( 2107)مرغ آبی غرق دریای عسل |
|
عین ایوبی، شراب و مغتسل |
( 2108)که بدو ایّوب از پا تا به فرق |
|
پاک شد از رنجها چون نور شرق |
( 2109)مثنوی در حجم گر بودی چو چرخ |
|
در نگنجیدی در او زین نیم بَرخ |
( 2110)کآن زمین و آسمان بس فراخ |
|
کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ |
( 2111)وین جهانی کاندر این خوابم نمود |
|
از گشایش پرّ و بالم را گشود |
( 2112)ایـن جـهان و راهـش ار پیـدا بُدی |
|
کم کسی یک لحظهای آنجا بُدی |
( 2113)امر میآمد که نه، طامع مشو |
|
چون ز پایت خار بیرون شد، برو |
( 2114)مول مولی میزد آنجا جان او |
|
در فضای رحمت و احسان او |
مرغ آبى: مجازا، روح و نفس ناطقه.
عین ایوبى: چشمهاى که در زیر پاى ایوب بحکم خدا پدید آمد و او در آن چشمه تن خود را شست و از بیمارى رست. واشاره دارد به آی?: « اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ »[1]: ای ایّوب پای بر زمین بکوب، واز جای پای اوچشمه یی گوارا جوشید که هم تن خود را با آن شست وهم از آن نوشید واز رنج آسوده شد.
ایوب : از پیمبران بنى اسرائیل است که در قرآن کریم، ذکر او چهار مرتبه بمیان آمده است[2] یکى از بخشهاى تورات مخصوص قصهى اوست، نکتهى این قصه آنست که آلام و مصایب، همیشه نمودار عقوبت نیست بلکه گاهى نیز براى تهذیب باطن و رفع درجات اخروى است، داستان او را عموم مفسران بتفصیل و اجمال در تفسیر سورهى انبیا و ص آوردهاند، نیز در قصص الانبیاء [3] بشرح مذکور است.
مغتسل: موضع غسل و شست و شو.
نور شرق: نور آفتاب که از مشرق مىتابد.
برخ : به معنای جزء بسیار کوچک است
شاخ شاخ :یعنی پاره پاره، چاک چاک.
از گشایش پرّ و بالم را گشود: یعنی گویی مرغ ِپَربسته یی بودم وآزاد شدم.
طامع مشو: یعنی اکنون که خار ِعلائق دنیایی از پایت بیرون آورده شد، دیگر زیاده خواهی نکن و برو.
مول مولی: یعنی درنگ کردن وحالت انتظار را گذراندن.
( 2107) مرغ آبى غرق دریاى عسل شده و بچشمه راه یافته که خداى تعالى در قرآن ضمن آیهاى از سوره «ص» بحضرت ایوب مىفرماید« اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ »داخل این چشمه شو که هم خنک و مناسب شستشو و هم نوشابه گواراییست.( 2108) همان چشمه که ایوب بوسیله آن سر تا پا از رنج خلاص شده و سلامتى خود را بازیافت.( 2109) مثنوى اگر باندازه آسمانها حجم پیدا مىکرد از توصیف آن عالم جز اندکى در آن نمىگنجید.( 2110) آن آسمان و زمین فراخ که پیش از خواب در آن بودم اکنون بنظرم تنگ مىآید. ( 2111) و وسعت این جهانى که بعد از خواب بمن نشان دادند پر و بالم را گشوده.( 2112) اگر آن عالم و راه او پیدا بود کم کسى یافت مىشد که بخواهد یک لحظه در اینجا بماند.( 2113) وقتى آن جهان را مىدید امر مىشد اکنون که خار از پایت بیرون آمده راه خود گیر و برو.( 2114) جانش در آن جا نازکنان در فضاى رحمت و احسان خداوندى در حرکت بود.
در دو بیت نخست این ابیات ،مولانا جان پیر چنگی را به مرغ آبی تشبیه می کند وعالم غیب را به دریای عسل، ودر این تشبیه نظر به قصهْ حضرت ایّوب دارد که از پیامبران بنی اسرائیل بود وبراو رنج بسیار رسید اما سر انجام پروردگار او را از رنج رهایی بخشید وفرمود: ای ایّوب پای برزمین بکوب، واز جای پای او چشمه یی جوشید که هم تن خود را شست وهم از آن نوشید واز رنج آسوده شد.
در ادامه مولانا میگوید: من اگر به اندازه حجم آسمان مثنوی بگویم و بنویسم، آن عالمی را که پیر چنگی در خواب دیده، نمیتوانم توصیف کنم.. باز پیر چنگی میگوید: دنیا با همه فراخی دل عاشقان حق را تنگ میکند و آزار میدهد ، اما این عالم غیب که در خواب دیدم چنان گشادگی خاطر به من داد که گویی مرغ پربستهای بودم و آزادم کردند. اگر راه این عالم غیب را همه میدانستند؛ کمتر کسی در آنجا (دنیا) میماند و هر کس که خار علایق دنیایی از پایش بیرون میآمد، امر پروردگار به او میرسید که به جهان دیگر (به عالم غیب) برو. سخن مولانا این است: هرکه راه این جهان غیب را میشناخت، جانش در فضای رحمت و احسان الهی حالت انتظار داشت، تا امر الهی برسد و آنگاه به جهان جاودان میشتافت.
[1] - سوره ص،آیه 42
[2] - (النساء، آیهى 163، الانعام، آیهى 84، الانبیاء، آیهى 83، 84، ص، آیه 41، 42، 43)
[3] - قصص الانبیاء ، ص 263- 254
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |