(2646) حس را تمییز دانى چون شود |
|
آن که حس ینظر بنور اللَّه بود |
(2647) ور اثر نبود سبب هم مظهر است |
|
همچو خویشى کز محبت مخبر است |
(2648) نبود آن که نور حقش شد امام |
|
مر اثر را یا سببها را غلام |
(2649) یا محبت در درون شعله زند |
|
زفت گردد وز اثر فارغ کند |
(2650) حاجتش نبود پى اعلام مهر |
|
چون محبت نور خود زد بر سپهر |
(2651) هست تفصیلات تا گردد تمام |
|
این سخن، لیکن بجو تو و السلام |
حس را تمییز دانى چون شود : یعنی چگونه این تمییز و قدرت تشخیص حاصل می شود، حصول این تمییز زمانی است که حس آدمی از امور مادی در گذرد وبینایی او تبدیل به بینایی به نور خدا گردد
ینظر بنور اللَّه: اشاره است به حدیث « المؤمن ینظر بنور اللَّه.» که در ذیل: ب (1340) نقل کردیم.
نبود آن که نور حقش شد امام: ارشادی است به آیه:«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»:خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مىبرد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.[1]
یا محبت در درون شعله زند: یعنی راه دیگر تمییز، محبت و عشق شعله انگیز است، عشق آتش در دل مىافروزد و رشتهى اسباب و علل را پاک مىسوزاند و از بحث و استدلال فارغ مىگرداند، دلیل عشاق در دل او و با خود اوست، او کارى به اثر و موثر ندارد بنا بر این توجیه، مىتوان گفت که مولانا حصول معرفت راستین را از دو راه فرض مىکند یکى از طریق سلوک تا رسیدن بدرجهى (قرب النوافل) که سمع و بصر مبدل مىشود و در آن حالت، مومن بنور حق ناظر است، دیگر از راه عشق و جذب که راهى نزدیک تر است و در آن هنگام، عشق راهبرى را بر عهده مىگیرد و از توجه به دلیل و مدلول رهایى مىبخشد.
استاد تو عشق است بدان جا چو رسى او خود بزبان حال گوید چون کن
این نقشها نشانهى نقاش بىنشان پنهان ز چشم بد، هله تا بىنشان رویم
راهى پر از بلاست ولى عشق پیشواست تعلیممان دهد که درو بر چه سان رویم
دیوان، ب 17944، 17945
زفت گردد: یعنی پرورش می یابد.
وز اثر فارغ کند : یعنی محبت حق چنان درون مرد حق را شعله ور می کند که به اسباب وآثار نمی تواند بیندیشد.
لیکن بجو تو: یعنی لازم است اهلش را بجویی و درک محضر نمایی.
( 2646) مىدانى چه وقت حس داراى تمیز مىشود وقتى که با نور خدایى نگاه کند که المؤمن ینظر بنور اللَّه.( 2647) اگر اثر و شاهد و صورت هم در میان نباشد ممکن است سبب و علت محبت خود مظهر محبت واقع شود چون یک نفر خویشاوند یا فرزند که از محبت خویش با پدر خود با خبر است. ( 4748) اما کسى که نور خداوندى پیشواى او است احتیاجى به اثر و سبب ندارد.( 2649) تا نور محبت در درون انسان روشن مىشود تمام وجودش را فرا گرفته از اثر بىنیاز مىسازد.( 2650) دیگر احتیاجى به اظهار محبت ندارد زیرا که تابش نور محبت به آسمان رسیده است.( 2651) این سخن تفصیلى دارد تا تمام شود و لیکن تو خود باید بجویى.
در بیت پیش مولانا از پروردگار خواست که قدرت تمییز به ما بدهد.اکنون می گویدکه : چگونه؟ این تمییز حاصل می شود،حصول این تمییز زمانی است که حس آدمی از امور مادی در گذرد وبینایی او تبدیل به بینایی به نور خدا گردد که: «المؤمن ینظربنور الله». مومنی که به نور حق می نگرد، اگر آثار چیزی هم نباشد ، از اسباب آن به وجود آن پی می برد. البته مرد حق بندهْ اسباب وآثار هم نمی شود. این اسباب وآثار به او کمک می کنند اما آنچه می بیند به نور حق می بیند.یا این طور است که محبت حق چنان درون او را شعله ور می کند که به اسباب وآثار نمی تواند بیندیشد وپیوستن به حق، آگاهی او را نیز به علم الهی متصل می کند ونیازی به قرائن وآثار واسباب ندارد. بنابراین لازم است اهلش را بجویی و درک محضر نمایی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |