( 2057)گفت پیغمبر ز سرمای بهار |
|
تن مپوشانید یاران زینهار |
( 2058)ز آنکه با جان شما آن میکند |
|
کان بهاران با درختان میکند |
( 2059)لیک بگریزید از برد خزان |
|
کآن کند کآن کرد با باغ و رزان |
( 2060)راویان این را به ظاهر بردهاند |
|
هم بر آن صورت، قناعت کردهاند |
( 2061)بیخبر بودند از جان آن گروه |
|
کوه را دیده، ندیده کان بکوه |
( 2062)آن خزان نزد خدا، نفس و هواست |
|
عقل وجان عین بهار است و بقاست |
( 2063) مر ترا عقل است جزوى در نهان |
|
کامل العقلى بجو اندر جهان |
( 2064) جزو تو از کل او کلى شود |
|
عقل کل بر نفس چون غلى شود |
( 2065) پس به تاویل این بود کانفاس پاک |
|
چون بهار است و حیات برگ و تاک |
در معنى حدیث: اغتنموا برد الربیع فانه یعمل بابدانکم کما یعمل باشجارکم و اجتنبوا برد الخریف فانه یعمل بابدانکم کما یعمل باشجارکم[1]
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: از سرما و باد بهاری بهره ببرید وآن را مغتنم شمارید. مولانا میگوید: راویان حدیث از این سخن پیامبر(ص) معنای ظاهر الفاظ را گرفتهاند؛ اما این درست نیست. اینها از روح و عقل بیخبر بوده و پنداشتهاند که زندگی همین جسم خاکی است و عقل و جان را که مانند معدن در این کوه تن است، ندیدهاند.
سرد خزان: صفت است بمعنى اسم مصدر یعنى سردى خزان،
عقل: یعنی نیروی ادراک و تمییز و توانایی آموختن و دریافتن.
کامل العقلى بجو: یعنی سالک الی الله به مردى که در عقل و ادراک درست به کمال رسیده باشد، نیازمند است وباید درجستجوی او باشد.
غُلی: یعنی پای بند، مجازاً پای بندی هوای نفس توسط بالندگی ورشد عقل.
عقل کل بر نفس چون غلى شود: یعنی عقل کل مانند پایبند(غُل) پای نفس و هوای نفسانی را می بندد ونمی گذارد که نفس، انسان را از سیر الی الله دور کند.
( 2057) پیغمبر فرمود هرگز از سرما و باد بهارى تن خود را مپوشانید. ( 2058) ( 2059) ولى از سرماى پائیز حذر کنید که همان معامله را با بدن شما مىکند که با درختان و موزارها کرده است.( 2060) روایت کنندگان این حدیث را فقط حمل بر ظاهر نموده و بهمان صورت عالم طبیعت قناعت کردهاند.( 2061) ولى از باطن این خبر بىخبر بودند کوه را دیدهاند ولى معادن گران بهایى که در دل کوه پنهان است ندیدهاند.( 2062) خزانى که فرمودند در نزد خداوند نفس و هوا است و عقل و جان عین بهار و پاکیزگى است.( 2063) اگر در باطن عقل جزئى دارى برو یک نفر در این عالم پیدا کن که داراى عقل کامل است.( 2064) تا عقل جزئى تو از برکت وجود او عقل کلى شده و عقل کل نفس تو را بزنجیر کشیده مانع از سرکشى او گردد.
نفس و هوای نفس در نظر عارف مانند خزان، ویرانی و مرگ معنوی میآورد و عقل و روح بهاری است که آن مرگ معنوی را باز میگیرد و زندگی تازه میبخشد.برای توضیح بیشتر می گوییم که:اگر سالک بخواهد که بعالم غیب متصل شود باید که ادراک خود را با آن عالم، سازش دهد و چون عالم غیب مجرد است، سالک بناچار باید خویش را از لوازم ماده و پیروى نفس و هوى بدور دارد و غلبهى بر نفس و هوى نزد صوفیان جز بمتابعت اولیاء میسر نمىگردد بنا بر این تربیت عقل که در اول جزوى و بحالت استعداد است، به مردى که در عقل و ادراک درست بکمال رسیده باشد، نیازمند است. و چون عقل بکمال یقین رسد چنان که تشخیص مصلحت از مفسده و زیبایى از زشتى، صورت وجودى و ملکهى او شود طبیعى است که از بندگى هواى نفسانى آزاد مىگردد و بیش معصیت و نافرمانى نمىکند مثل آن که هیچ کس به اختیار انگشت در دهان مار نمىنهد و زهر کشنده نمىخورد هر گاه که ضرر مار و زهر را شناخته باشد زیرا خوف و اجتناب از ضرر، طبیعى انسان است همان گونه که جلب منفعت و خوشى، حالت طبیعى اوست. و بر خلاف این، هر گاه انسان در پى هواى نفسانى گیرد و روزگار در تحصیل شهوت صرف کند و از تربیت صحیح دور ماند، بىگمان از پیش رفت و ترقى معنوى محروم مىگردد و ادراک معنوى او که بحال استعداد است بمرتبهى ادراک و حس حیوانى متنزل مىشود. پس مىتوان گفت که تربیت راستین و صحبت مرد کامل مانند بهار است که ادراک را پرورش مىدهد و پیروى نفس و هوى همانند باد سرد خزانى است از آن جهت که برگ و بار خرد را فرو مىریزد.[2] اضافه مىکنیم که عقل درین مورد آن نیست که حکما مىگویند زیرا عقل مطابق تعریف آنها جوهرى است مجرد و بگفتهى ایشان مجردات واجد کمالات خود هستند و احتیاجى به استکمال ندارند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |