(2813) عاشقان کل نه این عشاق جزو |
|
ماند از کل آن که شد مشتاق جزو |
(2814)چون که جزوى عاشق جزوى شود |
|
زود معشوقش به کل خود رود |
(2815) ریش گاو بندهى غیر آمد او |
|
غرقه شد کف در ضعیفى در زد او |
(2816) نیست حاکم تا کند تیمار او |
|
کار خواجهى خود کند یا کار او |
کل: در اصطلاح منطقیان و فیلسوفان مجموع چند چیز است که با یکدیگر ترکیب شوند و هر یک از آنها را جزو مىگویند و در تعبیرات صوفیان، وجود مطلق و یا ذات حق است در مرتبهى واحدیت و به اعتبار جامعیت صفات. و به اعتبار دیگر حق تعالى کل و تمام آفرینش است بمناسبت آن که هر یک از مراتب خلقت، مظهرى از مظاهر او هستند و تمامت آفرینش، ظهور اوست بنحو کمال و تمام.
جزو: وجود مقید و وجود متعین است. [1]
عاشق کل: کسى است که خدا را دوست دارد و یا بر همه اجزاى جهان و تمام عالم از گویا و ناگویا عشق مىورزد که آن نیز عشق بحق است به اعتبار آن که خدا را جز در همین مظاهر نتوان جست . سعدى بدین مناسبت مىگوید[2]:
بجهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
عاشق جزو: کسى که بیک چیز یا یک شخص و یا جنسى بخصوص دل مىبندد و از فوائد وجود و ذوق جمال و زیبایى سائر اشیا محروم و بىنصیب مىماند.
ریش گاو : نادان و خام طمع ، مسخره،کسی که امید بقا، در چیزى مىبندد که زوال، صفت ذاتى اوست و بقاى او بغیر خود است و بناچار روزى فنا مىپذیرد و بکل خویش باز مىگردد،
خواجهْ او:منظور خداست.
( 2813) عاشق حقیقى عاشقان کل هستند نه این عشاق جزء آن که مشتاق جزء گردید از کل محروم ماند.( 2814) وقتى جزئى عاشق جزئى بشود طولى نمىکشد که معشوقش که جزء بوده بکل خود مىپیوندد.( 2815) چنین کس احمق شده و به بنده غیر متوسل گردیده و غریقى است که براى نجات خود بهر گیاه ضعیفى متوسل مىگردد.( 2816) معشوقش نمىتواند او را نوازش کند زیرا او بنده است بنده کار او را بکند یا کار خواجه و مولاى خود را.
قسمت آخر عنوان از آیهْ 54 سورهْ سباء است، که درآن پس ازاشاره به کافران ونسبت هایی که به پیامبر خدا می دادند، پروردگار می فرماید: اینها هنگامی باز می گردند که دیگر جای توبه نیست...« وَحِیلَ بَینَهُم وَبَینَ مایَشتَهُون» « ومیان آنها وآنچه می خواهند جدایی افتاده است...»
پیش ازاین ابیات، مولانا از عشقْ بی غرض وگردش جسم وجان عاشقان سخن گفت که درآن هیچ طمع آب ونان نیست. اکنون می گوید: که کدام عاشقان؟ عاشقانِ کل.نه عاشقان جزو ،چرا ؟ چون کسی که عاشق جزو می شود از کل بازمی ماند، زیرا به مصداق« انّا لله وانّا الیه راجعون» معشوق او نیز به کل که حق باشد باز می گردد، بنابراین عاشق جزو نه معشوق جزوی خود را دارد ونه پروردگار را.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |