(2282)ظاهر ما چون درون مُدّعی |
|
در دلش ظلمت، زبانش شعشعی |
(2283)از خدا بویی نه او را، نه اثر |
|
دعویاش افزون زشیث و بوالبشر |
(2284)دیو ننموده ورا هم نقش خویش |
|
او همی گوید: زابدالیم بیش |
(2285)حرف درویشان بدو ز دیده بسی |
|
تا گمان آید که هست او خود کسی |
(2286)خرُده گیرد در سخن بر بایزد |
|
ننگ دارد از درون او یزید |
(2287)بینوا از نان و خوان آسمان |
|
پیش او ننداخت حق یک استخوان |
شعشعى: تابناک، گسترده نور، نسبت است به شعشعه بمعنى انتشار نور. مولانا این کلمه را باز هم در مثنوى استعمال کرده است:
هین مشو پنهان ز ننگ مدعى که تو دارى نور وحى شعشعى
مثنوى، ج 4، ب 1455
شیث: فرزند آدم است و در لغت عبرانی به معنای هبةالله، یعنی بخشش خداست، زیرا پروردگار عطایای الهی را در دل این پیامبر القا کرده است.
هم نقش خویش: « هم» در این جا به معنی «حتی» است،یعنی با این که حتی دیوخود را به او نشان نمی دهد، مدعی دیدار حق است وخود را از ابدال ومردان پیوسته به حق برتر می داند.
با یزید: طیفور بن عیسى بن سروشان بسطامى از اکابر صوفیه، (متوفى 234 یا 261) در بسطام.
یزید: پسر معاویه بن ابى سفیان، آن ستمکار خمر باره (متوفى 64).
نان و خوان آسمان: به کنایه: معانى غیبى و حقایق الهامى.
مولانا می گوید: مدعی ظاهر فریب، درونش تاریک است، زیرا در آن نور حق نیست؛ اما زبانش تابناک و نورانی است، زیرا سخنان فریبنده و پر رونق او میتواند بر مریدان تأثیر بگذارد. این مدعی دروغین ارشاد، از خدا رنگ و بویی ندارد، ولی در ادّعا از حضرت شیث پیامبر و آدم ابوالبشر نیز فراتر رفته و خود را بالاتر از آنها میداند.
این مدعی درحالیکه شیطان او را لایق ندانسته که خود را به او نشان بدهد، ادعای دیدار حق دارد و خود را از اولیاءالله میشمرد؛ از کلمات اولیای حق و مردان خدا میدزدد و در مقام وعظ و خطابه، افسونوار بر مردم میخواند تا آنها را شیفته خود سازد و گمان کنند او صاحب مقامات است. در مقام حرف و سخن حتی به مقام بایزید (ابو یزید طیفور بسطامی، عارف بلندآوازه قرن سوم هجری و آورنده نظریه سُکر در سیر الیالله) ایراد وارد میکند، درحالیکه یزید بنمعاویه با آن همه ستمگری و پلیدی از چنین کسی ننگ دارد. مولانا میگوید: این مدعی فریبکار، نه تنها از اسرار الهی و معانی غیبی نصیبی ندارد، بلکه در پیشگاه الهی به اندازه سگ هم ارزش ندارد تا پاره استخوانی جلویش بیندازد.
مولانا به افراد سادهلوح و مریدان خوشباور، هشدار میدهد که مواظب باشند تا در دام چنین شیادانی گرفتار نشوند و میگوید: ای طالب و ای سالک! تو مرید کسی شدهای که او از فرومایگی، حاصل عمر و دینت را تباه میکند. آنکه بر او اقتدا میکنی بر هوای نفس و نفسانیات خود فائق نیامده است، پس چگونه میتواند تو را بر حیلههای نفس شیطانی چیره گرداند. او نه تنها چشمهای تو را نورانی نخواهد کرد، بلکه دیدگانت را نیز تیره و تار خواهد نمود.
مولانا در بیت« 2284»ببعد اشاره دارد به صور خیالیهْ سالک می گوید: سالکان بوقت ذکر و دوام مراقبت از خود غافل مىشوند و حالتى خواب آسا بر ایشان عارض مىگردد و در آن حالت، معانى را بر شکل صور خیالى مىبینند چنان که بهنگام خواب، گاه باشد که شیطان بر آنها ظاهر مىشود در نقش خود یا بصورت یکى از اولیا، صوفیان در ظهور معانى به کسوت صور خیالى از اشخاص و الوان و جز آن سخنها دارند. [1]
(2288)او ندا کرده که خوان بنهادهام |
|
نایب حقم، خلیفه زادهام |
(2289)الصلا ساده دلان پیچ پیچ |
|
تا خورید از خوان جودم سیر، هیچ |
(2290)سالها بر وعده فردا، کسان |
|
گرد آن در گشته، فردا نارسان |
(2291)دیر باید که سرّ آدمی |
|
آشکارا گردد از بیش و کمی |
(2292)زیر دیوار بدن گنج است، یا |
|
خانه مار است و مور و اژدها؟ |
(2293)چون که پیدا گشت کو چیزی نبود |
|
عمر طالب رفت، آگاهی چه سود؟ |
خوان بنهادهام: گسترندن سفره، ودراینجا منظور این است که شیادان فریبنده سادهدلان گرفتار و بیچاره را به سوی سفرهای فرا میخوانند که در آن از حقایق و معارف غیبی تهی است.
خلیفه زادهام:یعنی خود را خلیفةالله دانستن.
الصلا: یعنی آتش و در اصطلاح آتشی است که اعراب بر میافروختند تا رهگذاران گرسنه در شب به سوی آن بیایند و به پناهگاه و خوراکی برسند.
پیچ پیچ: سخت پیچیده، مجازا گرفتار و کسى که راه بجایى نبرد.
فردا نارسان: یعنی بدون این که به فردایی برسند وآینده یی داشته باشند. چیزى که حاصل نشود و بطالب نرسد.
دیر باید: یعنی زمانی بس طولانی نیاز دارد.
عمر طالب رفت، آگاهی چه سود: اگرچه ممکن است گذر زمان هویت انسانها را آشکارا سازد، اما چه سود که عمر تباه گشته مریدان باز نمیگردد.
مولانا می گوید: این مدعیان شیادان فریبنده که خود را نایب حق و خلیفةالله میداند، ندا سر میدهد و سادهدلان گرفتار و بیچاره را به سوی سفرهای فرا میخوانند که در آن از حقایق و معارف غیبی تهی است.
مدعی، با وعدههای فردای روشن، مریدان را به خود مشغول میدارد، اما هرگز آینده روشنی در کار نیست. به راستی آشکار شدن روحیات چنین اشخاص دغلکاری به زمانی بس طولانی نیاز دارد تا معلوم گردد در پس این چهرههای به ظاهر پسندیده چه باطنی هولناک نهفته است. آیا زیر این دیوار تن، گنج و معارف حقایق ربانی نهفته شده یا لانه مار و اژدهاست؟ اگرچه ممکن است گذر زمان هویت انسانها را آشکارا سازد، اما چه سود که عمر تباه گشته مریدان باز نمیگردد.
[1] - برای اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب اوراد الاحباب، انتشارات دانشگاه طهران، ص 306- 301، مناقب اوحد الدین کرمانى، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 168)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |