(2459)روز موسی پیش حق نالان شده |
|
نیمشب فرعون هم گریان شده |
(2460)کاین چه غلّ است ای خدا بر گردنم |
|
ور نه غل باشد که گوید من منم |
(2461)زآن که موسی را منوّر کردهای |
|
مر مرا زآن هم مکدّر کردهای |
(2462)زآن که موسی را تو مه رو کردهای |
|
ماه جانم را سیه رو کردهای |
(2463)بهتر از ماهی نبود استارهام |
|
چون خسوف آمد چه باشد چاره ام |
(2464)نوبتم گر ربّ و سلطان میزنند |
|
مه گرفت و خلق پنگان میزنند |
(2465)میزنند آن طاس و غوغا میکنند |
|
ماه را زآن زخمه رسوا میکنند |
(2466)من که فرعونمز خلقای وای من |
|
زخم طاسآن ربّی الاعلای من |
غل: طوق آهنین یا چرمین که در گردن افکنند و بر دست بندند، بند و زنجیر. حکم قضا و امر تکوینى است که فرعون را در گمراهى مىافکند، همان معنى که از آن به (ختم و مهر بر دل) و (طبع) و (رین) در قرآن کریم مىبینیم،
من منم :یعنی نفس وخود پرستی وخود بینی است وغل وزنجیر ی است که حکم قضا بر گردن من افگنده است.
مکدّر: یعنی تاریک ظلمانی، بی فروغ.
پنگان زدن : مردم مشرق زمین میپنداشتند که به هنگام خسوف، اژدهایی ماه را در کام خود میکشد و برای ترساندن و گریزاندن اژدها طاس یا طشت مسی را به صدا در میآوردند. پنگان به معنای طاس است.
چیست این خیمه که گویى پر گهر دریاستى یا هزاران شمع در پنگانى از میناستى
دیوان ناصر خسرو، ص 439
زخمه: در اینجا یعنی ستایشهای مبالغه آمیز.
ماه را زآن زخمه رسوا میکنند:روح من از همین ستایشها رسوا میشود.
( 2459) روز موسى در پیشگاه خداوند ناله مىکند و نیم شب فرعون در آن درگاه مىگرید.( 2460) و مىگوید بار الها این زنجیر ظاهر چیست که بر گردن من افتاده اگر این کدورت و تیرگى ظاهرى نباشد چه کسى مىگوید من منم و دم از انیت مىزند.( 2461) موسى را تو ماهرو نموده و ماه جانم را تو سیه رو کردهاى.( 2463) گیرم ستاره من مرا بهتر از ماه نشان دهد وقتى که خسوف آمد چاره من چیست.( 2464) اگر چه در ظاهر قراولان روزانه بنام خداوندى و سلطنتم در سر در کاخ من نوبت مىزنند و صداى کوس و طبل بلند است ولى در واقع ماه جانم گرفته و مردم طاس و طشت مىزنند.( 2465) آرى طاس مىزنند و غوغا بپا مىکنند و این کوس رسوایى ماه است که در جهان منتشر کرده و با زخمه ماه را رسوا مىکنند.( 2466) آن غوغا و هاى هو و صداى طشت شهرت و آوازه فرعونى من و آن زخمه دعوى انا ربکم الاعلاى من است.
در این ابیات فرعون در پیشگاه حق از خود دفاع میکند و گمراهی و کفر خویش را به مشیت الهی ربط میدهد و میگوید: اینکه من میگویم «منم»، نفس و خودپرستی و خودبینی است و غل و زنجیری است که حکم قضا را برگردن من افکنده است. چهرهْ موسی به سبب حکم قضا منوّر است و چهره من از آن کدر و تیره است، وگرنه روح من مانند ماه تابان است اما قضای حق آن را تیره کرده و خسوف، او را پوشانده است ، تقصیر من چیست؟ فرعون میگوید: اگر چه در نوبت زدن بارگاه شاهی، مرا خدای زمین و سلطان مینامند اما این آوازهها در حقیقت طاسزدن برای رفع خسوف از روح من است که مانند ماه گرفته است. روح من از همین ستایشها (ربکم الاعلی ها) رسوا میشود.
مقصود مولانا دراین ابیات این است که: مبدا گمراهى و هدایت ظهور صفات الهى است که از ذات حق مىجوشد بنا بر این، هدایت موسى و گمراهى فرعون از یک نقطه، برخاسته و امتداد یافته است، این مطلب را مولانا از زبان فرعون بیان مىکند، ابن عربى و پیروان او، این اعتراف را دلیل صحت شهود و ایقان فرعون انگاشتهاند.[1] تقریر این معنى را از بهاء ولد بشنوید: «نه که فرعون و ابلیس نمىدانستند حقیقت موسى و آدم را با چندان معجزات و لیکن زنجیر قهر ما هم بدان جاى ایشان را باز مىداشت که اى سگان جاى شما همین جایست.»[2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |