بگفتهْ استاد فروزانفر: مولانا، شیخان مدعى و ریاکار مردم فریب را که بطمع کسب جاه و مال، بنا حق بر مسند ارشاد مىنشستند و مردمان ساده دل و زود باور را از راه مىبردند، انتقاد مىکند و مفاسد تبعیت آنها را بر مىشمارد بدین گونه که چون اساس تربیت صوفیانه مبتنى بر عمل و ریاضت است و درین راه، وصول بمدارج کمال، از طریق صحبت و بحکم محیط متناسب، حاصل مىگردد بناچار، کسى که متصدى تربیت مریدان است، نخست باید خویش را مهذب ساخته و مدارج سلوک را بپاى صدق و صفا پیموده باشد تا مریدان از تاثیر صحبت و دیدن اعمال نیک او، متاثر شوند و گرم در کار آیند و این راه دراز پر آفت را بقوت ایمان در هم سپرند، کسى که خود اسیر هواى نفسانى است و چشم بمال مریدان دوخته دارد و از اقبال خلق مست غرور مىشود و نزد توانگران و اصحاب جاه بتملق مىشتابد و از دیدار آنان بىنوایى و فقر معنوى او آشکار مىگردد، هرگز نمىتواند هوى و شهوت دیگران را در هم شکند و آن کس که زندانى اوهام و اسیر تقلید عادات و تلقینات است، قادر نیست که هیچ کس را به آزادى و حریت عقلى و روحانى برساند، گذشته از آن که نتیجهى تعلیم و تربیت غلط آنست که سرمایهى هوش و قضاوت فطرى نیز بیک بارگى از میان برود و کسى که چنین تربیتى یافته و استعداد را از دست داده است دیگر نمىتواند که تربیت درست را بپذیرد و اگر بخت و اقبال آن سویى و غیبى او را در دامن پیرى راستین افکند تا از او ادب نفس و آیین ریاضت آموزد هرگز آن روشنى و صفا که نصیب مریدان پاک دل مىشود نخواهد یافت و آثار آن تربیت کژ و نادرست گاه بگاه از باطن او سر خواهد زد بدلیل آن که طبع غالبا بدان چه در گذشته پذیرفته است پیوندى دیر گسل دارد و رغبتش، هر چه دشوار تر، از آن مىگسلد، تربیت جوان بهمین جهت از تربیت پیر آسان تر است، مثال حسى که صوفیه مىآورند تخم افشاندن و خط نوشتن بر زمینى است که آن را کاشته باشند و کاغذى که نوشته باشند که هر چند بذر دوم ممکن است بروید ولى بذر نخستین نیز بهمراه آن مىروید و آن مایه از نیروى زمین که باید به بذر دوم برسد تا نیک ببالد و بر دهد بالطبع بدان نمىرسد، همچنین اگر چه ممکن است خط را بقلم درشت تر بر کاغذى نوشته بنگارند با این حال آن چه اول نوشتهاند بر جاى مىماند و اگر پاکش کنند آثار نوشتهى پیشین بر صفحهى کاغذ نمودار است. تصوف، در آغاز کار، روش کسانى بود که مسجد و مدرسه، آتش طلبشان را فرو نمىنشاند و سیرابشان نمىکرد و بیرون از رسوم متداول در صفوف نماز و حلقههاى تدریس، راهى بسوى حقیقت مىجستند، گروهى بودند که خوشیهاى این جهانى از ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا و فصل دعاوى و منبر و سادهى تدریس و داشتن مال فراوان و زنان زیبا روى، دام تزویر بر سر راهشان نمىگسترد، همتى بلند داشتند چنان که سر بکونین فرو نمىآوردند و تنها مطلوب و مقصود آنها شناخت خدا و کشف اسرار آفرینش بود، عامه از آنها مىرمیدند و دنیا داران از دیدارشان کرانه مىگرفتند، آنها از هیچ آفریده طمع باز جست و تفقد نداشتند و هیچ کس بدانها پشیزى نمىبخشید ولى همین که این طریقت رواج یافت و مردم از علماى ظاهر سر خوردند، توانگران بدین سبب و علل دیگر که زادهى اجتماع آن روزگار بود، و اکنون که از ذکر آنها تن مى مىزنیم، بتصوف و صوفیان روى آوردند و خانقاههاى بسیار در هر شهرى پى افکندند و بسبب نفرت از علماى ظاهر و جور حکام، دست در دامان صوفیان زدند و نذور و فتوح در دامانشان ریختند و بعضى از صوفیان را تباه کردند، در نتیجه، جاه طلبان و مال دوستان خرقهى درویشى در تن افکندند و بحیلت و فریبکارى بر مسند ارشاد نشستند، از آغاز قرن چهارم این دگرگونى در تصوف راه یافت و بتدریج بالا گرفت و در قرن ششم و هفتم سخت نیرومند شد ابو القاسم قشیرى در آغاز کتاب معروف خود (رسالهى قشیریه) ازین نابسامانى شکایت مىآغازد، حکیم سنایى در حدیقه، صوفیان نا راست را انتقاد مىکند و عادات زشت و اخلاق ناستودهى آنها را وصفى بلیغ مىفرماید[1] اوحدى مراغهاى که در آغاز قرن هشتم مىزیسته است (متوفى 738) هم فصلى به صوفیان ریا کار دنیا پرست در جام جم اختصاص داده است [2] مولانا نیز در مواضع مختلف از مثنوى پرده از روى کار پیران مدعى بر گرفته است، خواجه حافظ هم در غزلهاى خود بدین طایفه طعنههاى طنز آمیز زده است.
در ادامه استاد فروزانفر در شرح بیت« 2291 و2292» چنین می گوید:شناختن انسان کارى سخت دشوار و یا ممتنع است و مانند شناسایى دیگر جانوران سهل و زود یاب نیست زیرا آنها بحکم غریزه عمل مىکنند، غریزه براه خود مىرود و اختلاف نمىپذیرد، آدمى همهى آن غرائز را داراست ولى عاقل است و مىتواند امیال خود را در زیر پردهى نفاق و ریا بپوشد و هر چند گرگ صفت باشد بلباس میشى کم آزار در آید و مردم را فریب دهد، علاوه بر آن که آدمى از قواى مختلف ترکیب شده است و بواسطهى داشتن حافظه و استعداد قوى مىتواند که صفات و خصوصیات اشیا و اشخاص دیگر را کسب کند و یا بتکلف از خود فرا نماید، این نیروهاى مختلف در وجود آدمى بعضى بحال کمون و برخى در حال ظهور موجود است، قوانین و شرایع و عادات و سنن و ترس از مواخذه و عقاب و رسوایى و بد نامى و گاهى نیز نابودن وسایل و اسباب و محیط مناسب، مانع از آنست که این اوصاف کار و خاصیت خویش را پدید آرد ولى ناپیدایى و عدم ظهور، بر عدم وجود آنها دلالت نمىکند و همین که وسایل و محیط سازگارى آماده شد ذهن و فکر آدمى را در تصرف مىگیرد و بکارى که خلاف قوانین و سنن است وا مىدارد، در چنین حالتى شرم بیکسو مىرود و ترس و هراس در پیش چشم مصور نمىگردد و انسان آن چه نباید، مىکند و مرتکب خلافى مىشود که ارتکاب آن از جانب وى بهیچ روى بدلها نمىگذشت مثل آن که فردى متقى و پرهیزکار بوقت بیدارى هر چه بیش تر و تمام تر عفت مىورزد و کار بد نمىکند ولى بهنگام خواب که بیم و هراس قوانین و ترس رسوایى بحدى قابل ملاحظه وجود ندارد، دزدى مىکند و باده مىخورد و قمار مىبازد و شهوت را در کار مىآورد، این نکته، نشانهى آنست که اوصاف و عقاید ناپسند از ضمیر آدمى بکلى سترده نشده است. بدین جهت معرفت انسان بسیار مشکل و یا ممتنع است و بظاهر هیچ کس اطمینان نتوان داشت و اى بسا مردم بىآزار که مورى را زیر پاى خود رنجور نمىکنند و دم از حمایت حیوانات مىزنند و بمحض اینکه محیط آنها عوض مىشود خون هزاران کس از نوع انسان را بىمحابا بر خاک مىریزند، سائر امیال و شهوات را ازین نمونه قیاس بر توان گرفت. حکما نیز مىگویند که انسان از قواى الهى و حیوانى و طبیعى مرکب است و هر یک از اینها به سهم خود در اعمال و اخلاق انسان تاثیرى جدا دارد و آدمى هم فرشته و هم درنده و هم ستورى بىشعور و بار کش تواند بود. [3] شیخ سعدى نیز مىگوید:
توان شناخت بیک روز در شمایل مرد که تا کجایش رسیده است پایگاه علوم
ولى ز باطنش ایمن مباش و غره مشو که خبث نفس نگردد بسالها معلوم
گلستان، ص 188
کشمکش نیروهاى یزدان و اهرمن در کیش زردشتى و مانوى و تنازع «جنود عقل» و «جنود جهل» در روایات معصومین علیهم السلام اشارتى به آمیختگى قواى خیر و شر، در انسان است.
[1] - حدیقه، ص 670- 666
[2] - جام جم اوحدى، طبع طهران، ص 226- 220
[3] - الامتاع و الموانسه، طبع مصر، ج 3، ص 96، 109، 112، 187
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |