(2501) پس ز دفع خاطر اهل کمال |
|
جان فرعونان بماند اندر ضلال |
(2502) پس ز دفع این جهان و آن جهان |
|
ماندهاند این بىرهان بىاین و آن |
(2503) سرکشى از بندگان ذو الجلال |
|
دان که دارند از وجود تو ملال |
اهل کمال: یعنی مردان راه حق، اولیای الهی.
ضلال: یعنی گمراهی.
بی رهان: یعنی آنها که راهی به حقیقت ندارند، منکران.
سرکشی: یعنی اگرتو از مردان حق پیروی نکنی ویا به آنها حرمت نگذاری، بدان که: از درون آنها این بیزاری سرچشمه می گیرد.
( 2501) این مثالى بود براى اینکه بگوئیم فرعونها جانشان براى آن در گمراهى و ضلالت مانده که خاطر اهل کمال و مردان خدایى آنان را دفع مىکند و نمىپذیرد.( 2502) هر دو جهان آنها را دفع مىکنند و از اثر آن از هر دو جهان محروم ماندهاند.( 2503) از بندگان خداوند ذو الجلال از آن جهت سرکش هستى که از وجود تو متنفرند.
مطرح کردن عقیدهْ حکما در بارهْ معلق بودن زمین در فضا، وعلت این معلق بودن که جذب از شش جهت یا دفع از شش جهت است، به مولانا فرصت داده است تا وضع گمراهان ومنکران حق را بدآن تشبیه کند، او می گوید: کسانی چون فرعون درگمراهی خود معلق می مانند زیرا مردان حق از همه سو آنها را طرد می کنند.نتیجه سخن مولانا این می شود که : گمراهى سرکشان نیز مسبب از دفع باطن مردان خداست که آنها از باب عدم جنسیت و قابلیت اینان را از خود مىرانند و هدایت نمىکنند سپس مىگوید که این سرکشان از فوائد دنیوى دین مثل غنیمت و فتوح و استفاده از وحدت جامعه دین و هم از منافع اخروى آن، مانند رحمت حق و بهشت محروم هستند زیرا مردود هر دو جهاناند، این مضمون همانگونه که در عنوان این قسمت گذشت برگرفته است از آیهى شریفه: خَسِرَ اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ اَلْخُسْرانُ اَلْمُبِینُ (منافق دنیا و آخرت را از دست مىدهد، آنک زیانگارى آشکار.)
قدرت پیران بر تبدیل باطن،
(2504)کهربا دارند، چون پیدا کنند |
|
کاه هستی تو را شیدا کنند |
(2505)کهربای خویش چون پنهان کنند |
|
زود تسلیم تو را طغیان کنند |
(2506) آن چنان که مرتبهى حیوانى است |
|
کاو اسیر و سغبهى انسانى است |
(2507)مرتبه انسان به دست اولیاء |
|
سُغبه چون حیوان شناسش، ای کیا |
کهربا: کنایه از نیروی معنوی مردان حق است که بر خاطر و اندیشه سالکان تسلط دارند. آنها میتوانند احوال درونی سالک را دگرگون کنند و وجود مادی سالکان را به راه عشق الهی بکشانند، و یا به عکس، حالت تسلیم و اطاعت را در سالکان، به طغیان و سرکشی بدل کنند.
کاه هستی تورا: یعنی وجود مادی ناچیز.
طغیان: یعنی سرکشی، فرار از حق وحقیقت.
مرتبه انسان به دست اولیاء: یعنی ما در دست اولیای حق مانند حیوانی هستیم که اسیر دست امسان است وبه انسان نیاز دارد.
سُغبه: در عربی یعنی نیاز مند خوراک وگرسنه، اما در اشعار پارسی به معنی شیفته ومشتاق به کار رفته است.
( 2504) آنها داراى کهربا هستند وقتى آن قوه را آشکار مىکنند کاه هستى تو را بسوى خود مىکشند و مشتاقانه بطرف آنها مىروى.( 2505) ولى وقتى کهربا را پنهان کنند تسلیم و تمایل تو را بطغیان و بىمیلى تبدیل مىکنند. ( 2506) در مرتبه حیوانى هر چه و هر کس هست اسیر و فریفتهى انسانى است.( 2507) مرتبه انسانیت بدست اولیا است و آن که فریفته و اسیر او است در مرتبه حیوانى است.
مولانا با تشبیه کردن جذب را به نیروى کهربا مىخواهد بگوید: اولیا و مردان خدا قدرتى مانند خدا دارند و مىتوانند احوال دل را بدل کنند و فعلیات نفس را تغییر دهند این نیرو را «جذب و کشش باطن» مىگویند، بواسطهى این نیروى آسمانى است که آنها مستعدان را بخود جذب مىکنند و مردم سیاه اندرون را از خود مىرانند یا یکى را که جذب کردهاند بسبب ترک ادب، مهجور و محجوب مىسازند،
در ادامهْ ابیات منظور مولانا این است که:فرمانروایى انسان بر سایر موجودات نتیجه عقل و تدبیر است، همچنین مردمى که خردمند تر و به تدبیر افزون تراند بر مردم کم خرد و سست راى تسلط دارند و به نسبت قوت عقل و تدبیر بر گروهى کمتر یا بیشتر فرمان مىدهند و گروهى هستند که قرنها بر دل و راى چندین قوم و امت، اثر مىگذارند و در تبعیت خود نگاه مىدارند مانند انبیا علیهم السلام که بمدد عقل و تایید الهى میلیونها مردم را در قرون و ادوار متمادى به نظامات و اصول و فروع دینى منتظم ساختهاند و یا ارسطو و ابن سینا که سالیان دراز دانش پژوهان جهان از آراء ایشان پیروى کردهاند و بر خلاف آنها جرات فکر و تامل نیافتهاند و کسى را که مخالف آنان فکرى عرضه مىکرد به دیوانگى و سفه منسوب مىداشتند، این نیز نتیجهى هوشیارى و خردمندى و روشن رایى است، این حکم نسبت به اقوامى که خرد بیشتر و پرورش بهتر دارند نیز جارى و سارى است تا بمدد این قدرت باطنى اقوام و امم دیگر را زیر سلطه و فرمان خود مىکشند و بدان سو مىبرند که خود مىخواهند، تفاوت مردم عادى به نسبت با اولیاى حق و خردمندان جهان اگر بیش از تفاوت انسان طبیعى و حیوانات نباشد، کمتر هم نیست پس پیروى مردم معمولى از بزرگان عالم که اولیا هستند، بعقیده مولانا از امور طبیعى و جزو سنن و قوانین الهى است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |