(2799)همچو اعرابی که آب از چه کشید |
|
آب حیوان از رخ یوسف چشید |
(2800)رفت موسی کآتش آرد او به دست |
|
آتشی دید او، که از آتش برَست |
(2801)جست عیسی تا رهد از دشمنان |
|
بُردش آن جُستن به چارم آسمان |
(2802)دام آدم خوشهْ گندم شده |
|
تا وجودش خوشهْ مردم شده |
(2803)باز، آید سوی دام از بهر خور |
|
ساعد شه یابد و اقبال و فر |
(2804)طفل شد مکتب پی کسب هنر |
|
بر امید مرغ بالطف پدر |
(2805)پس زمکتب آن یکی صدری شده |
|
ماهگانه داده و بدری شده |
آب حیوان از رخ یوسف چشید: یعنی آن اعرابی و بیابانگرد خواست از چاه آب بکشد، اما وقتی دلو را بالا کشید با جمال دلآرای یوسف مواجه گشت و آب حیات را از رخسار زیبای او چشید و فریاد زد: « وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»: و (در همین حال) کاروانى فرا رسید؛ و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افکند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود.[1]
رفت موسی کآتش آرد او به دست: یعنی حضرت موسی رفت تا آتشی برای گرم شدن خانوادهاش بیاورد، ولی او آتشی دید که همهْ وجود او آتشین شد و از جستوجوی آتش خود رهید. بهجای آتش، آتش رسالت الهی به او ابلاغ شد: « إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى. فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى. إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»:آن دم که آتشی دید و به خانوادهاش گفت، درنگ کنید که من آتشیمیبینم باشد که اخگری از آن برایتان بیاورم؛ یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!»هنگامى که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: «اى موسى!من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوى» هستى!. [2] و:«فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»:هنگامى که موسى مدّت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید! به خانوادهاش گفت: «درنگ کنید که من آتشى دیدم! (مىروم) شاید خبرى از آن براى شما بیاورم، یا شعلهاى از آتش تا با آن گرم شوید!» [3] ریشهى این مضمون، روایتى است که زمخشرى نقل مىکند: «کُن لِما لا تَرجُو اَرجى مِنکَ لِما تَرجُو فَاِنَّ موسى ذَهَبَ یَقتَبِسَ النَّارَ فَکَلَّمَهُ المَلِکُ الجَبَّارُ »(بدان چه امید ندارى امیدوار تر باش از آن چه امید دارى زیرا موسى رفت که آتش بیاورد و خداى جبار با او سخن گفت.) [4] این روایت ظاهرا پایه و اساس تمام مضامینى است که مولانا بقیاس آن از حکایات انبیا، مثالهاى دیگر در این مورد سروده است.
جستن: گریختن، فرار کردن.
جست عیسی تا رهد از دشمنان: یعنی حضرت عیسی گریخت تا از گزند دشمنان برهد. اما از بالای دار به آسمان چهارم عروج کرد: « وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا. بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»: و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مىکنند؛ و قطعاً او را نکشتند! بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است.[5]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |