مولانا در مثنوی بارها پیوستگی انسان را به معرفت الهی با الفاظی چون بصر، دید و بینایی تعبیر کرده است و میگوید: اگر چشم دل به نور هدایت حق بینا شد، باید چشم ظاهر را رها کرد (رو فنا کن دید خود در دید دوست). مولانا تکامل شخصیت انسان را در چنین دیدی میداند. از نظر او، مرد کامل مانند چشم، وسیلهْ معرفت و آگاهی است و بیجامگی برای او مناسبتر است، زیرا اگر چشم را بپوشانند نمیتواند ببیند. بنابراین اگر در دل، نور معرفت و بصیرت باشد تجمل و ثروت از نظر انسان میافتد.
کسی که صاحب ثروت است دیگران به مال و ثروت او طمع میکنند و همین طمع دلها را به سوی او میکشاند و نمیگذارد دیو سیرتی او را ببینند، زیرا آزمندی و طمع بر همهْ دلها قاهر است. علاوه بر آن اگر شخص نادار و گدا، سخنانی همچون درّ ِناب و طلای خالص بر زبان آورد، کسی خریدار متاع معرفتی او نیست و این ویژگی، همان وابستگی به علایق و امور مادی این جهانی است.در کلیله و دمنه آمده است که: «و هر کلمتى و عبارتى که توانگرى را مدح است درویشى را نکوهش است، اگر درویش دلیر باشد بر حمق حمل افتد و اگر سخاوت ورزد به اسراف و تبذیر منسوب شود و اگر در اظهار حلم کوشد آن را ضعف شمرند و اگر بوقار گراید کاهل نماید و اگر زبان آورى و فصاحت نماید بسیار گوى نامند و گر بمأمن خاموشى گریزد مفحم خوانند.»[1].
(2363)کار درویشی ورای فهم توست |
|
سوی درویشی بمنگر سست سست |
(2364)زآن که درویشان ورای ملک و مال |
|
روزیای دارند ژرف از ذوالجلال |
(2365)حق تعالی، عادل است و عادلان |
|
کی کنند استم گری بر بیدلان |
(2366)آن یکی را نعمت و کالا دهند |
|
وین دگر را بر سرش آتش نهند |
(2367)آتشش سوزد که دارد این گمان |
|
بر خدای خالق هر دو چهان |
(2368)«فقر فخری» نز گزاف است و مَجاز |
|
صد هزاران عزّ پنهان است و ناز |
سست سست نگاه کردن: یعنی با تحقیر نگاه کردن.
ژرف : یعنی بسیار، ارزشمند.
ذوالجلال: از اوصاف پروردگار است یعنی دارای عظمت وبزرگی.
عادل: در صفات خدا، بدین معنى است که او از کار زشت و فعل قبیح و اخلال به واجب منزه است، و در وصف بشر، مراد کسى است که عمل او مطابق شرع باشد و یا آن که از کبایر بپرهیزد و بر صغائر اصرار نورزد.[2]
بىدل: مجازا، بىصبر، بىقرار، ناشکیب. واشاره به عاشقان حق است.
این گمان: یعنی سوء الظن، بد بینی.
گزاف: یعنی بیهوده.
عزّ پنهان: یعنی ناز ونعمت نادیدنی. بدین جهت، عُرفا، توانگرى را از صفات و احوال قلب مىشمارند و فزونى ثروت را دلیل غناى قلب نمىانگارند، حضرت رسول اکرم (ص) نیز فرموده است: لیس الغنى عن کثرة العرض و لکن الغنى غنى النفس. (توانگرى به بسیارى مال نیست و لیکن بىنیازى آنست که جان بىنیاز باشد.) [3] حق تعالى درویشان را که بظاهر در آتش فقر مىافکند، بوسعت رحمت خود، غناى قلب مىبخشد و آن آتش را بر ایشان گلستان مىسازد ولى توانگران بظاهر در نعمت و آسایشاند و بباطن در دوزخ آزمندى و حاجت مىسوزند و از این رو حالت فقیران تمام تر و آسودگى آنها بیشتر و کامل تر است.
مرد به زنش می گوید: فهم و درک حقیقت و گوهر مشرب درویشی از ظرف ذهن و اندیشهْ تو بیرون است. روزیِ ژرفِ درویشان و مردان حق که بالاتر از ملک و مال و ثروت است، همان استغنایی است که نسبت به مال دنیا دارند و همین امر، نداشتن را هم بر آنها آسان میکند. اینها اگر به ظاهر فقیرند، پروردگار به آنها ستم نکرده، چون روزی ارزشمند استغنا را به آنها داده است. خداوند متعال هیچگاه به بندگانش ستم نمیکند و بیدلیل یکی را بر دیگری ترجیح نمیدهد. خدا کند هر کسی چنین گمان و فکری دربارهْ حضرت حق دارد، بسوزد. آیا تو میپنداری که سخن پیامبر دربارهْ فقر که فرمود: فقر، مایهْ مباهات و نازش من است، گزافگویی و مبالغه است. نه، فقر محمدی هزاران عزّ و ناز پنهان و نادیدنی دارد.
گفتیم که حقیقت درویشى بىنیازى از خلق و نیازمندى بحق است که ثمرهى آن، استغنا و توانگرى واقعى و راستین است، مردم بحکم حس و آن چه در معیشت روزانه با آن روبرو هستند، تصور مىکنند که توانگرى آنست که مال و منال بیشتر بدست آورند در صورتى که بیشى ثروت، مولد حاجت افزون تر است از نگهدارى مال و نگرانى از تباهى آن، و غم آن که دزد ببرد و وام دار بازش ندهد و نظایر آن.
[1] - کلیله و دمنه، چاپ مینوى، ص 175.
[2] - کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: عداله، عدل.
[3] - جامع صغیر، طبع مصر، ج 2، ص 135.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |