانند گلی هستند که از درون گویا بوده و حکایت از اسرار غیب می‏کند و بوی خوش باغ‌های درون دوستان حق، به همه جای دنیا می‏رسد و پردهْ پندار و انکار را می‏درد و منکران را رسوا می‏کند.نظیر آن از گفته‏هاى مولانا:

            چیست نشانى آنک هست جهانى دگر             نو شدن حالها رفتن این کهنهاست‏

            روز نو و شام نو باغ نو و دام نو                  هر نفس اندیشه نو، نو خوشى و نو غناست‏

            نو، ز کجا مى‏رسد کهنه کجا مى‏رود             گر نه وراى نظر عالم بى‏منتهاست‏

دیوان، ب 4905


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 559 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402185 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]