(2263)یک شب اعرابی زنی مر شوی را |
|
گفت و از حد برد گفت و گوی را |
(2264)کین همه فقر و جفا ما میکشیم |
|
جمله عالم در خوشی، ما ناخوشیم |
(2265)نانمان نی، نان خورشمان درد و رشک |
|
کوزه مان نی، آبمان از دیده اشک |
(2266)جامه ما روز، تاب آفتاب |
|
شب نهالین و لحاف از ماهتاب |
(2267)قرص مه را قرص نان پنداشته |
|
دست، سوی آسمان برداشته |
(2268)ننگ درویشان ز درویشیّ ما |
|
روز و شب از روزی اندیشیّ ما |
اعرابى: یک تن عرب بیابانى،
اعراب: کسانى هستند از قوم عرب که در بیابان زندگى مىکنند، مفرد آن، اعرابى است بر قیاس اسمهاى جنس که مفرد آن، به (ى) در آخر کلمه تشخیص مىشود، مثل روم، رومى، کرد، کردى، زنج، زنجى. اعراب، اسم جنس است و جمع عرب نیست، عرب به شهر نشینان این قوم اختصاص دارد.[1]
نهالین: زیر اندازى چار گوشه که آگین پنبهى آن مانند لحاف، اندک است و در زیر پا مىگسترند، توشک. در آنندراج بکسر اول ضبط شده است.
قرص مه را قرص نان پنداشته: کنایه است یعنی از فرط نیاز وفقر، هرچیزی را که گرد وسفید باشد نان می پنداریم.
روزى اندیشى: حالت تفکر در قوت و طعام روزانه.
ننگ درویشان ز درویشیّ ما: بیانگر نهایت فقر وفلاکت وتنگدستی است ،این که روز وشب در فکر روزی هستیم در مکتب درویشان ننگ است.
قصهْ اعرابیِ درویش و ماجرای زن او از حکایتهای پر مضامینی است که مولانا برای طرح اندیشه و افکار بلند خویش مطرح کرده است. به نظر میرسد در این داستان، زن نمادی از نفس آدمی و مرد اعرابی نمادی از عقل باشد. همانگونه که میدانید از نظر مولانا حکایت و داستان، پیمانهای بیش نیست تا او بتواند معارف و حقایق الهی را به تشنگان حقیقت بنوشاند.
حکایت از اینجا آغاز میشود که شبی زن عربِ بیاباننشینی با شوهرش در گفتوگو زیاده روی کرد. زن میگفت: این همه فقر و تنگدستی و ستمی که میکشیم، نظیر ندارد. زیرا دیگران در ناز و خوشی به سر میبرند و ما این چنین در ناخوشی هستیم. نان برای خوردن نداریم، بهجای نان ، درد و رنج و غبطه بر اموال دیگران میخوریم. هنگام روز، لباس ما پرتو و گرمای خورشید است و زیرانداز و لحافمان در شب، جز مهتاب نیست. از فرط نیاز و فقر، هر چیزی را که گرد و سفید باشد نان میپنداریم و دست دراز میکنیم تا قرص ماه را به جای قرص نان بگیریم. اینکه ما روز و شب و همهْ اوقات در فکر رزقو روزی هستیم، در مکتب درویشان ننگ است.
(2269)خویش و بیگانه شده از ما، رمان |
|
بر مثال سامری از مردمان |
(2270)گر بخواهم از کسی یک مشت نسک |
|
مر مرا گویدخمش کن، مرگ و جسک |
(2271)مر عرب را فخر غزو است و عطا |
|
در عرب تو، همچو اندر خط، خطا |
(2272)چه غزا ما بیغزا خود کشته ایم |
|
ما به شمشیر عدم، سرگشتهایم |
(2273)چه عطا ما بر گدایی میتنیم |
|
مر مگس را در هوا رگ میزنیم |
(2274)گر کسی مهمان رسد، گر من منم |
|
شب بخسبد، دلقش ازتن بر کَنَم |
سامری: از مردان بنی اسرائیل و پسر خالهْ حضرت موسی بود. مطابق روایات هنگامی که موسی به کوه طور رفت، سامری گوسالهای از زر ساخت و از خاک پای اسب جبرئیل در دهان او ریخت. گوساله به صدا درآمد و بنی اسرائیل این را معجزهْ سامری دانستند و به دستور او گوساله را پرستیدند. اما سر انجام پروردگار به دعای موسی، سامری را منفور آفریدگان ساخت و او در خواری جان سپرد.
و بعضى گفتهاند که اگر کسى دست بدو مىزند آن کس و سامرى هر دو تب زده مىشدند.[2]
نسک: بپارسى، عدس را گویند که از حبوب خوردنى است.
مرگ و جسک: مرگ و بلا، تعبیرى است که بیشتر در مورد نفرت و نفرین بکار مىرود.
جسک: بلا و رنج است:
غزو وغزا: یعنی جنگ آوری، حمله به اقوام دیگر.
ما به شمشیرعدم : یعنی فقر وبیچارگی مانند شمشیردارد ما را می کشد.
عطا: یعنی بخشش.محتوای کلام مولانا این است که :زن به شوهر می گوید: تو نشانه یی از عرب بودن ومفاخر عرب نداری، نه به جنگ می روی ونه چیزی داری که ببخشی.
مگس را رگ زدن: به کنایه، جست و جو و استقصاى بلیغ در مواد غذایى و ساختن بطعام اندک و پلید مانند عنکبوت که خون مگس را مىمکد.
اگر من منم: یعنی اگر به میل خودم باشد.
دلق: جامهْ خشن درویشان.
زن به شوی میگوید:تنگدستی ما آنچنان شهرت یافته و زبانزد شده که خویش و بیگانه از ما میرمند؛ مانند رمیدن مردم از سامری. وضع ما چنان وخیم است که اگر از کسی اندکی عدس طلب کنیم بیتردید به من میگوید خاموش و ساکت باش، بمیر و دم مزن. عربها به جنگیدن و بخشیدن، مباهات میکنند، اما تو در میان آنها به خطا رفتی و از آیین و روش آنها منحرف شدهای و دیگر در شمار آنان محسوب نمیشوی. ما چگونه میتوانیم به جنگ برویم درحالیکه ما خود با شمشیر فقر وفاقه سر بریدهایم. عطا و بخششی مطرح نیست. ما آن قدر فقیریم که بر فقر خود تار تنیدهایم تا اگر مگسی در هوا بگذرد گرفتارش کنیم و چون عنکبوت خون مگس را بمکیم. فقرما آن چنان است که اگر مهمانی بر ما وارد شود به ناچار شبانه برمیخیزم و جامه کهنه مهمان را مورد دستبرد قرار میدهم.
[1] - صحاح اللغه، تاج العروس، در ذیل: عرب.
[2] - قصص الانبیاء، ثعلبى، طبع مصر، ص 178- 175 تفسیر طبرى، طبع مصر، ج 16، ص 137- 130،
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |