(2690)حق آن کف حق آن دریاى صاف |
|
که امتحانى نیست این گفت و نه لاف |
(2692)از سر مهر و صفاست و خضوع |
|
حق آن کس گه بدو دارم رجوع |
(2693)گر به پیشت امتحان است این هوس |
|
امتحان را امتحان کن یک نفس |
(2694)سر مپوشان تا پدید آید سرم |
|
امر کن تو هر چه بر وی قادرم |
(2695)دل مپوشان تا پدید آید دلم |
|
تا قبول آرم هر آنچه قابلم |
(2696)چون کنم، در دست من چه چاره است؟ |
|
درنگر تا جان من چه کاره است ؟ |
لاف: یعنی سخن گزاف، دروغ.
صفاست: یعنی از روی اخلاص درون است.
خضوع: یعنی فروتنی وخاکساری.
حق آن کس که بدو دارم رجوع: یعنی پروردگار، اشاره یی است بهآیهى شریفه: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از خدا و در تصرف اوییم و باز گشت ما بدوست.) [1]
دل مپوشان تا پدید آید دلم: یعنی آنچه را در دل داری بگو تا آنچه در دل من است بر تو آشکار شود ،به عبارت دیگر بیا باهم بی ریا باشیم.
هرآنچه قابلم: یعنی هرآنچه می توانم برعهده بگیرم.
قبول آوردن: پذیرفتن.
( 2691) قسم به آن کف و به آن دریا که این گفته من نه لاف است و نه از راه امتحان( 9279) بلکه فقط از روى خضوع و فروتنى و مهر و صفا و خلوص است من در این باب بکسى که باز گشت من باو هست قسم مىخورم.( 2693) اگر این هوس من در پیش تو امتحان است امتحان مرا امتحان کن.( 2694) رازپوشى مکن تا اسرارم آشکار شود و هر چه که من بانجام آن قادرم بمن امر فرما و انجام آن را بخواه.( 2695) پرده بروى دل مکش تا دلم بطورى که هست پدیدار گردد و هر آن چه قابلیت دارم پذیرفته و قبول کنم.( 2696) من چه کنم چه چارهاى در دست من است بنگر که جان من چکاره است و چه کارى مىتواند انجام دهد.
این ابیات ادامهّ سخنان مرد عرب است ومولانا با وجود معانی بلندی به قصهْ او پیوسته ، سیر حکایت را از یاد نبرده است. مرد عرب به زن خود می گوید: تو را به حق شکیبایی پدران ومادران وشکیبایی بی کرانهْ پروردگار« آن دریای صاف» باور کن که این نه آزمون توست ونه لاف و دروغ است. سوگند به خدا! هر چه میگویم از روی محبت و افتادگی است. اگر میخواهی مرا امتحان کن، حرف را در درون خود نگه ندار، بگو چه کنم؟ آنچه در دل داری بگو تا آنچه در دل من است برتو آشکار شود.به عبارت دیگر، بیا با هم بیریا باشیم. من هرچه بتوانم، خواهم پذیرفت. بگو از من چه کاری ساخته است؟ زن به او گفت: در دنیا فقط یک خورشید تابیده و تمام جهان، از آن روشنایی گرفته است و او نایب و جانشین پروردگار است، چنانکه شهر بغداد از وجود آن خلیفه و از کرم و احسانش همچون بهار با نشاط و زیبا شده است. با آن شاه نزدیک شو و تقرب بجوی که اگر چنین کنی شاه میشوی. با بزرگان اگر بنشینی خُلق خُوی بزرگان را خواهی گرفت. تا کی با مردم بدبخت و بیچاره همنشینی میکنی؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |