( 128) لا تکلفنى فانى فى الفنا |
|
کلت افهامى فلا احصى ثنا |
( 129) کل شىء قاله غیر المفیق |
|
إن تکلف أو تصلف، لا یلیق |
لا احصى ثنا: برگرفته است از حدیث: اللَّهمَّ اِنّى اَعُوذُ بِرضاکَ مِن سَخَطِکَ وَ اَعُوذُ بِمُعافاتِکَ مِن عُقُوبَتِکَ و اَعُوذُ بِکَ مِنکَ لا اُحصى ثَناءً عَلیکَ أَنتَ کَما َاثنَیتَ على نَفسَکَ.[1]
( 128) ثناى او را از من مطلب من در حال فنا بوده سر از پا نمىشناسم فهم و ادراک من از کار باز مانده و نمىتوانم انعام او را بشمارم.( 129) کسى که هوشیار نیست آن چه با تکلف و خود بندى بگوید شایسته نبوده و سخن صحیحى نخواهد بود.
استاد فروزانفر در توضیح این بیت افزوده است که «ثنا گفتن نشانه صحو و هشیارى است و کسى که بىخویش و مستغرق باشد رسوم و آثارش در مشهود خود فانى و مضمحل مىشود و بیانش منقطع مىگردد»
( 130) من چه گویم یک رگم هشیار نیست |
|
شرح آن یارى که او را یار نیست |
( 131)شرح این هجران و این خون جگر |
|
این زمان بگذار تا وقت دگر |
یک رگم هشیار نیست: جمل? حالیه است، یعنی درحالی که یک رگم هشیار نیست، من از خود بی خود شده ام.
( 130) من که یک رگ هوشیار در بدنم نیست چگونه آن یار بىهمتا را وصف کنم.( 131) اکنون شرح این خون جگرها و ایام تیره هجران را براى وقت دیگر بگذار.
مضمون ومقصود سخن آنست که شرط بیان و وصف از هیچ طرف وجود ندارد چه نسبت بمولانا که از فرط استغراق و مستى قادر بر اداء مطلب نیست و چه نسبت بمعشوق از آن جهت که مثل و مانند ندارد و راهى براى توصیف او پدید نمىشود زیرا معانى را بوسیلهى تشبیه بیان مىکند و آن حقیقت که بىمانند باشد چیزى که او را بدان تشبیه کنند بضرورت وجود ندارد.
( 132) قال اطعمنى فانى جائع |
|
و اعتجل، فالوقت سیف قاطع |
( 133) صوفى ابن الوقت باشد اى رفیق |
|
نیست فردا گفتن از شرط طریق |
( 134) تو مگر خود مرد صوفى نیستى |
|
هست را از نسیه خیزد نیستى |
فالوقت: وقت قسمت محدودی از زمان ودر حوزه عرفان حال ووصفی ایت که بر دل سالک غلبه دارد،یاهرگونه تغییر درونی و روحانی،بطوریکه این تغییر روحانی سالک را از امور دیگر باز می دارد ورشته ارتباط او را با دلبستگی های این جهانی می بُرد،ازاین نظر چون شمشیر برنده یی است. در چنین حالی است که سالک ممکن است به کشف حقایق توفیق یابد ونباید این فرصت را ازدست بدهد، زیرا ممکن است که آن حال وآن کشف بار دیگر پیش نیاید.
الوقت سیف: از تعبیرات دیرین صوفیان است، و مقصود آنست که وقت بتصرف خود، سالک را از امور دیگر گسسته مىدارد چنان که شمشیر بهر چه برسد آن را مىبرد.
ابن الوقت: صوفى است به اعتبار آن که فرصت را از دست نمىدهد و آن چه فریضه است در حال و بوقت خود ادا مىکند و عمر را بباطل نمىگذراند و یا بلحاظ آن که بحکم وارد غیبى است و هر چه مقتضاى آن باشد در عمل مىآورد.[2]و اینکه امروز آن را بمعنى بىبند و بار و لا ابالى در فکر و عمل بکار مىبرند بکلى دور از منظور صوفیان است.
طریق: راه سلوک، طریقت،
( 132) گفت وجود من گرسنه ثناى اوست بیا و مرا سیر کن زود باش عجله کن وقت چون شمشیر برنده زود گذر است . ( 133) صوفى ابن الوقت است در طریقت فردا گفتن خطا است پس تو هم. عجله کن و بگو. ( 134) مگر تو صوفى نیستى مگر نمىدانى که اگر آن چه را فعلا موجود و عبارت از زمان حال است از دست بدهیم نابود شده دیگر دست ما باو نخواهد رسید.
عرفا به اغتنام فرصت و وقت اهمیت بسیار مىدهند و معتقداند که دست و دل سالک باید پیوسته در کار باشد و مناسب حال خود بوظائف قلبى یا اعمال ظاهرى همواره قیام کند و نفس را بحال خود باز نگذارد چه در آن هنگام نفس بىکار نمىنشیند و از طریق وسوسه خاطر سالک را مشوش و افکار پریشان و بىهوده را بر وى مسلط مىسازد و بکارهاى باطل مىگمارد و بنا بر این سالک همواره بکارى که در خور است اشتغال دارد و در آن چه بود یا خواهد بود اندیشه نمىکند و وقت را عزیزترین چیز مىشمارد و بدین مناسبت او را «ابن الوقت و یا ابن وقته» مىگویند و معلوم است که اگر کسى بامید فردا کار امروز را از دست دهد زندگى و فرصت نقد را از دست داده و به فردا هم نرسیده است و شاید که هرگز نرسد، دراین صورت عمر بهدر مىرود و آدمى مانند کسى است که سرمایه را همواره به نسیه مىدهد و چیزى بجاى آن نمىنهد و در نتیجه سرمایهى او در نسیه مستهلک مىگردد و هیچ چیز براى او باقى نمىماند، مولانا درین ابیات همین مطلب را بیان مىفرماید که از اصول مهم طریقت است، این ابیات هم نزدیک بدین معنى است:
مگو نام فردا اگر صوفیى همین دم یکى شو اگر هم دمى[3]
چو مرد عشرتى اى جان بکف کن دامن ساقى چو ابن الوقتى اى صوفى میاور یاد پار اى دل[4]
غزالى نیز درین مورد شرحى بسیار موثر و بیدار کننده دارد.[5] .
[1] - احادیث مثنوى، ص 2.
[2] - احیاء العلوم، ص 112، 289
[3] - دیوان ، ب 33475
[4] - همان مأخذ، ب 35303
[5] - احیاء العلوم، ج 4، ص 329
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |