(2341)خصم ظلم و مکر تو، الله باد |
|
فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد |
(2342)هم تو ماری، هم فسونگر این عجب |
|
مار گیر وماری ای ننگ عرب |
(2343)زاغ اگر زشتی خود بشناختی |
|
همچو برف از درد و غم بگداختی |
(2344)مردِ افسونگر بخواند چون عدو |
|
او فسون بر مار و مار افسون بر او |
(2345)گر نبودی دام او افسون مار |
|
کی فسون مار را گشتی شکار |
(2346)مرد افسونگر ز حرص کسب و کار |
|
در نیابد آن زمان افسون مار |
(2347)مار گوید ای فسونگر هین و هین |
|
آن خود دیدی، فسون من ببین |
الله باد : یعنی خدا انتقام ستمگریهایت را خواهد گرفت.
فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد: یعنی نیرنگهای عقل تو را از سرِ ما کوتاه گردد.
فسونگر:یعنی فریب دهنده.
او فسون بر مار و مار افسون بر او: یعنی شخص افسونگر و مار هر دو دشمن یکدیگر ند ویکدیگر را می فریبند.
هین و هین: یعنی به زودی.
ای ستمکار و حیلهگر! خدا انتقام ظلم و ستمگریهایت را خواهد گرفت و نیرنگهای عقل تو را از سرِ ما کوتاه مینماید. شگفتا که تو هم ماری و هم افسونگر، هم مارگیری و هم مار. تو همانند زاغی که اگر زشتی خود را میدید از غصه و درد و غم مانند برف آب میشد. پس تو اگر به حیلهگریهای خود واقف میشدی چون برف آب میگشتی. تو یقیناً نتیجهْ افسونگریهای خود را خواهی دید.
استاد فروزانفر در شرح دوبیت اخیر چنین می گوید: طلب و کوشش دریافتن چیزى، فرع میل باطنى است و تا میل و خواهش از درون بر نجوشد، تن آدمى در کار نمىایستد، در حقیقت، بدن کارخانهاى است که محرک آن، نیروى میل و ارادهى قلبى است بنا بر این، کسى که در صدد گرفتن مار بر مىآید نخست میل آن کار در باطنش بر مىروید و سپس بطلب بر مىخیزد پس اول مار، فسون بر مارگیر مىخواند و او را شیفتهى گرفتن خود مىسازد و آن گاه مارگیر، بجست و جو مىپردازد و بر مار افسون مىدمد.
(2348)تو به نام حق فریبی مر مرا |
|
تاکنی رسوای شور و شر مرا |
(2349)نام حقّم بست، نی آن رای تو |
|
نام حق را دام کردی، وای تو |
(2350)نام حق بستاند از تو داد من |
|
من به نام حق سپردم جان و تن |
(2351)یا به زخم من رگ جانت برد |
|
یا که همچون من به زندانت برد |
(2352)زن از این گونه خشن گفتارها |
|
خواند بر شوی جوان طومارها |
تو به نام حق فریبی مر مرا: سخن مار است به افسونگر که تو با تظاهر به دیانت و گرایشات دینی و به نام خدا مرا گول زدی و وسیلهْ اغراض شوم خودت قرار دادی.
من به نام حق سپردم جان و تن: یعنیمن به خاطر خدا خود را در اختیار تو قرار دادم
گفتارها: چنین است در نسخهى موزهى قونیه با علامت فتحه (-َ) بالاى (ر) قبل از (ها)، در این صورت باید جمع گفتاره باشد، گفتاره: سخنى که میان دو تن رد و بدل مىشود، جدل سازى و مجادله با آواز بلند، خصومت در گفتار. این کلمه در داستان سمک عیار مستعمل است:
«تا بدان مقام رسیده گفتارهى ایشان شنید. مرا با جفت خود گفتاره بود بخشم وى بیامدم. و او را بخود خواند که او را با مردان دخت، گفتاره بوده است. که اگر هر دو بیامدیمى از براى دختر، ما را گفتاره بودى. از بهر تو با عالم افروز که مرا بجاى پدر است گفتاره کردم.»
گل ز بلبل طیره شد ز آن جامهى خود پاره کرد ز آن که این پر گوى و آن را طاقت گفتاره نیست
کمال الدین اسماعیل
طومار: به معنی نامه وفرمان رسمی است که معمولاً در کاغذی دراز می نوشتند ولوله می کردند،طومار خواندن،کنایه از بسیار گفتن است.
تو با تظاهر به دیانت و گرایشات دینی و به نام خدا مرا گول زدی و وسیلهْ اغراض شوم خودت قرار دادی. اگر تاکنون تو را تحمل کردم و پایبند تو شدم به خاطر خدا بود. من برای خدا تسلیم تو شدم اما من تسلیم تو نشدم، باورهای دینی و نام شریف الهی موجب شده است تا منقاد و مطیع باشم و تو با سوءاستفاده از مذهب و و دین، من را در دام خود انداختی و شکار نمودی. خدای متعال انتقام مرا از تو میگیرد، زیرا من به خاطر او خود را در اختیار تو قرار دادم. پروردگار یا با نفرین و نالههای من رگ عمرت را میبُرد، یا همانند من به زندانت گرفتار میسازد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |