(2554)صالح از خلوت به سوى شهر رفت |
|
شهر دید اندر میان دود و تفت |
(2555) ناله از اجزاى ایشان مىشنید |
|
نوحه پیدا نوحه گویان ناپدید |
(2556) ز استخوانهاشان شنید او نالهها |
|
اشک ریز از جانشان چون ژالهها |
(2557) صالح آن بشنید و گریه ساز کرد |
|
نوحه بر نوحه گران آغاز کرد |
(2558) گفت اى قومى به باطل زیسته |
|
وز شما من پیش حق بگریسته |
(2559) حق بگفته صبر کن بر جورشان |
|
پندشان ده بس نماند از دورشان |
(2560) من بگفته پند شد بند از جفا |
|
شیر پند از مهر جوشد وز صفا |
(2561) بس که کردید از جفا بر جاى من |
|
شیر پند افسرد در رگهاى من |
(2562) حق مرا گفته ترا لطفى دهم |
|
بر سر آن زخمها مرهم نهم |
تفت: گرمى و حرارت. در بعضی از نسخ به جای« تفت» « نفت» آمده است به معنی درخشیدن، شعله.
بس نماند از دورشان: زمان چندانی به سپری شدن عصرشان نمانده.
بس که کردید از جفا بر جاى من: اشاره دارد به کریم?:« یا قوم ِلقَد اَبلَغتُکم رسالةَ ربّی وَنَصَتُ لکم وَلکن لاتُحبُّونَ النّاصحینَ»: ای مردم! من رسالت پروردگار خود را به شما رساندم واندرزتان دادم اما شما خیر خواهان را دوست ندارید.
(2563) صاف کرده حق دلم را چون سما |
|
روفته از خاطرم جور شما |
(2564) در نصیحت من شده بار دگر |
|
گفته امثال و سخنها چون شکر |
(2565) شیر تازه از شکر انگیخته |
|
شیر و شهدى با سخن آمیخته |
(2566) در شما چون زهر گشته آن سخن |
|
ز آن که زهرستان بدید از بیخ و بن |
(2567)چون شوم غمگین که غم شد سر نگون |
|
غم شما بودید اى قوم حرون |
(2568) هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند |
|
ریش سر چون شد کسى مو بر کند |
(2569)رو به خود کرد و بگفت اى نوحه گر |
|
نوحهات را مىنیرزد آن نفر |
(2570)کژ مخوان اى راست خوانندهى مبین |
|
کیف آسى خلفَ قوم ٍظالمین |
شیر تازه: شیرى که بتازگى از پستان دوشیده باشند، مجازا معنى و مضمون بکر. سخن تازه، پند تازه
شیر و شهد، شهد و شیر: به کنایه، دو چیز موافق،ضد: آب و روغن. نیز نکتههاى لطیف ،سخنان موافق طبع
زهرستان: معدن زهر، یعنی خودتان مایهْ عذاب وتلخی روزگار بودید.ترکیبى است از نوع گلستان، سروستان، بىدستان. مولانا این ترکیب را با توسع تمام بکار مىبرد، از قبیل: غیبستان، عیبستان، یوسفستان.
ریش سر: زخم سر، مقصود کچلى است براى آن که موى سر کسى را که کچل مىشد مىکندند.
حرون: ستور سرکش.
مبین: آشکار و واضح، روشنگر و مقصود قرآن مبین است، بعضى فعل نهى خواندهاند از دیدن. و آن غلط است.
کیف آسى: برگرفته است از آیهى شریفه:« فَکَیْفَ آسى عَلى قَوْمٍ کافِرِینَ» (پس چگونه اندوه خورم بر قومى از کافران.)[1]
مجموعهْ این ابیات و جملات اگرچه از قول شعیب پیمبر است ولى پیمبران در نظر مولانا یک حقیقتاند که در کالبدهاى متعدد ظاهر مىشوند بدین جهت مىگوید: کژ مخوان. کافر و ظالم یک جنساند. و الکافرون هم الظالمون. این ابیات تفسیر گونهاى است از آیهى کریمه: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ اَلنَّاصِحِینَ» (صالح روى از ایشان بر تافت و گفت اى قوم هر آینه پیام خداى خود را بشما رسانیدم و بر شما دل سوز بودم و پندتان دادم ولى شما پند آموزان را دوست نمىدارید.)[2]
«چون قوم وى هلاک شدند. وى با جمعى مومنان بر آن هلاک شدگان زمانى نوحه کردند پس لبیک زدند و بخانهى خداى رفتند.» [3]
[1] - الاعراف، آیهى 93.
[2] - الاعراف، آیهى 79.
[3] - قصص قرآن مجید، انتشارات دانشگاه طهران، ص 82.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |