( 2203)آه کز یاد ره و پرده عراق |
|
رفت از یادم دم تلخ فراق |
( 2204)وای کز ترّی زیر افگند خرُد |
|
خشک شد کشت دل من، دل بمُرد |
( 2205)وای کز آواز این بیست وچهار |
|
کاروان بگذشت و بیگه شد نهار |
( 2206)ای خدا! فریاد زین فریاد خواه |
|
دادخواهم، نه ز کس، زین دادخواه |
( 2207)داد خود از کس نیابم جز مگر |
|
زآن که او از من به من نزدیکتر |
( 2208)کین منی از وی رسد دم دم مرا |
|
پس ورا بینم، چو این شد کم مرا |
( 2209)همچو آن، کو با تو باشد زر شُمر |
|
سوی او داری، سوی خود، نظر |
ره یا راه: در موسیقی به معنای مقام یا پرده است.
پرده عراق: نام یکی از دوازده پرده موسیقی قدیم است.
زیر افگند: یکی از مقامات موسیقی است که دو شعبه خرد و بزرگ برای آن قائل بودهاند. در موسیقی کهن، نواختهای زیر، بم، اقرب به زیر و اقرب به بم، هریک را بهگونهای از طبایع منسوب میدانستهاند و زیر افگند خرد را به طبیعت رطوبی نسبت میدادهاند و «ترّی زیر افگند خُرد» با توجه به همین اعتقاد و به معنای لطافت و نرمی این پرده است.
این بست و چهار: هر یک از دوازده پرده موسیقی قدیم دو شعبه دارد و منظور از بست وچهار همین شعبههای دوازده مقام است.
کاروان بگذشت: یعنی من از راه ماندم وبه معرفت حق نرسیدم.
بیگاه شد: یعنی فرصت از دست رفت.کسى که در میان راه مىخفت و از کاروان باز مىماند ممکن بود که راه را نشناسد و بخطر افتد. سعدى مىگوید:
خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل
گلستان سعدى، ص 5
فریاد خواه: متظلم و کسى که دیگرى را بمدد طلبد.
داد خواه: شاکى که طالب رسیدگى و عدالت است.
زآن که او از من به من نزدیکتر: پیر از خود شکایت دارد و از دست خود به کسی پناه میبرد که از خودش به او نزدیکتر است و در قرآن فرموده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»:ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم![1]. ونیز اشاره دارد به آیه:«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»:و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعاى دعا کننده را، به هنگامى که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)![2]
منى: وجود شخصى که از آن به (من) تعبیر مىکنند، یعنی خود بینی وخود پسندی
( 2203) آه که از اشتغال باوزان و آوازها و پردهها و دستگاه عراق نواى تلخ فراق و زحمت جدایى از عالم الهى از یادم رفت.( 2204) افسوس که از ترس ریزه کاریهاى دستگاه (زیر افکند) کشتزار دلم خشک شده دل مرده شدم( 2205) آه که از این بیست و چهار آواز چون ساعات روز کاروان عمر گذشت و روز به آخر رسید.( 2206) خدایا فریاد از دست این کسى که فریاد نموده و داد خواهى مىکند من داد مىخواهم اما نه از کس دیگر بلکه از خود داد خواه.() چون در جهان من خود داد خود را ندادم هفتاد سال عمر عزیزم از دست رفت.( 2207) بداد من نخواهد رسید مگر همان کسى که از من بمن نزدیکتر است.( 2208) این منیت آن به آن از او بمن مىرسد پس اگر این منیت که حجاب است کم شد او را خواهم دید.( 2209) تو باید مثل کسى که اکنون زر براى تو مىشمارد نظرت بسوى او باشد نه بطرف خودت.
آن قدر در اندیشه نواختن پردههای گوناگون بودم که فراق حق و جدایی و دوری از اصل هستی را فراموش کردم. پیر صاحب چنگ میگوید: اگر چه این پرده زیر افگند بسیار لطیف و تر است، اما کشتزار دل من از آن خشکید و در آن نهال معرفت حق بارور نشد. پیر نادم میگوید: من از راه ماندم و به معرفت حق نرسیدم. فرصتها از دست رفته و اشتغال به امر این جهانی (نوازندگی و خوانندگی) مرا از حق دور کرده است. پیر از خود شکایت دارد و از دست خود به کسی پناه میبرد که از خودش به او نزدیکتر است.
مولانا از این نزدیکى و ادامهى وجود شخصى بسبب فیض الهى نتیجه مىگیرد که باید جز بدو توجه نکنیم و تنها از وى استعانت جوییم، این نکته را بمثالى محسوس روشن مىسازد و بدین صورت که آدمى هر گاه مىخواهد پول از کسى بگیرد، تمام حواس خود را بدان کس که پول را مىشمارد و تسلیم مىکند، معطوف مىدارد تا بدان حد که از احوال خود ممکن است غافل شود، وجود و دوام زندگى موهبتى است ایزدى که ارزش آن در وهم نمىآید و آن مانند سکهى زر که دانه دانه مىشمارند، بتعاقب تجلى و دم بدم مىرسد پس بخدا باید توجه داشت و ادامهى این بخشش را ازو باید خواست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |