(2571) باز اندر چشم و دل او گریه یافت |
|
رحمتى، بىعلتى در وى بتافت |
(2572) قطره مىبارید و حیران گشته بود |
|
قطرهى بىعلت از دریاى جود |
(2573)عقل او مىگفت کین گریه ز چیست |
|
بر چنان افسوسیان شاید گریست |
(2574) بر چه مىگریى بگو بر فعلشان |
|
بر سپاه کینه توز بدنشان |
(2575) بر دل تاریک پر زنگارشان |
|
بر زبان زهر همچون مارشان |
(2576) بر دَم و دندانِ سگسارانه شان |
|
بر دهان و چشم کژدم خانه شان |
(2577) بر ستیز و تسخر و افسوسشان |
|
شکر کن چون کرد حق محبوسشان |
(2578) دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ |
|
مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ |
(2579) از پى تقلید و معقولات نقل |
|
پا نهاده بر سر این پیر عقل |
(2580) پیر خِر نه، جمله گشته پیر خَر |
|
از ریاى چشم و گوش همدگر |
(2581) از بهشت آورد یزدان بردگان |
|
تا نمایدشان سقر پروردگان |
رحمت بی علت:رحمت وشفقتی است که از جانب حق است ودلیل وعلت نمی خواهد.
دریاى جود:جود بخشش است که نه در برابر نیاز کسی باشد ونه به خاطر عوض.
افسوسیان: جمع افسوسى، مسخره، در خور دریغ و حسرت،کسانی که شایستهْ تمسخر وتحقیرند
افسوس: تمسخر، دریغ و حسرت.
بد نشان: یعنی بد نام، کسی که اثر خوبی باقی نمی گذارد.
زبان زهر همچون مار: یعنی زبانی که سخنش آن قدر زهرآگین است که گویی زهر نیست، خود مار است.
سگسارانه: مانند سگساران، قومى افسانهاى که سرشان شبیه سر سگ بوده است، ذکر این قوم در داستانهاى کهن مانند اسکندر نامه دیده مىشود. مىتوانید «سگسارانه» را بمعنى سگ مانند فرض کنید بخصوص اگر (دم) را در اول آن بیت بضم اول بخوانید، دم سگ، نمودار و مثال کژى است و در عرب بدان مثل مىزنند: ذنب الکلب لا یستوی. (دم سگ راست نمىشود.)[1] درین بیت، هم ظاهرا بدین معنى است، در شاهنامه نام قومى است که در مازندران مىزیستهاند،
گز دم خانه: لانهى گز دم، مجازا محل آفت و گزیدن،
معقولات نقل: مطالبى که از راه نقل و روایت، تعقل شود و یا مسائل برهانى و عقلى که بتقلید از دیگران و بدون تعقل و تفکر شخصى فرا گیرند مانند فیلسوف نمایان و حکیم شکلان مقلد که معلوماتشان عبارت است از آن چه در کتب پیشینیان خواندهاند و از خود مطلبى کشف نکردهاند و با هر نکتهى تازه بستیزه بر مىخیزند.
پیر خِر: خریدار و طالب پیر راه. در نسخهى موزهى قونیه با علامت کسره () در زیر حرف چهارم، و چنین است در اکثر مواضع از دیوان کبیر، بدان ماند که این کلمه در لهجهى مولانا بکسر تلفظ مىشده است و کاتبان که بضبط تلفظ وى مقید بودهاند آن را با علامت کسره مشکول ساختهاند، مشهور و متداول آن، در مصدر (خریدن) و مشتقات آن، فتح اول است.
پیر خر: در قافیهى آن بیت، خر پیر است بتقدیم صفت بر موصوف.
سقر پروردگان: کسانى که مایهى پرورش آنها دوزخ و صفات زشت جهنمى است، کسانى که براى دوزخ پرورده شدهاند، دوزخیان. مضمون بیت چنین است که پروردگار بندگان خوب خود را از بهشت به این جهان خاکی آورد تا پست فطرتها رابه آنها نشان بدهد.
( 2571) با این وصف باز در چشم دل خود گریه یافته و یک رحمت بىعلتى بر دلش تابیدن گرفت.( 2572) از چشمش قطرات اشک مىبارید و باران بىعلتى بود که از دریاى کرم فرود مىآمد. ( 2573) عقل باو مىگفت که این گریه براى چیست آیا این قوم سزاوار گریه هستند؟( 2574) بچه چیزشان گریه مىکنى؟ به آن کارهاى بدشان یا آن سپاه بد نعل کینه و حسدشان.( 2575) به آن دل تاریک پر از زنگار یا آن زبان زهرآگین چون مار. ( 2576) یا به آن لب و دندانهایى که شبیه بدندان سگ و آن دهان و چشمى که خانه کژدم بود.( 2577) آن ستیزهها و سخریهها را یاد آورده شکر کن که خدا آنها را در زیر زمین محبوس کرد.( 2578) دستشان کج و پایشان کج و چشمشان کج مهر و خشم و صلحشان همگى کج بود.( 2579) فقط بتقلید پدران و از روى گفتههاى دیگران پاى بر سر جمال پیر عقل نهاده.( 2580) خریدار پیر نبوده و همه از زبان و گوش و چشم همدیگر تقلید کرده و پیره خرى شده بودند.( 2581) خداى تعالى بردگان را از بهشت بدنیا آورد تا براى جهنم بپروراند.
خلاصه محتوای این ابیات چنین است که: رحمت و دل سوزى بحسب عادت از محبت مىخیزد و در انسان غالبا متوجه است بکسانى که نوعى پیوستگى دارند، ولى دل سوزى و شفقت مردان خدا عام است و معلول خویشاوندى و ارتباط شخصى و قبیلهاى و جنسى و صنفى نیست، این شفقت سایهى رحمت الهى است که کار او، از آن سوى علت و سبب است، مولانا بدین لحاظ، دل سوزى صالح را «رحمت بىعلت» خوانده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |