(2534)گفت صالح چون که کردید این حسد |
|
بعد سه روز از خدا نقمت رسد |
(2535) بعد سه روز دگر از جان ستان |
|
آفتى آید که دارد سه نشان |
(2536) رنگ روى جمله تان گردد دگر |
|
رنگ رنگ مختلف اندر نظر |
(2537) روز اول رویتان چون زعفران |
|
در دوم رو سرخ همچون ارغوان |
(2538) در سوم گردد همه روها سیاه |
|
بعد از آن اندر رسد قهر اله |
(2539) گر نشان خواهید از من زین وعید |
|
کرهى ناقه به سوى که دوید |
(2540) گر توانیدش گرفتن، چاره هست |
|
ور نه خود مرغ امید از دام جَست |
(2541) کس نتانست اندر آن کره رسید |
|
رفت در کهسارها، شد ناپدید |
(2542) همچو روح پام کو از ننگِ تن |
|
می گریزد جانب َربُّ المنن |
(2543) گفت دیدید آن قضا مُعلن شده ست |
|
صورت اومید را گردن زده ست |
(2544) کرهى ناقه چه باشد خاطرش |
|
که بجا آرید ز احسان و برش |
(2545) گر بجا آید دلش، رستید از آن |
|
ور نه نومیدیت، و ساعد را گزان |
نقمت: کیفر، پادافراه، عذاب.
جان ستان: مخفف جان ستاننده، خدا، مرادف: قابض الارواح.
قهر: ارادهْ حق در فنای مراد ها وآرزوهای بنده است، ودر اینجا قهر الهی در برابر کافران ومنکران است که با کیفر همراه است.
وعید: وحدهْ عذاب را گویند
مرغ از دام جستن: بکنایت، از دست رفتن چیزى با حصول نومیدى مطلق از آن.
ربُّ المنن: یعنی پروردگار لطف ها ومهربانی ها
گردن زدن امید: مجازا تباه کردن و نابود ساختن آرزو.
معلن: آشکارا و واضح.
ساعد را گزان: به کنایه، پشیمان شدن، بیچاره
مطابق روایت دیگر، کرهى ناقه پس از کشتن مادرش بکوهى پناه برد، قوم پیش صالح آمدند و گفتند که ناقه را دریاب که کشته شد و از صالح معذرت خواستند و گفتند که ما ناقه را نکشتیم و بىگناهیم، صالح گفت بنگرید مگر کره را دریابید که آن گاه عذاب بشما نرسد، قوم در پى کرده دویدند ولى باو نرسیدند، صالح گفت سه روز مهلت دارید، روز اول رویهاى شما زرد شود و در دوم روز سرخ و در سوم روز سیاه باشد، سپس عذاب در رسد.[1]
(2546) چون شنیدند این وعید منکدر |
|
چشم بنهادند و آن را منتظر |
(2547) روز اول روى خود دیدند زرد |
|
مىزدند از ناامیدى آه سرد |
(2548) سرخ شد روى همه روز دوم |
|
نوبت اومید و توبه گشت گم |
(2549) شد سیه روز سِیُم روى همه |
|
حکم صالح راست شد بىملحمه |
(2550) چون همه در ناامیدى سر زدند |
|
همچو مرغان در دو زانو آمدند |
(2551) در نبى آورد جبریل امین |
|
شرح این زانو زدن را جاثِمین |
(2552) زانو آن دم زن که تعلیمت کنند |
|
وز چنین زانو زدن بیمت کنند |
(2553) منتظر گشتند زخم قهر را |
|
قهر آمد، نیست کرد آن شهر را |
منکدر: تیره و تاریک، مجازا سخت و غم انگیز، صفتى است که مشتقات دیگر آن، مستعمل نیست.
ملحمه: حادثهى بزرگ و صعب، بىملحمه، بىجنجال.
در ناامیدی سر زدند: یعنی سر از ناامیدی در آوردند، نا امید شدند.
در دو زانو آمدند: یعنی زانوی غم در بفل گرفتند.
نُبی: یعنی نوی،منظور قرآن است.
جاثمین: یعنی مردگان دمر افتاده، برگرفته است از آیهى شریفه: فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (پس قوم ثمود را صیحهى آسمانى فرو گرفت وز آن پس همه در بامداد بجاى خود مرده و بر زانو افتاده بودند.)[2]
تعلیم: دراین جا اشاره به هدایت مردان حق است.
( 2547) روز اول دیدند که رنگها زرد شد و از نومیدى آههاى سرد از سینه بر مىآوردند.( 2548) روز دوم روى همه سرخ رنگ شده نومیدى بر آنان غلبه کرده راه توبه بسته شد.( 2549) روز سوم روى همه سیاه گردیده و خبرى که حضرت صالح داده بود کاملا بکرسى نشست.( 2550) وقتى قوم همگى ناامید شدند چون شتر زانو بر زمین زدند.( 2551) شرح این زانو زدن را جبرئیل براى حضرت رسول آورده و آن را در ضمن آیهاى که در سوره هود است وَ بکلمه جاثمین تعبیر فرموده است ( 2552) آن وقت زانو بزن که دارند تو را تعلیم مىکنند و از این قبیل زانو زدن بیمت مىدهند. ( 2553) این قوم نصیحت نشنیده و این قدر منتظر قهر الهى ماندند تا قهر الهى رسید و تمام شهر را معدوم نمود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |