(2353)گفت : ای زن، تو زنی یا بو الحزن؟ |
|
فقر،فخرآمد، مرا بر سر مزن |
|||
(2354)مال و زر، سر رابود همچون کلاه |
|
کل بود او کز کله سازد پناه |
|||
(2355)آن که زلف جعد و رعنا باشدش |
|
چون کلاهش رفت، خوشتر آیدش |
|||
(2356)مرد حق باشد به مانند بصر |
|
پس برهنه به که پوشیده، نظر |
|||
(2357) وقت عرضه کردن آن برده فروش |
|
بر کند از بنده جامهى عیب پوش |
|||
(2358) ور بود عیبى برهنه کى کند |
|
بل به جامه خدعهاى با وى کند |
|||
(2359) گوید این شرمنده است از نیک و بد |
|
از برهنه کردن او از تو رمد |
|||
(2360)خواجه در عیب است غرقه، تا به گوش |
|
خواجه را مال است ومالش عیب پوش |
|||
(2361)کز طمع،عیبش نبیند طامعی |
|
گشت دلها را، طمعها جامعی |
|||
(2362)ور گدا گوید سخن چون زرّ کان |
|
ره نیابد کالهْ او در دکان |
بو الحزن: مایهى اندوه و حزن،کسی که تحمل دشواری ها را ندارد وهمواره معاشران خود را غمگین می کند.
فقر،فخرآمد: اشاره دارد به حدیث: الفقر فخرى و به أفتخر. (درویشى مایهى نازش منست و من بدان مىنازم.)[1]لذا فقر از مقامات و مراحل سیر و سلوک الیالله شمرده شده است. بهطورکلی فقر بر دو نوع است:
الف) فقر ذاتی انسان، که پروردگار در قرآن شریف میفرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»: اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است![2]و:«وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»:و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است؛ و خداوند بىنیاز است و شما همه نیازمندید؛ و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مىآورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىکنند).[3] منظور از فقرِ ذاتی این است که انسان و سایر موجودات از خود چیزی ندارند و برای پیدایش و ظهور در عرصه هستی ذاتاً نیازمند حضرت باری هستند.
ب) فقر صفاتی یعنی انسان در مسیر بقا و پویایی در راه کمال و متخلق به اخلاق الهی نیاز مبرم به هدایت الهی دارد.
بر سر زدن: سرزنش کردن، توبیخ.
فقر:یعنى تنگ دستى و نادارى. نیاز به حق وبی نیازی از خلق است.صوفیان گویند: ما پیش از آفرینش به خاطر ایجاد خود نیاز به حق داریم وس از ایجاد برای بقای خود محتاج او هستیم.بعضی از متفکران وعرفا داشتن مال دنیا را در حداقل نیاز یک انسان، منافی فقر نمی دانند، وبه هر صورت درویش از آنچه ندارد رنج نمی برد وبه آنچه دارد نمی بالد. اگر چه ظاهر او تنگدستی است اما در باطن سرشار از مناعت واستغناست.
زلف جعد: موی پُر پُشت و زیبا
رعنا: یعنی خود پسند، زیبا، دلفریب.
مانند بصر: یعنی معرفت الهی. منظور سخن این است که اگر در دل، نور معرفت و بصیرت باشد تجمل و ثروت از نظر انسان میافتد.
کاله:تلفظ دیگر است از کلمهى (کالا) بمعنى متاع و اسباب خانه و جنسى که براى فروش عرضه کنند ، ودر دکان راه یافتنِ کالا یعنی مورد قبول قرار گرفتن یا به چشم خلق آمدن.
خدعه: فریب.
خواجه را مال است ومالش عیب پوش: مضمون سخن این معنى را افاده مىکند: «العلم و المال یستران کل عیب و الجهل و الفقر یکشفان کل عیب.» (دانش و خواسته هر عیبى را مىپوشاند و نادانى و تهیدستى از روى عیبها پرده بر مىگیرد.).[4]
طامع: طمع دارنده.
سخن چون زرّ کان: یعنی سخنانی همچون درّ ِناب و طلای خالص.
مرد خطاب به همسرش میگوید: آیا تو واقعاً زنی یا مایهْ اندوه و غم؟ در چه اندیشه و خیالی هستی؟ فقر مایهْ مباهات من است، چرا سرزنشم میکنی
مرد میگوید: ثروت و دارایی برای پوشاندن عیب است؛ مانند کچل که برای پوشاندن عیب خود کلاه بر سر میگذارد. اما کسی که موی زیبا دارد نیازی به کلاه ندارد و از دست دادن کلاه برای او مایه شادمانی است، نه موجب غم و اندوه. به علاوه مردِ راه حق، مانند چشم است و چشم برای دیدن باید برهنه باشد و آشکار بودن چشم بهتر از پنهان بودن آن است.
[1] - احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص 23.
[2] - فاطر،ایه15
[3] - محمد،ایه38
[4] - جامع صغیر، طبع مصر، ج 2، ص 69.
[5] - کلیله و دمنه، چاپ مینوى، ص 175.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |