گریه وتنازی زن
علاج خشم به خویشتنداری و بد خویى به خوش خویى،
عذر خواهی از بیتابی
(2405)زن چو دید او را که تند و توسن است |
|
گشت گریان، گریه خود دام زن است |
(2406)گفت: از تو کی چنین پنداشتم |
|
از تو من اومید دیگر داشتم |
(2407)زن در آمد از طریق نیستی |
|
گفت من خاک شما ام، نی ستی |
(2408)جسم و جان و هر چه هستم، آنِ تو ست |
|
حکم و فرمان جملگی فرمان توست |
(2409)گر ز درویشی دلم از صبر جست |
|
بهر خویشم نیست آن بهر تو است |
(2410)تو مرا در دردها بودی دوا |
|
من نمیخواهم که باشی بینوا |
توسن: اسب و استر سرکش، وحشى و رام نشونده، هر سرکش خواه از جنس مردم و یا از جنس حیوان.
نیستی:دراینجا یعنی از خود گذشتن وبه خود ورضایت خود نیندیشیدن. مقابل هستی به معنی خود پرستی وخود بینی.
ستى: کلمهاى است نظیر بانو و خانم که در اول اسم زنان بکار مىبرند.
دلم از صبر جست: یعنی صبرم تمام شد.
زن اعرابی وقتی همسرش را استوار و ثابت قدم یافت و از مکنونات قلبی او در طی مراحل سلوک مطلع گشت، گریست. گریهْ زنانه دام آنهاست، اما به نظر میرسد این گریه از روی ندامت بود. همانگونه که نفس آدمی از اماره بودن به لوّامه شدن سوق مییابد. بهویژه که این گفتمان در واقع بین نفس و عقل آدمی است.
هنگامیکه شوهر سخن از فراق و جدایی به میان آورد، زن به او گفت: از تو چنین انتظاری نداشتم که با اندک منازعهای دم از فراق بزنی. لذا از خود نرمش و تواضع نشان داد و گفت: من خاک پای شما هستم، نه یک بانوی بزرگ. همهْ وجودم متعلق به شماست و هر دستوری داشته باشی من تسلیم شما هستم. اگر من از ناداری و درویشی گلهای کردم، بهخاطر شما بود، نه خودم. تو در همه دوران زندگی یار و یاور من و دوای درد من بودهای و همیشه احسان تو شامل حالم بوده است.
منظور مولانا در این ابیات این است که: زنان در بسیارى از اجتماعات محکوم مردان بودهاند و هنوز هم هستند و مردم بطور کلى بمردان حق مىدادهاند که نسبت بزنان زورگویى کنند، فریاد زنان درین گونه اجتماعات بجایى نمىرسید بدین سبب آنها ناچار بودند که از راه اخلاق و تحریک عواطف بمقابله قدرت مردان پیش روند، ترحم و دل سوزى بر عاجزان و درماندگان، خلقى است که بنحو اغلب در بشر وجود دارد، گریه نمودار عاجزى و درماندگى است و زنان از این راه، پیش باز قدرت مردان مىرفتند و آنها را بدام مىآوردند. همچنین برخورد اخلاقی با مسائل موجب حل آن خواهد شد، چراکه بردبارى و فروتنى و اظهار ناتوانى بمنزلهى آبى است که بر آتشى افروخته و بلند فرو ریزند و صفات مقابل آنها در حکم آنست که نفت بر آتش ریزند، طبیعى است که آتش را به آب خاموش توان کرد نه آن که نفت بر آن افشانند و مادهى احتراق آن را فزونى دهند،علاوه بر آن که در کار آوردن صفات زشت، ضررهاى عظیم روحى دارد و سبب مىشود که آن اوصاف در باطن قوت بیشتر گیرد و علاج آنها دشوار تر گردد زیرا هر صفتى بواسطهى عمل در دل و جان نفوذى افزونتر بدست مىآورد و بتدریج ملکه و صفت ثابت مىشود و اگر فرض کنیم که خشم آوردن و سخنان درشت گفتن به نیت تربیت و اصلاح باشد باز هم اجتناب از آنها ضرور است زیرا در آن حالت، انسان خویش را از انسانیت بدور مىدارد به احتمال آن که دیگرى را بعالم انسانیت راهبر شود و چه زیانى از آن قوى پایه تر تواند بود. درین بیت و ابیات واپسین، مولانا از گفتار زن اعرابى، این روش را بما مىآموزد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |