( 2248)گر بریزد برگهای این چنار |
|
برگ بیبرگیاش بخشد کردگار |
( 2249)گر نماند از جود در دست تو مال |
|
کی کند فضل الهت پای مال؟ |
( 2250)هر که کارد، گردد انبارش تهی |
|
لیکش اندر مزرعه باشد بهی |
( 2251)و آن که انبار ماند و صرفه کرد |
|
اشپش و موش حوادث پاک خورد |
( 2252)این جهان نفی است، در اثبات جو |
|
صورتت صفر است، در معنیات جو |
( 2253)جان شور تلخ پیش تیغ بر |
|
جان چون دریای شیرین را بخر |
برگ: یعنی وسیله.
بیبرگی: یعنی آسودگی از اندیشه سببها و وسیلههای این جهانی و یا وارستگی و آزادی.
برگ بیبرگیش: منظور این است که هر کسی اسباب و وسایل و تعلقات مادی را رها کند، پروردگار به او بینیازی و قدرت میدهد تا بدون اسباب مادی به مراد برسد.مولانا این تعبیر را از حکیم سنائی وام گرفته است که:
برگ بی برگی نداری، لاف درویشی مزن |
|
رخ چو عیاران میارا، جان چونامردان مکن |
در انبار ماند: یعنی در انبار نهاد
صرفه کردن: یعنی صرفه جویی کردن.
اشپش: یعنی شپشه یا حشرهْ ریز سیاهی که غلات را از درون می خورد.
صفر: تهى و خالى، در علم حساب، نقطه یا دائرهى کوچکى است که نشانهى خالى بودن محل است از عددی که در آن مرتبه باید قرار گیرد، صفر پیش از رقم هیچ است و بحساب در نمىآید.
جان شور تلخ: بکنایت، جانى که آلوده هوى و هوس است و پرورش راست و درست نیافته است. مقابل: «جان چون دریاى شیرین» که مقصود جان وارسته و تربیت یافته و فرهیخته است. مناسب است با مضمون این دو بیت:
مرگ اگر مرد است آید پیش من تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من ازو جانى برم و بىرنگ و بو او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
دیوان، ب 14035 ببعد
( 2248) اگر در نتیجه انفاق دست تنگى بشخص سخى رو آورد و چون درخت چنارى گردد که برگش ریخته باشد خداى تعالى برگ بىبرگى باو عنایت فرموده از تمول معنوى بهرهمند خواهد شد.( 2249) اگر بر اثر جود و بخشش مال در دست تو نماند ممکن نیست که فضل خداوندى و را پاى مال کند.( 2250) هر کس تخم بکارد البته انبارش خالى مىشود ولى در عوض مزرعه او با رونق خواهد بود.( 2251) کسى که براى صرفهجوئى تخم را در انبار نگه داشت موش و شپش و حوادث دیگر محتویات انبار را از میان مىبرند. ( 2252) این جهان نفى است و فانى برو در پى جستجوى اثبات و عالم باقى باش صورت تو بمنزله صفر است برو و عالم معنى را جستجو کن( 2253) این جان شور و تلخ را جلو تیغ برده قربانى کن و در عوض آن جان را که چون دریاى شیرین است خریدارى نما.( 2254) اگر نمىتوانى از این آستان بروى پس بارى این حکایت را گوش کن.
مولانا می گوید: در مقابل این جهان که «نفی» است، آن جهان «اثبات» است و وجود ثابت و حقیقی دارد؛ چون این جهان نفی است پس صورت و حیات مادی نیز صفر است و ناچیز. جان انسان تا هنگامی که بسته این جهان مادی است، شور و تلخ است، اما چون از این جهان دل کند و به معرفت حق آشنا شد مانند دریای آب شیرین میباشد که به سوی اقیانوس حق در جریان است و با آن پیوستگی و آمیختگی دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |