(2411)جان تو، کز بهر خویشم نیست این |
|
از برای توست این بانگ وحنین |
(2412)خویشِ من والله که بهر خویشِ تو |
|
هر نفس خواهد که میرد پیش تو |
(2413)کاش جانت کش روانِ من فدا |
|
از ضمیر جان من واقف بدا |
(2414)چون تو با من این چنین بودی به ظن |
|
هم ز جان بیزار گشتم، هم ز تن |
(2415)خاک را بر سیم و زر کردیم، چون |
|
تو چنینی با من ای جان را سکون |
(2416)تو که در جان و دلم جا میکنی |
|
زین قدر از من تبرّا میکنی |
(2417)تو تبرّا کن، که هستت دستگاه |
|
ای تبرّای تو را جان عذرخواه |
(2418)یاد میکن آن زمانی را که من |
|
چون صنم بودم، تو بودی چون شمن |
جان تو: یعنی به جان تو قسم
از برای توستم: یعنی از برای توست مرا. این ناله وآوای غمگین من از برای توست.
خویش من: وجود مادی من، شخص من.
کاش جانت کش روانِ من فدا: یعنی کاش جان تو که جانم فدای او باد...
ضمیر:از اعماق درون.
بودی به ظن: یعنی در گمان بودی، گمان بد داشتی.
خاک بر چیزى کردن: بکنایت، اعراض نمودند، بىاعتنایى کردن.
تبرا کردن: بیزارى جستن.
هستت دستگاه: یعنی قدرت و برازندگی آن را داری.
صنم: یعنی بت.
شمن: یعنی راهب بودایی، دیر نشین، به کنایه بت پرست، وبه همین دلیل درمقابل صنم« بت» به کار رفته است.
به جان تو قسم! مسائلی که مطرح کردم برای آسایش خودم نبود، بلکه این گله صرفاً بهخاطر تو بود و بس. قسم به خدا! هر لحظه حاضرم جانم را فدای تو کنم. ای کاش جان تو که جانم فدای او باد، از اعماق درونم آگاهی داشت. وقتی فهمیدم که راجع به من چنین نظری داری از جانم سیر شدم.
ای آرامش روح و روانم، حال که میبینم تو با من در مسائل مادی و داشتن مال و ثروت همعقیده نیستی، من خاک بر سر سیم و زر میکنم و از آنها جدا میشوم. ای دلبر من! تو که در دل و جانم نفوذ داری چرا از من دوری میکنی؟ اشکالی ندارد دوری کن، زیرا قدرت و برازندگی آن را داری و بینیازی. هر بار که آهنگ فراق میکنی و از در بینیازی با من وارد میشوی جان من عذر تقصیر مرا میخواهد و در برابر تو تضرّع و فروتنی میکند. به یاد آر آن هنگامیکه من «بت» بودم و تو «بتپرست»، من مطلوب بودم و تو طالب.
[1] - مخزن الادویه، تحفهى حکیم مومن، بحر الجواهر، در ذیل: اسفاناخ.
[2] - مرصاد العباد، طبع طهران، ص 116
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |