خداوند، شخصِ آزرمگینِ بردبارِ عفیفِ خودْ نگهدار را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
قصه خلیفه واعرابی درویش(5)
سه شنبه 92 دی 24 , ساعت 8:45 صبح  

انتقاد از شیخان ریاکار، علل فساد و انحطاط تصوّف،

بگفتهْ استاد فروزانفر: مولانا، شیخان مدعى و ریاکار مردم فریب را که بطمع کسب جاه و مال، بنا حق بر مسند ارشاد مى‏نشستند و مردمان ساده دل و زود باور را از راه مى‏بردند، انتقاد مى‏کند و مفاسد تبعیت آنها را بر مى‏شمارد بدین گونه که چون اساس تربیت صوفیانه مبتنى بر عمل و ریاضت است و درین راه، وصول بمدارج کمال، از طریق صحبت و بحکم محیط متناسب، حاصل مى‏گردد بناچار، کسى که متصدى تربیت مریدان است، نخست باید خویش را مهذب ساخته و مدارج سلوک را بپاى صدق و صفا پیموده باشد تا مریدان از تاثیر صحبت و دیدن اعمال نیک او، متاثر شوند و گرم در کار آیند و این راه دراز پر آفت را بقوت ایمان در هم سپرند، کسى که خود اسیر هواى نفسانى است و چشم بمال مریدان دوخته دارد و از اقبال خلق مست غرور مى‏شود و نزد توانگران و اصحاب جاه بتملق مى‏شتابد و از دیدار آنان بى‏نوایى و فقر معنوى او آشکار مى‏گردد، هرگز نمى‏تواند هوى و شهوت دیگران را در هم شکند و آن کس که زندانى اوهام و اسیر تقلید عادات و تلقینات است، قادر نیست که هیچ کس را به آزادى و حریت عقلى و روحانى برساند، گذشته از آن که نتیجه‏ى تعلیم و تربیت غلط آنست که سرمایه‏ى هوش و قضاوت فطرى نیز بیک بارگى از میان برود و کسى که چنین تربیتى یافته و استعداد را از دست داده است دیگر نمى‏تواند که تربیت درست را بپذیرد و اگر بخت و اقبال آن سویى و غیبى او را در دامن پیرى راستین افکند تا از او ادب نفس و آیین ریاضت آموزد هرگز آن روشنى و صفا که نصیب مریدان پاک دل مى‏شود نخواهد یافت و آثار آن تربیت کژ و نادرست گاه بگاه از باطن او سر خواهد زد بدلیل آن که طبع غالبا بدان چه در گذشته پذیرفته است پیوندى دیر گسل دارد و رغبتش، هر چه دشوار تر، از آن مى‏گسلد، تربیت جوان بهمین جهت از تربیت پیر آسان تر است، مثال حسى که صوفیه مى‏آورند تخم افشاندن و خط نوشتن بر زمینى است که آن را کاشته باشند و کاغذى که نوشته باشند که هر چند بذر دوم ممکن است بروید ولى بذر نخستین نیز بهمراه آن مى‏روید و آن مایه از نیروى زمین که باید به بذر دوم برسد تا نیک ببالد و بر دهد بالطبع بدان نمى‏رسد، همچنین اگر چه ممکن است خط را بقلم درشت تر بر کاغذى نوشته بنگارند با این حال آن چه اول نوشته‏اند بر جاى مى‏ماند و اگر پاکش کنند آثار نوشته‏ى پیشین بر صفحه‏ى کاغذ نمودار است. تصوف، در آغاز کار، روش کسانى بود که مسجد و مدرسه، آتش طلبشان را فرو نمى‏نشاند و سیرابشان نمى‏کرد و بیرون از رسوم متداول در صفوف نماز و حلقه‏هاى تدریس، راهى بسوى حقیقت مى‏جستند، گروهى بودند که خوشیهاى این جهانى از ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا و فصل دعاوى و منبر و ساده‏ى تدریس و داشتن مال فراوان و زنان زیبا روى، دام تزویر بر سر راهشان نمى‏گسترد، همتى بلند داشتند چنان که سر بکونین فرو نمى‏آوردند و تنها مطلوب و مقصود آنها شناخت خدا و کشف اسرار آفرینش بود، عامه از آنها مى‏رمیدند و دنیا داران از دیدارشان کرانه مى‏گرفتند، آنها از هیچ آفریده طمع باز جست و تفقد نداشتند و هیچ کس بدانها پشیزى نمى‏بخشید ولى همین که این طریقت رواج یافت و مردم از علماى ظاهر سر خوردند، توانگران بدین سبب و علل دیگر که زاده‏ى اجتماع آن روزگار بود، و اکنون که از ذکر آنها تن مى مى‏زنیم، بتصوف و صوفیان روى آوردند و خانقاههاى بسیار در هر شهرى پى افکندند و بسبب نفرت از علماى ظاهر و جور حکام، دست در دامان صوفیان زدند و نذور و فتوح در دامانشان ریختند و بعضى از صوفیان را تباه کردند، در نتیجه، جاه طلبان و مال دوستان خرقه‏ى درویشى در تن افکندند و بحیلت و فریب‏کارى بر مسند ارشاد نشستند، از آغاز قرن چهارم این دگرگونى در تصوف راه یافت و بتدریج بالا گرفت و در قرن ششم و هفتم سخت نیرومند شد ابو القاسم قشیرى در آغاز کتاب معروف خود (رساله‏ى قشیریه) ازین نابسامانى شکایت مى‏آغازد، حکیم سنایى در حدیقه، صوفیان نا راست را انتقاد مى‏کند و عادات زشت و اخلاق ناستوده‏ى آنها را وصفى بلیغ مى‏فرماید[1] اوحدى مراغه‏اى که در آغاز قرن هشتم مى‏زیسته است (متوفى 738) هم فصلى به صوفیان ریا کار دنیا پرست در جام جم اختصاص داده است [2] مولانا نیز در مواضع مختلف از مثنوى پرده از روى کار پیران مدعى بر گرفته است، خواجه حافظ هم در غزلهاى خود بدین طایفه طعنه‏هاى طنز آمیز زده است.

در ادامه استاد فروزانفر در شرح بیت« 2291 و2292» چنین می گوید:شناختن انسان کارى سخت دشوار و یا ممتنع است و مانند شناسایى دیگر جانوران سهل و زود یاب نیست زیرا آنها بحکم غریزه عمل مى‏کنند، غریزه براه خود مى‏رود و اختلاف نمى‏پذیرد، آدمى همه‏ى آن غرائز را داراست ولى عاقل است و مى‏تواند امیال خود را در زیر پرده‏ى نفاق و ریا بپوشد و هر چند گرگ صفت باشد بلباس میشى کم آزار در آید و مردم را فریب دهد، علاوه بر آن که آدمى از قواى مختلف ترکیب شده است و بواسطه‏ى داشتن حافظه و استعداد قوى مى‏تواند که صفات و خصوصیات اشیا و اشخاص دیگر را کسب کند و یا بتکلف از خود فرا نماید، این نیروهاى مختلف در وجود آدمى بعضى بحال کمون و برخى در حال ظهور موجود است، قوانین و شرایع و عادات و سنن و ترس از مواخذه و عقاب و رسوایى و بد نامى و گاهى نیز نابودن وسایل و اسباب و محیط مناسب، مانع از آنست که این اوصاف کار و خاصیت خویش را پدید آرد ولى ناپیدایى و عدم ظهور، بر عدم وجود آنها دلالت نمى‏کند و همین که وسایل و محیط سازگارى آماده شد ذهن و فکر آدمى را در تصرف مى‏گیرد و بکارى که خلاف قوانین و سنن است وا مى‏دارد، در چنین حالتى شرم بیکسو مى‏رود و ترس و هراس در پیش چشم مصور نمى‏گردد و انسان آن چه نباید، مى‏کند و مرتکب خلافى مى‏شود که ارتکاب آن از جانب وى بهیچ روى بدلها نمى‏گذشت مثل آن که فردى متقى و پرهیزکار بوقت بیدارى هر چه بیش تر و تمام تر عفت مى‏ورزد و کار بد نمى‏کند ولى بهنگام خواب که بیم و هراس قوانین و ترس رسوایى بحدى قابل ملاحظه وجود ندارد، دزدى مى‏کند و باده مى‏خورد و قمار مى‏بازد و شهوت را در کار مى‏آورد، این نکته، نشانه‏ى آنست که اوصاف و عقاید ناپسند از ضمیر آدمى بکلى سترده نشده است. بدین جهت معرفت انسان بسیار مشکل و یا ممتنع است و بظاهر هیچ کس اطمینان نتوان داشت و اى بسا مردم بى‏آزار که مورى را زیر پاى خود رنجور نمى‏کنند و دم از حمایت حیوانات مى‏زنند و بمحض اینکه محیط آنها عوض مى‏شود خون هزاران کس از نوع انسان را بى‏محابا بر خاک مى‏ریزند، سائر امیال و شهوات را ازین نمونه قیاس بر توان گرفت. حکما نیز مى‏گویند که انسان از قواى الهى و حیوانى و طبیعى مرکب است و هر یک از اینها به سهم خود در اعمال و اخلاق انسان تاثیرى جدا دارد و آدمى هم فرشته و هم درنده و هم ستورى بى‏شعور و بار کش تواند بود. [3] شیخ سعدى نیز مى‏گوید:

            توان شناخت بیک روز در شمایل مرد             که تا کجایش رسیده است پایگاه علوم‏

            ولى ز باطنش ایمن مباش و غره مشو             که خبث نفس نگردد بسالها معلوم‏

گلستان، ص 188

کشمکش نیروهاى یزدان و اهرمن در کیش زردشتى و مانوى و تنازع «جنود عقل» و «جنود جهل» در روایات معصومین علیهم السلام اشارتى به آمیختگى قواى خیر و شر، در انسان است.



[1]   - حدیقه، ص 670- 666

[2]   - جام جم اوحدى، طبع طهران، ص 226- 220

[3]   - الامتاع و الموانسه، طبع مصر، ج 3، ص 96، 109، 112، 187


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 304 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401930 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]