ذره ای از تکبّر به درون دل کسی راه نیافت، مگر آنکه به همان اندازه از خردش کم شد؛ اندک باشد یا بسیار . [امام باقر علیه السلام]
عرشیات
قصه اعرابی درویش و زنش(8)
سه شنبه 92 دی 24 , ساعت 8:58 صبح  

غم و اندوه از خود خواهى مى‏خیزد و نشانه بى‏خبرى انسان از جریان حوادث است،

رنج و درد از جنس مرگ است، خوش زیستن ملازم سخت مردن است،

(2307)این همه غم‌ها که اندر سینه‌هاست

 

از بخار و گرد باد و بود ماست

  (2308)این غمان بیخ کن چون داس ماست

 

این چنین شد وآن چنان وسواس ماست

  (2309)دان که هر رنجی، ز مردن پاره‏ای است

 

جزء مرگ از خود بران، گر چاره‏ای است

  (2310)چون ز جزء مرگ نتوانی گریخت

 

دان که کلش بر سرت خواهند ریخت

  (2311)جزء مرگ ار گشت شیرین مر تو را

 

دان که شیرین می‏کند کل را خدا

  (2312)دردها از مرگ می‏آید رسول

 

از رسولش رو مگردان ای فضول

  (2313)هر که شیرین می‏زید، او تلخ مرد

 

هر که او تن را پرستد جان نبرد

  (2314)گوسفندان را ز صحرا می‏کَشند

 

آن که فربه‌تر مر آن را می‏کُشند

بخار و گرد: مجازا، آثار و لوازم، علائم. بمناسبت آن که بخار از لوازم و نشانه‏هاى حرارت، و گرد نتیجه و علامت بر خاستن باد است.

باد و بود: غرور و خود بینى، تکبر و هستى (بمعنى خود پرستى)

غمان بیخ کن:اندوه‏های بنیان برافکن.

جزء مرگ از خود بران: یعنی غم ها را از خود دور کن، نگذار که غم به تدریج تو را نابود کند.

جزء مرگ ار گشت شیرین مر تو را: یعنی اگر غم ها را آسان بگیری، وبرای امور دنیا غم نخوری، مردن را هم آسان خواهی یافت زیرا مرگ را رهایی روح از قفس تن خواهی دید.

رسول: یعنی پیام آور.

هر که شیرین می‏زید، او تلخ مرد: یعنی توجه به زندگی مادی باعث می شود که روح بمیرد.

هر که او تن را پرستد جان نبرد: یعنی انسان تن پرور جانش را نمی تواند از علائق مادی رها کند.

 ( 2307) این همه غم و درد که در سینه ماها است گردبادهایى است که از هستى ما بوجود آمده.( 2308) این غمهاى بنیان کن چون داسیست که عمر ما را درو مى‏کند و این همه چنین شد و چنان شد وسواسیست که بما عارض شده.( 2309) هر رنج و دردى پاره و قسمتى از مرگ است اگر مى‏توانى این قسمت کوچک از مرگ را از خود دور کن.( 2310) اگر دیدى که نمى‏توانى از خود دور کنى بدان کل او هم که خود مرگ است بسراغ تو خواهد آمد.( 2311) اگر جزو مرگ بر تو شیرین و گوارا باشد بدان که خداوند کل او را هم بتو شیرین خواهد کرد.( 2312) درد و رنج رسول و فرستاده مرگند پس از فرستاده او رومگردان بلکه استقبال کن.( 2313) هر کس بى‏درد و رنج و شیرین زندگى کرد بتلخى خواهد مرد و کسى که تن خود را پرستید جان نصیب او نخواهد بود. ( 2314) گوسفندهایى را که از صحرا بکشتارگاه مى‏برند آن را که فربه تر است مى‏کشند.

این همه غم و اندوه که به سبب مسائل معیشتی زندگی بر سینهْ ما سنگینی می‏کند، برای چیست؟ آیا برای منیّت‌‏ها و خود‌بینی‌های ما نیست؟ چرا انسان باید از نداری‌ها غمگین بشود؟ آیا این غصه‏ها دلیل وابستگی و علایق ما به امور این جهانی نیست؟ این اندوه‏های بنیان برافکن، همانند داس ریشهْ ما را قطع می‏کند و ما به خود آن چنان مشغولیم که همواره می‏گوییم: اگر این‌چنین و آن‌چنان می‏کردیم نتیجه چیزی دیگر بود. غم جزئی از مرگ است و به تعبیر دیگر غم و اندوه، مر‌گ تدریجی است. نگذار که غم به تدریج تو را نابود کند. اگر غم و غصه‏ها را آسان بگیری و برای امور این دنیا غم نخوری مردن را هم آسان خواهی یافت، زیرا مرگ را رهایی روح از قفس تن، خواهی دید. توجه به حیات مادی باعث می‏شود که روح بمیرد. انسانِ تن‌پرور نمی‏‏تواند جانش را از علایق مادی رها کند.

بنابراین دل‌نبستن به دنیا، رهایی از وابستگی‌ها، برای مادیات زندگی غصه نخوردن، توجه به مرگ، علایق امور مادی را می‏کاهد. تحمل در برابر سختی‌ها را می‌افزاید. کشش‌های مادی ریشهْ تمام نارضایتی‌هاست.  مولانا «یکى از اصحاب را غمناک دید، فرمود همه دل تنگى از دل نهادگى برین عالم است هر دمى که آزاد باشى ازین جهان و خود را غریب دانى و در هر رنگ که بنگرى و هر مزه که بچشى دانى که به آن نمانى و جایى دیگر روى، هیچ دل تنگ نباشى.»[1]

نتیجه‏ى اخلاقى این بحث که مولانا بدان نظر دارد این است که رنجهاى سهل و سبک را تحمل باید کرد تا بدین وسیله رنجهاى سخت و گران تحمل پذیر شود، اینگونه تمرین و ممارست کارى خردمندانه است براى آن که تحمل دردهاى خوار مایه‏ى چندان دشوار نیست و همه کس بر تحمل آنها قادر است و هر گاه این روش را معمول دارند تا طبع بدان خوگر شود مقاومت در برابر دردهاى صعب و کلان به آسانى ممکن مى‏گردد و بر خلاف این، هر گاه که در رنج اندک، جزع و بى‏تابى پیش آورند بى‏هیچ شک در موقع حدوث شدائد، خود را مى‏بازند و راه چاره جویى را گم مى‏کنند. مضمون بیت (2312) را با تمثیلى بدیع و نو آیین درین ابیات بیان کرده است:

            یکى همیشه همى‏گفت راز با خانه             مشو خراب بناگه مرا بکن اخبار

            شبى بناگه خانه برو فرود آمد             چه گفت کجا شد وصیت بسیار

            نگفتمت خبرم کن تو پیش از افتادن             که چاره سازم من با عیال خود بفرار

            خبر نکردى اى خانه کو حق صحبت             فرو فتادى و کشتى مرا بزارى زار

            جواب گفت مر او را فصیح آن خانه             که چند چند خبر کردمت بلیل و نهار

            بدان طرف که دهان را گشادمى بشکاف             که قوتم برسیدست، وقت شد، هش دار

            همى‏زدى بدهانم ز حرص مستى گل             شکافهاى همه بستى سراسر دیوار

            ز هر کجا که گشادم دهان، فرو بستى             نهشتیم که بگویم، چه گویم اى معمار

            بدان که خانه تن تست و رنجها چو شکاف             شکاف رنج بدارو گرفتى اى بیمار

دیوان، ب 11977 ببعد

هر دردى و المى از اختلال نظام عضو یا تمام بدن حکایت مى‏کند و بدین جهت رسول مرگ است زیرا آن چه خلل مى‏پذیرد در معرض فنا و زوال قرار دارد.



[1]   - نفحات الأنس در شرح حال مولانا.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 245 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401871 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]